امروز رفتم خونه مامانم، یهو دیدم دخترم نیست نامزد داداشم ب زور برده بودیش حمام ،اونقدر گریه کرد ک نفسش رفت ، ب زور ارومش کردم موقع ناهار شد پسرم لگد میزد گوشی بده گفتم باهام نیست. و ب زور دخترم خواب کردم پسرم چیپس میخورد تو گوش دخترم تو خواب دیدم عه همه بهم میگم بدبخت از دست بچه‌اش آرامش نداره. ده دقیقه دخترم خواب کردم وای بدخپاب شده بود ...از اون طرفم دیدم یکی هی آیفون میزنع. دیدم پسرم بوده آیفون میزده فرار میکرد .... و باز دیدم عه صدا همشون در اومد. منم ساعت سه اومدم خونه ناهار شوهرم دادم گفت من میرم با پسرم تو اتاق میخابیم گفتم بسلامت🤫✨ من موندم دخترم همش گریه بردمش حمام. آوردم عصرونه دادمش باز گریه بردمش کوچه. پسرم بیدار شد گریه نق شروع شد اونم با زور آروم مردم بلند شدم تی کشیدم جارو ملافه شستن ظرف. شام پختن .... دیدم دخترم پسرم همو کشتن .....🥴شام زهرمارم شد. دیدم که پسرم دسته تی زده تو سر دخترم .... ب زور الان نشوندمشون پای فیلم .....که خدایا کمکم کن باز پانیک لعنتی بهم دست داد اینم از امروز من. 🫶🫶

۸ پاسخ

حالا چرا نامزد داداشت به زور دخترتو برد حمام؟ 🫤

چندبار دخترتو تو یروز بردی حموم

خدا به هممون صبر بده ،منم پسرام دم به دیقه دعواشونه ، کلافم کردن☹️

چرا انقد بی قراری میکنند مشکلی دارند؟؟؟

خوب پسر شما بیشتر از قبل به محبت کردن و توجه کردن نیاز دارد الان شما فرزند دوم به دنیا آوردید یک سری سوال تو ذهن بچه اول میاد مثلا پدر و مادرم بیشتر خواهرما دوست دارند دیگه منا دوست ندارند یا تو ذهنش میگه مامان چقدر به اون توجه میکند یا با خودش میگه بزار خواهرما اذیت کنم تا گریه کند دلم خنک بشد این رفتارهای پسر شما نشانه های حسادت هست سعی کن نزاری کسی تو جمع با پسرت با تندی حرف بزند مهمونی میری خونه مامانت جلو پسرت ناز دخترتا نکش بیشتر به پسرت توجه کن و حتما حتما با مشاوره صحبت کن

وای چقدر سخته من با یکی اعصابم نمیکشه انقدر نق میزنه شما که دیگه حق داری

چند سالشه پسرتون

دوتا بچه واقعا سخته خدا قوت بهت

سوال های مرتبط

مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
درددل 🫂🫂🫶🫂
امروز حوصلم سررفته بود آماده شدم تا برم خونه مامانم ،بماند که پسر چقدر غر زد کو صبحانه گفتم پسرم من آمادم تا خواهرت آماده میکنم ی نایلون زباله کوچبک‌ که فقط چندتا پوست تخم مرغ بود ببر بزار سرکوچه ، هرچی گفتم گوش نکرد ...منم عصبی شدم از دستش تا رسیدیم خونه مامانم داداشم مهمون ش بود بعد داداشم بهم میگه چرا ب پسرت یاد نمیدی سلام کنه ،مامانم شربت آورد بدون اینکه کسی بخوره پسرم زود برداشت باز داداشم غر زد . بعد دم دقیقه می‌گفت گوشی بهش میدادم تا فقط اروم بشینه موقع ناهار شد همش پسرم داد میزد کو برنج برای منم. ناهارش خورد رفتم اتاق دراز کشیدم دخترم خاب کنم. ینی اصلا نزاشت بخابم دم دقیقه می‌گفت پاشو حوصلم سررفته از اون ور مامانم عصبی کرده بود. بابام خاب بود اونا رو بیدار کرده بود. دیگه خواهرم بچه‌اش اومد. پسرم همش باهاش کشتی می‌گرفت. اونم ب پسرم گفت وحشی باهات بازی نیمکنم باز پسرم می‌رفت میگفت بیا کشتی. یا یهو می‌پرید تو بغل بچه خواهرم خواهرم ی داد زد از دست پسرم. موقع شام شد گفت عق چ غذایی. متنفرم آبگوشت بود. یهو دیدم پسر خواهرم که شش سالشه و پسر خودم شش سالش بچم بردا تو انباری یقه بچم گرفته گفت ببین اذیت کنی همچین میزنمت بچم داشت میگفت باشه غلط کردم غلط کردم اینم گذشت. دیدم پسرم دخترم از مبل انداخت. وای اونقدر پسرم دعوا کردم ،نمیفهکم چجوری تربیتش کنم تا بحرف باشه
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
درددل🫂🫂 امروز برام روز خسته کننده ای بود ، تموم تنم درد می‌کنه ی عالمه خستگی تو وجودمه صبح ساعت هشت بیدارشدم ک شوهرم ی عالمه غر و فحش داد که چرااا صبحانه م آماده نیست. ول کرد رفت .... بعدم بچهام همون موقع بیدارشدن ...بماند که دخترم چقدر غر میزد پسرم از اون بدتر. تند تند کارام کردم. رفتم سرکوچه خرید تا رسیدم خونه دیدم عه یادم رفته شعله گاز خاموش کنم دسته قابلمه آب شده هواسم نبود دستم بهش چسبید،باز دخترم پسرعمو زدن ساعت ،۱۱,شوهرم گفت بریم بانک ...آماده شدم رفتم از ساعت ۱۱دخترم بغلم بود تا ۱,ب شوهرم گفتم بگیریش گفت من دستم درد می‌کنه. یک نیم اومدیم ناهار خوردیم شوهرم رفت اتاق در قفل کرد مزاحمم خابم نشید. چون دخترم بانک خابش برده بود تا رسیدم خونه بیدارشد دیگه نخابیذ از ساعت یک نیم تمیز کردم تا پنج. آقا تازه از اتاق اومد بیرون. بعدم کفتر بعدم پوشید رفت منم شام پختم. دخترم پسرم لج بردمشون پیاده روی باز ظرف شستم ....باز لج بردمشون حموم باز لج بردمشون تو کوچه. الان باز لج. میوه ..... تموم بدنم درد می‌کنه. کاش کسی درک کنه
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
خانوما من حساسم بنظرتون ،صبح ی کم خرید داشتم دخترم خواب بود. پسرم شش سالش بهش گفتم خونه پیش خواهرت بشین پنج دقیقه بیشتر راه نیست برم سرکوچه بیام قبول نکرد دیگه گفتم پس با دختر همسایه برو سرکوچه بیا اون هشت سالشه دل تو دلم نبود گفتم خدایا دختر مردم فرستادم میترسم ده دقیقه شدنیومد دیدم تو مغازه فروشنده پیرزن پیری هست گرفته اینا ب تعریف ک‌کی هستین چی میخای بچه کی هستید ....تا منو دید چیزی نگف. خریدم کردم پسرم از دنبال دختر همسایه گریه کرد اون رفت خونه بغلی پیش دوستش. حالا پسرم جیغ گریه میخام برم. منم نزاشتم بعد پیرزنه میگه وای بدبخت بچت از دست تو چی می‌کشه ،بمیرم گریه نکن حالا ای کاره سربچت میاری😐😐😐😐 منم گفتم باباش میاد خونه دعوام می‌کنه بعدبچم گریه اون قدر کرد پیرزن دستش گرفته میگه ولش مامانت بره نمیخاد بری ....ب زور بچم آوردم. واقعا جایی زندگی میکنم تو محله ای هستم فرهنگ صفر بعد زنگ زن همسایه زدم گفتم دخترت رفت پیش دوستاش پسرم خاست بره اجازش ندادم میگه دخترم از پس خودش برمیاد، تو شوهرت شارلاتان هس میخای ب پیرزنع بگی شوهرم هنوز نشناختی چ شارلاتان به🤤🤤🤤🤤
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۲ سالگی
بخام از حال خودم بگم
دیشب پسرم چون زود خابیدع بود و ساعت خواب ایشون هم۷ ساعت هست۱۲ بخابع ۷ بیدار میشه ۱۱ بخابع۶
دیگ خودتون محاسبه کنید دا کسی که۹ شب بخابع
کی بیدار میشه
وای انگار ۷جد و آباد منو به قلاده میبندن
بچه بگیر بخواب
مگ میخابید دقیقا یک ساعت قبلش هم دخترم برا شیر بیدار شده بود
بعد آقا دو ساعت کشید بیداریش
مجدد خابید
دیدم نماز صبحع
با خودم گفتم خدایا تو بهتر از همه درک می‌کنی بذار بخابم
دیدم پسرم تو جاش تکون خورد
گفتم خدایا غلط کردم بیدار نشه
پاشم نمازمو بخونم
رفتم وضو گرفتم نماز خوندم
تازه خابم میگرق دوباره دخترم بیدار شد
خودشم با کوچکترین جیک بلند میشم که صدای این اونو بیدار نکنه یا برعکس
بعد دخترم خابید
دوباره پسرم بیدار شد آب خورد
بعد میخابیدم دیدم شوهرم بیدار شد بره
بهد رفتنش هم دخترم کلا بیدارشد شروع کرد به صحبت
انگار رفته بود رو منبر موعضه میکرد
بخدا تا سه ساعت نخابید
تازه میخابید پسرم بیدار شد
از صب دنبال این اون
ظهر دخترم خابید بعدش ناهار پسرمو دادم رفتیم بخابیم
دخترم بیدار شد تا الان بیداره
شوهرم میگ خودم سپرم مراقبت باشن
من نیستم تنهات ندارن😅