۱۲ پاسخ

انشالله خدا شفاشون بده 🥺

حمد خوندم به نیت شفای پدرتون و همه بیمارا..

انشالله خدا هرچه زودتر شفاشون بده

خداشفاشون بده

انشالله شفا پیدا کنه مادرشوهر منم ۲۳ روزه تو ای سی یو بستریه با لوله غذا بهش میدن بیهوشه خدا کمکش کنه😔

ایشالا زود خوب میشن

عزیزم از ته دلم دعا می کنم پدر گرامیتون بحق امام حسین علیه السلام سلامتیشونو بدست بیارن
ان شاءالله که خدا شفاشون بده
همه مریضا خوب بشن منم بچم مریضه 😭

خدا انشالله کمک کنه هر چه زودتر حال پدرتون خوب بشه؟ مشکل بلع و تکلم پدرتون کم کم زیاد شد؟ برای راه رفتنش هم کم کم مشکل ایجاد شده؟ منطورم اینه پیش رونده بوده؟

ان شاالله خدا شفا بده
خیلی ناراحت شدم 😪

انشالله بحق امام حسین سریعتر حالشون خوب بشه

عزیزم کدوم بیمارستان بستریه بابات؟

ایشالا که خوب میشن گلم . دکترا همینن .هر چی هم خرج کنی بازم هیچی سرشون نمیشه والا . فقط پولو می‌شناسن 🤐

سوال های مرتبط

مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۲ ماهگی
پارت ۱۶:به هوش اومدم تو ای سی یو بودم باز بیمارستان جدید باز با همه اون دستگاه ها دوباره همه اون کار ها شروع سد حالم از خودم بهم‌میخورد سوندی که از روز اول بهم وصل بود نمیدونم تجربه دارین یا نه بدترین چیز دنیا سوند .
درمان رو جدی شروع کردن حالا امکانات بود دکتر مطابق جواب آزمایش برام انتی بیوتیک موثر تجویز کرد با حجم خیلی زیاد و هر روز میرفتم اتاق عمل دوازده روز تمام براش شستشو محل میبردنم اتاق عمل بی هوشی میگرفتم تا بتونن محل رو پاکسازی کنن هیچی که نمیخوردم نهایت به ذره سوپ یا ماست باید چندین ساعت قبل عمل ها چیزی نمیخوردم بی جون بودم تب و لرز داشتم هی بیهوشی دوباره ریکاوری دوباره یکی دوساعت به هوش بودم حرف میزدم باز از اول شروع میشد.
حالم تقریبا به ثبات رسیده بود حداقلش میدونستن باید چیکار کنن و داشتن انجامش میدادن ،حالا هر روز یه سری دکتر باید چکاپم میکردن قلب ،ریه،عفونی،اورولوژی،انکولوژی،زنان
دایم داشتم چک میشدم هر روز چند نفر میومدن ای سی یو و چند نفر ترخیص میشدن به بخش پلی من همچنان بودم هر پرستاری میومد میپرسیدم امروز آخرش میگفتن خوب میشی دوباره فردا همین تکرار میشد
آنقدر اکو قلب گرفتن که پوست روی سینه هام کنده شده بود ،گردنم از بس تکون نداده بودم از درد خشک شده بود یه عالمه سیم پیچیده بود دورم
ولی حداقل روزی نیم ساعت ملاقات داشتم اینجا بود که یه کم امید گرفتم
همه خودشونو جمع میکردن و جلوی من میخندیدن باهام‌حرف میزدن و من مثل یه چوب فقط گوش میدادم