۷ پاسخ

منم از پروسه شیر دادن متنفرم اینکه هی بخوام سینه در بیارم و بچه شیر بخوره برای همین تصمیم گرفتم شیرخشک بدم و همسرمم به تصمیم احترام گذاشت

والا منم بچه اولمه.دقیق درکت میکنم چی میگی منم همیطوریم حسمو نمیفهمم .ولی خب خودمو بااینکه بچمومیبینمو می ارزه و همین چیزایی ک میگی گول میزنم🥹😂

منم مثل شمام ، از شیر دوشیدن برای بچه بدم میاد حس بدی بهم دست میده، یا این که شکمم مشخص میشه معذبم، سعی هم می کنم مسافرتی ، خونه ی کسی نرم تا زایمان کنم، پس اصلا ناراحت نباش همه که مثل هم نیستند

همه ک قرار نیست عاشق بارداری و زایمان و حتی بچه شون باشن ، اما ممکنه یکم این رفتارها ریشه ای باشه و با مشاوره رفتن بهتر بشید❤️ خودتو اذیت نکن و ب این اتفاق ها ب عنوان ی مرحله ای از زندگی ک مجبوری ازش عبور کنی نگاه کن و امیدوارم ب خوبی گذر کنی فقط بدون خیلی ها مث تو هستن اما توان بیانشو ندارن

اصلا خودت رو سرزنش نکن. این حس تو خیلی از مادرها طبیعیه. حتی بعضی روانشناس ها میگن که مراقب مادر و نوزاد خیلی زیاد باشید چون ممکنه مادر یهو بلایی سر بچه بیاره. این بخاطر تغییر شدید هورمون ها و ورود به یه دنیای جدید و عدم ارتباط با یه بچه جدیده که کلا برنامه و روتین زندگی آدم رو تغییر میده. خودت رو سرزنش نکن و فقط از خدا بخواه که خیلی زود مهرش رو بیشتر از قبل به دلت بندازه و روحیه خوبی قبل و بعد از زایمان بهت بده.

بله من اینجوری بودم کم کم خوب شدم
دوباره سر بچه دومم همون‌جوری شدم دست خودمون نیست

عزیزم خدا برای هر چیزی ی راهی گذاشته حتی حس ترس از زایمان سوره انشقاق رو بخون برای راحت زایمان کردنه نگران نباش خدا همههه چی رو برات میچینه طوری که از متوجه نمیشی

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 ۲ ماهگی
۲۴۰ روز از اولین سفر مادرانه ی من گذشت...
نمیتونم دروغ بگم که سخت نبود ولی واقعا برام شیرین و جذاب بود وشاید عجیب باشه که من عاشق پروسه بارداری هستم ،چرا که معجزه خدارو با گوشت و پوستم درک کردم.
خدایا ازت میخوام این ماه هم مثل ماه های قبلی که به سلامت گذشت،بگذره!خدا جونم ازت میخوام زایمان راحتی رو پیش روم بذاری تا از پسش بر بیام،خودت خوب میدونی که بدون نگاه تو‌ نمیتونستم هیچکدوم از مراحل زندگیمو با موفقیت بگذرونم و تو این مرحله از زندگیم با تمام کم و کاستی ها رضایت قلبی داشته باشم.
خدای مهربونم ازت ممنونم بابت تک تک لطف هایی که در حقم کردی و میکنی.
خدایا بابت وجود همسرم ،پسرم و تک تک‌اعضای خانواده ازت ممنونم و شاکر الطافتم.
بسم الله و این هم شروع سراشیبی بارداری من🫶
حقیقتا به قبل که فکر میکنم نمیدونم چجوری گذشت این تایم،فقطمیدونم از تک تکش لذت بردم.
استرس و نگرانی دارم برای آینده،برای مسئولیت های جدید و دلم روشنه به کمک خدا!
با تمام سختی ها از پس این مرحله هم برمیام ان‌شاءالله ✌️
مامان شوکول 🩷 مامان شوکول 🩷 ۱ ماهگی
خانوما میخوام بدونم کسی هست ک اونقدر استرس بعد از زایمان داشته باشه و حس کنه قوت و توان روحی و جسمی برای بچه داری نداره و فقط تموم حسش ترس و و حشت شدید و حس ناتوانی و سیاهی باشه...؟
از بهم ریختگی هورمونی باشع، یا کم اشتهایی و حال بد ویاری ک داشتم ک باعث شده اینروزا ضعیف بشم و یا هرچیز دیگه، این قضیه داره دیوونم میکنه و اصلا نمیتونم حس خوب و قشنگی ب خودم و کوچولوم داشته باشم و حس بدبختی شدید میکنم و حس میکنم ک هیچوقت نمیتونم وظایف مادریمو حتی حداقلشو داشته باشم و حتی از استرس نمیتونم ب بچم عشق و علاقه خوب و اندازه ای داشته باشم...
میدونم قطعا خیلیا درک نمیکنن و امیدوارم اونایی ک خدا بهشون این لطف رو کرده ک احساسات منو تجربه نکنن واقعا نظری ندن چون تحمل اونم ندارم🙃
این پستو زدم ک بعدا اگه تموم این احساسات لعنتیم قشنگ شد و اونطوری ک ازش وحشت دارم دارم نشد، کلی خداروشکر کنم و هم اینکه اگر یسری مث منه بیچاره این احساساتو دارن تجربه میکنن و حتی از ابرازشم خجالت میکشن بدونن ک تنها نیستن...
اینم بگم تازه من کسیم ک قبل از بارداری کلی فکرشو کردم ک مثلا مطمئن شم قرار نیست پشیمون شم و با چشم باز اقدام کنم، چون با وجود مادر دسته گلی ک دارم، از قدیم فوبیای مادرِ بد شدن رو داشتم و حس میکردم تربیت بچه ازم نمیاد و هزارتا ترس از آینده‌ش و اینکه میدونم تحمل کوچیکترین فشاری رو ندارم.. و با اینحال الان آخرش میبینم دوباره اون فکرا و نگرانیای بدتر ازون سراغم اومده ک حتی وقتی میبینم مامانای اینجا انقد ذوق دیدن تودلیشون رو دارن، بیشتر از خودم بدم میاد...
فکنم تهشم باید بگم بمونه ب یادگار 😞