۱۵ پاسخ

توروخدا اینطوری نگو
صبرتو زیاد کن از سلامتیش لذت ببر. من که هر وقت دخترم راه میفته اینور اونور و همه جارو میریزه بهم میگم خداروشکر چون تصور میکنم اگه خدایی نکرده مریض بود صبح تا شب یه گوشه افتاده بود میمردم. حتی ظرفم که میشورم میاد از پشت سر دوتا پامو میگیره منم ظرفارو ول میکنم باهاش بازی میکنم موقع اشپزی تقریبا همش بغلمه منم براش غذاهارو توضیح میدم و کلی بوسش میکنم. اینارو در حالی انجام میدم که از کمردرد دارم میمیرم و یکی از زانوهامو با مچ دستم از شدت درد بستم🤣🤣🤣ولی واقعا خیلی زووود میگذره و بزرگ میشن میرن دنبال زندگیشون.

عزیزم اینا همه ی بخشی از زندگی انسانه همیشه که اینطور نیست کار و روزمرگی خونه همیشه هست ی تایم بیشتر بهش ندین یا شب کاراتون کنین یا صبا
بیشتز ازین سن بچتون لذت ببرین کارا و اینا همیشه هست ولی این سن بچتون فقط الانه اون الان بیشتر از هر چیزی نیاز داره کنارش باشین یا ی تایم ک میخاید برید مغازه بزارید مهد

عزیزم منم همینم دخترم تو این سن داره اضطراب جدایی رو رد می‌کنه بدتر شده منم با بدبختی کار انجام می‌دم از خانواده هم دورم مار و درسم هم رها کردم کاملا درکت می‌کنم ولی من آخر شب به زیبایی هاش فکر می‌کنم باز انگیزه می‌گیرم و منم الان از خستگی و داغونی ولو شدم دیگه

امروز داشتم منم میگفتم خستم دیگه این زندگیو نمیخوام با خودم بعد خوابیدم
یهو خانواده همسرم فکر کردن شوهر من تصادف کرده مرده همشون اومدن خونمون باگریه بعد فهمیدیم دوست همسرم فوت کرده
با خودم یه لحظه گفتم اگه واقعا بود چی میشد از ظهر حالم خراب شده از یه طرف خوشحال که شوهرم سالمه وپیشمه از یه طرف ناراحت دوست شوهرم هستم بنده خدا چهارتا بچه داره بزرگ ترین بچش ۸ سالشه و کوچیک ترین ۳ ساله که دختر هم هست وبابایی

عزیزم ببخش اینو میگم حالت خوبه ؟ افسرده نیستی؟اگه شوهرت مهربونه باهاش حرف بزن دردودل کن درباره مشکلت باهاش حرف بزن ازش کمک بخواه دیدی خوب نشدی برو پیش مشاور

درکت میکنم منم سختمه گاهی کم میارم وقتی انقد کار ریخته سرم نه خواب شب دارم‌نه استراحت روز .ولی شکر خدا ادم های هستن که حسرت مادر شدن دارن کم نیار ما قوی تر از اینایم

منم همینم بخدا😔😔

منم. خستم😔😔😔😔🫂

کاش من جای تو بودم.سه ماهه هم بچم مریضه هم خودم هم شوهرم .خسته شدم از بستری شدن توی بیمارستانا

عزیزم حرفت درسته آدم خسته میشه ولی حالا بنا نیست هرروز گردگیزی بشه یا خونه جارو بشه در هفته دوروز به این کارات برس دوروز لباس بشور خودتو خسته نکن من خودم قبل رادوین خیاطی داشتم خونمم همیشه جمع ناهار میپختم برا شامم میموند البته دخترم بودا

منم دقیقا شرایط شما رو دارم و تقریبا دخترم با بچه شما همسن هست
تو شهر غریب دور از خانوادم هستم
صبا رو فقط اختصاص میدم ب غذا و کار خونه
ظهرا استراحت عصرا میریم بیرون تا شب شب هم میایم میخابیم دیگه
دانشجو هم هستم دنبال شغل هم هستم میخام شیفت عصر بردارم ک اغام خونه هست بزارم پیشش یا بزارم پیش خاهر شوهرم

بخدا همینه همه اینجوری هستن من سرکار میرفتم خانم خودم بودم الان یکسره بپز بشور خسته ایم دلم مجردی میخواد چقدر خوب بود من یکم غذام دیر میشد کلی غر غر غر الان خیلی مسولیت دارم

حق داری واقعا
خیلی سخته
شرایط سختیه
دچار روزمرگی شدن خیلی سخته
سعی کن از پدرش کمک بگیری

واقعا سخته مخصوصا کسایی ک نزدیک خانوادشون نیستن کسیو ندارن بچشون ۵دقیقه بزارن پیششون استراحت کنن

عزیزم ناشکری نکن گناه داره همه مون مادریم همینه درد مون بزار دوسال نیمش بشه دگه راحت میشی

سوال های مرتبط