تجربه زایمان:
من دیروز چهل هفته و سه روز بودم رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بسته بود خلاصه گفتن هنوز چند روز دیگه فرصت داری حالا محض اطمینان بیا آن اس تی بده
رفتم ان استی گفتن خوب نیست خلاصه بستریم کردن از ساعت نه صبح که قرص و شروع کردن کم کم دردام داشت شدید میشد مثل درد پریود شدید

وایی دقیقا مث من ولی من همون اولدکیسه آبمو زد دیدن بچه مدفوع کرده عزیزم خیلی اذیت شدی کاملا درکت میکنم منم چهل هفته دوروز رفتم دقیقا همینجوری برام اتفاق افتاد

بسلامتی عزیزم خداروشکر ک فارغ شدی

البته اینم بگم این برا بدن من بود تو اون ساعتی که اونجا بودم بدون درد خیلیا اومدن و زایمان کردن و رفتن برا من درد سزارین قابل تحمل تر بود از درد طبیعی
هانونای مشهدی اگه بچه اول هست به هیچ عنوان نرین هفده شهریور که روح و روانتون و نابود میکنن

تا دو نیم خوب بودم دو و نیم شیفت تغییر کرد اومد دکتر معاینه کرد همونجا به خونریزی افتادم و انقباض های شدید شروع شد گفتم حتما چهار سانت رسیدم بد انقدر درد فاصله دردا سه دقیقه بیشتر نبود انا ای دل غافل هنوز یک سانت این روال ادامه داشت تا ساعت ده شب ده شب خیلی دردام شدید شد و لرز گرفتم دیگه گفتن بیا کیسه آب ماره کنیم کیسه آب و که ماره کردن یه عالمه لجن ریخت رو زمین و بدنم شروع کرد به لرزیدن شدید دیگه بردنم سزارین اورژانسی توی سزارین هم سوند که اصلا درد نداشت آمپول هم همینطور دیگه هیچی نفهمیدم تا صدای گریه بچه بلند شد همونجا از لرز بیهوش شدم بیدار که شدم میخواستن ببرن بخش