خداوند من و دخترمو از دست دلسوزی های خانواده ی شوهرم در امان نگه داره...
چند روز پیش مادرشوهرم اومد خونمون گفت بده لارا رو ببریم تو اسباب کشی کردی استراحت کن هرچی هی بهونه آوردم بزور لارا رو برد بهشون گفتم الان شیر دادم شیر ندارم بدوشم دوساعت دیگه بیارید گفت باشه رفت و رفت ۵ ساعت گذشت دخترمو نیاوردن (این وسط هر دو ساعت زنگ میزدم که گریه نمیکنه هی میگفتن نه آرومه) خلاصه بعد ۵ ساعت با صدتا زنگ دخترمو آوردن و دیدم در کمال تعجب سیره و لباسشم خیسه بو کشیدم لباسش بوی نبات میداد گفتم شاید آبجوش نبات دادن بهش گفتم خوب ولش کن حالا دادن ولی از اونروز دخترم چایی میخوریم میبینه هی گریه میکنه انگاری دلش چایی میخواد( و فقط هم برای چایی اینجوری میکنه) یکی دو روز بعدش از دهن خواهرشوهر در رفت که بلهههه به بچه ی ۳ ماهه چاااایییییی دادن....دارم دیوونه میشم از دست کاراشون کاش هیچ آدمی چون چنتا بچه بزرگ کرده تو بچه داری ما دخالت نکنه🥲😭😭

تصویر
۲۱ پاسخ

وای 🤦🏻‍♀️ خاک عالم
ینی چییی اصن ب بچه زیر ۶ ماه نباید آب هم داد چه برسه چایی🤦🏻‍♀️
چه بی عقل بودن

از من به تو نصیحت هیچ وقت دخترت هیچ جا تنها نفرست هیچ جا دایی نمیدونم عمه مادربزرگ هیچ جا دوره زمونه انقدر بد شده

وای لعنت ب هر چی ادم زبون نفهم یهو ترس برم داشت بچم یکم بزرگ شه پشت سر کسی گریه نکنه رفتنی برش دارن ببرنش خیلی کاربدیه

😐😐😐اینجور مواقع باید شوهرتو بندازی وسط جلوشونو بگیره

مادرشوهر منم همینو میگه من شمارو چطور بزرگ کردم من تجربه دارم و فلان اینقد حرصم و در میاره با حرفاش

وای چقدبدتونبلیداجازه بدی ازشوهرت کمک بگیر

واااای نریدی روهیکلشون

من اگه بودم باهاشون قطع رابطه میکردم در این حد حساسم رو اینجور چیزا😄

ای خدا میبینی چقدر بشعورن اخه
مادرشوهر منم به بچه ام ک نارسه و انتی بادی مداره برا میکروب و دکتر گفته حتی بوسشم نبایدکرد تف زد انکشتش زد دهنش 🤢🤢🤢
انقدر اعصابم خورد شد حالا بوس میکنی کاری ندارم چرا تف میزنی میخوای بکشیش این بچه ۴۶روز بستری بود بعدش ک اومد خونه باید مراقب باشیم تف میزنه دهنش یادم میاد اعصابم خراب میشه

وای چقد رو اعصاااااب

من اصلا و ابدا بچمو نمیدم ببرن
نهایتا ی ربع اینا مثلا میریم‌خونه اشون میذارمش میرم خریدی چیزی
اونم شیشه اشو اماده میکنم میدم دستشون میگم بهش بدید تا بیام تا این کرم وجودشون ارضا شه
وگرنه میبینی رفتن کیفو گشتن هرچی دستشون اومده دادن خورده لباساش درمیارن و ازین کارا

عزیزم روبیکا داری گروه دارم برای زایمان کرده ها بچه دار ها

وای خدایا چه کارایی میکنن من که اصن تا حالا ندادم دخترمو دست خانواده شوهر فقط وقتی خودم بودم با نظارت خودم پیش خانواده خودمم که میزارم بهشون یا شیر میدم یا خودشون شیرخشک گرفتن بهش میدن ریسک نکن هیچوقت

اصلا نزار بچه تو. ببرن

عزیزم شما مسئول مراقبت از اون بچه ای.اصلا نباید به خاطر مسائلی مثل رودروایسی سلامت بچتو به خطر بندازی.سر سلامتی بچه با هیچ کس تعارف نداشته باش.باااید متوجهشون میکردی کارشون اشتباه بوده

کاش هر چی اسرار کردن بازم نمیذاشتی ببر ن
بازم به خودشون اجازه میدن بعدها بچه رو ببرن
من اصلا اجازه نمی‌دم کسی بچه هامو جایی ببره
حتی خونه مامان خودم
پسرم سه سال هشت ماهش هنوز کسی به خودش اجازه نداده بچمو جایی ببره
ب همسرت بگو بهشون بگه در هیچ صورتی حق ندارن بچه رو ببرن با خودشون
شما بگین میشین عروس بد

خانواده شوهرم هی میگن بچه ما هست بچه مال ما هست با اینکه حوابشونو میدم ولی دلم میشکنه میترسم که بگیرن ازم
هی بوس میکنن

وااای آدم دلش میخا خفشون کنه

وا بچه ی سه ساله هم نباید چایی داد چ برسه سه ماهه
بگید مریض شد دیگه ندین ببرن
بعدم اگر بردن راس یک ساعت برید بیارید
مگه میشه بچه 5ساعت گرسنه نباشه اخه
اگر بازم بدین ببرن یهو بی اجازه شیرخشک میدن

ان شاءالله 🤲

اوه...

سوال های مرتبط

مامان گردو مامان گردو ۴ ماهگی
امروز سالگرد آشنایی من و همسرم بود. کلی برنامه داشتم ک پسر کوچولوم همه رو بهم ریخت قربونش برم.
حالا بگید چجوری😯 صبح اومدم شیر بدم بهش دیدم یکم خورد و دیگه نخورد. تعجب کردم. خوابوندمش. یکم بعدش بیدار شد دیدم بیقراری میکنه و گریه، گفتم خب گرسنشه حتما. شیر اوردم براش دیدم نمیخوره و جیغ داد. داشتم دیوونه میشدم. رفتم در خونه همسایمون خونه نبود، همسایه پایینی مون اومد بالا گفت چی شده. گفتم اینجوریه. اونم هر کار کرد نتونست آرومش کنه. زنگ زدم همسرم که سریع مرخصی بگیر بیا بچه رو برسونیم یه درمانگاهی جایی. اونم کارشو ول کرد بدو بدو از وسط یه پروژه مهم اومد گفت سریع اماده شو بریم.
خلاصه من تا داشتم آماده میشدم گفت این انگار گرسنشه اا. گفتم نههه شیر نمیخوره. گفت حالا بذار یبارم من امتحان کنم. سرتونو درد نیارم، شیر درست کرد پسرم هی میک میزد تند تند. همسرم گفت ببین گفتم گرسنش بودا.یه تایمی گذشت ما دیدیم ازین شیر هیچی کم نمیشه انگار. همسرم گفت پس این تا الان اینجوری با حرص میک میزد چی شد؟؟؟ یهو شک کرد گفت نکنه شیر از شیشه بیرون نمیااااد چک کردیم دیدیم بلهههه سوراخ سرشیشه کیپ شده بچه طفلی از صبح گرسنشه شیر نمیاد دهنش که بخوره😟 هیچی دیگهههه یعالمه شیر خورد و خوابید.
من😨
همسرم😄
همسایه ها😐😐😐
همکارای همسرم😒😮‍💨
مامان پسرم 💙💙 مامان پسرم 💙💙 ۷ ماهگی
سلام ، امروز یه اتفاقی افتاد 😐😂 بعد کلی ماجرا بچه داری و شیردهی تازه خوابم برده بود که آقا ( شوهرم ) بعد از یه خواب زیبا و عمیق بدون اینکه حتی با گریه بچه سرش برگردونه نگاه کنه ، از خواب بیدار شد هیچی منم نوزادم تو بغلم گرفته بودم و سینه مو گذاشته بودم دهنش دراز کشیده خواب بودم اومد چسبید بع من شروع کرد برا رابطه من کشیدم کنار گفتم کنار بچه آخه نمیشه نکن ، نورادمم همون موقع هی موک میزد بع سینه شیر میخورد تا در میاوردم گریه میشد اینم ولکن نبود، میخواست همونجا من بچه شیر بدم اونم کارش بکنه گفتم بچه تو بغلمه شیر میخواد کنار بچه نمیشه گناه. داره چندشه ، باز گذاشتمش زمین دیدم گریه شد گفتم اجازه بده من شیرش بدم سیر بشه خوابش کنم میریم اتاق هیچی بلند شد قهر کرد گفت نمی‌خوام گفتم خب بچه رو خواب میکنم راحت میریم اتاق گفت نه من می‌خوام برم با دوستام گردش بریم تو طبیعت امروز گفتم باشه برو ، قهر کرد جمغ‌کرد رفت 😂😂به جا اینکه زن و بچش ببره گردش با رفیق‌اش میره منم تو دلم گفتم به درک که قهر کردی از خدام بود ولکن بشه بدم اومده از رابطه 🤢
مامان ال آی کوچلو🫀 مامان ال آی کوچلو🫀 ۵ ماهگی
چند روز پیش مادرشوهر خواهرشوهرم اومده بود خونه مادرشوهرم
بعد به من میگه شیر خشک میدی به بچت
شیر خشک مغز بچه رو کند میکنه
منم گفتم شیر خشک ویتامین هایی داره که شیر مادرنداره برگشته میگه نه شیر مادر خوبه (انگار من خودم خواستم شیر خشک بدم 😐)
بعد ساعت ۹شب بود پخترم تازه بیدار شده بود مادرشوهرم هم داشت تکونش میداد بخوابونه منم گفتم تکونش نده مامان میخوابه شب خوابش نمیاد
از اون طرف مادرشوهر خواهرشوم میگه تو این ادم بزرگ کردی بچه هر وقت خواست بیدار میشه هر وقت خواست ‌پامیشه (خب دخترم تازه بیدار شده بود 😐)
منم گفتم شب اذیت میکنه گفت وااا مادر شدی برا چی شب بیداری باید بکشی
وظیفته منم گفتم وظیفه من تنظیم کردن خواب بچمه بعد رفتم اتاق نیومدم بیرون تا رفت
مادرشوهر خودم هم زود از اون حمایت میکرد
کی میخوان تو کار و تربیت فرزاندانمون دخالت نکنن
جاریم هم میگه ول کن اینا بچه منم خراب کردن نزاشتن خوب تربیت کنم

والا من نمیزارم اون جوری بشه من به عنوان یه مادر تربیت بچمو خراب نمیکنم
م
بعضی وقتا یه جوری رفتار میکنه مادرشوهرم انگار اون دخترمو زاییده

پیش همه میگه انقدر میترسم معصومه حواسش نباشه بچه رو خفه کنه یعنی چیییی نکنه دخترم بچه اونه خبر ندارم

خودشم به بچه سه ماهه همش میگه مامان نمیاره من تورو ببینم چرا نمیزاره
درحالی سه روز یبار میرم
شبا که میریم خونمون به شوهرم میگه چرا میری نرو


خودشم میگه به هیچ کس ربط نداره من دوس دارم نوه هام بی ادب باشه
همشونو بی ادب تربیت میکنم
اخه جاری بزرگم میگه چرا بچه منو خراب کردی برا همین این رو گفت😂