خانوما من حساسم بنظرتون ،صبح ی کم خرید داشتم دخترم خواب بود. پسرم شش سالش بهش گفتم خونه پیش خواهرت بشین پنج دقیقه بیشتر راه نیست برم سرکوچه بیام قبول نکرد دیگه گفتم پس با دختر همسایه برو سرکوچه بیا اون هشت سالشه دل تو دلم نبود گفتم خدایا دختر مردم فرستادم میترسم ده دقیقه شدنیومد دیدم تو مغازه فروشنده پیرزن پیری هست گرفته اینا ب تعریف ک‌کی هستین چی میخای بچه کی هستید ....تا منو دید چیزی نگف. خریدم کردم پسرم از دنبال دختر همسایه گریه کرد اون رفت خونه بغلی پیش دوستش. حالا پسرم جیغ گریه میخام برم. منم نزاشتم بعد پیرزنه میگه وای بدبخت بچت از دست تو چی می‌کشه ،بمیرم گریه نکن حالا ای کاره سربچت میاری😐😐😐😐 منم گفتم باباش میاد خونه دعوام می‌کنه بعدبچم گریه اون قدر کرد پیرزن دستش گرفته میگه ولش مامانت بره نمیخاد بری ....ب زور بچم آوردم. واقعا جایی زندگی میکنم تو محله ای هستم فرهنگ صفر بعد زنگ زن همسایه زدم گفتم دخترت رفت پیش دوستاش پسرم خاست بره اجازش ندادم میگه دخترم از پس خودش برمیاد، تو شوهرت شارلاتان هس میخای ب پیرزنع بگی شوهرم هنوز نشناختی چ شارلاتان به🤤🤤🤤🤤

۴ پاسخ

نه اصلا نذار بره هم دوره زمونه خرابه
هم اینکه یبار بذاری بره عادتش میشه دیگه نمیتونی خونه نگهش داری

اونقدر بدم از پیرزنای همیشه در صحنه میاد

نه نزار بره ببرش پارک خودت یا با شوهرت بزه بازی کنه

میخاستی

سوال های مرتبط

مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
امروز رفتم خونه مامانم، یهو دیدم دخترم نیست نامزد داداشم ب زور برده بودیش حمام ،اونقدر گریه کرد ک نفسش رفت ، ب زور ارومش کردم موقع ناهار شد پسرم لگد میزد گوشی بده گفتم باهام نیست. و ب زور دخترم خواب کردم پسرم چیپس میخورد تو گوش دخترم تو خواب دیدم عه همه بهم میگم بدبخت از دست بچه‌اش آرامش نداره. ده دقیقه دخترم خواب کردم وای بدخپاب شده بود ...از اون طرفم دیدم یکی هی آیفون میزنع. دیدم پسرم بوده آیفون میزده فرار میکرد .... و باز دیدم عه صدا همشون در اومد. منم ساعت سه اومدم خونه ناهار شوهرم دادم گفت من میرم با پسرم تو اتاق میخابیم گفتم بسلامت🤫✨ من موندم دخترم همش گریه بردمش حمام. آوردم عصرونه دادمش باز گریه بردمش کوچه. پسرم بیدار شد گریه نق شروع شد اونم با زور آروم مردم بلند شدم تی کشیدم جارو ملافه شستن ظرف. شام پختن .... دیدم دخترم پسرم همو کشتن .....🥴شام زهرمارم شد. دیدم که پسرم دسته تی زده تو سر دخترم .... ب زور الان نشوندمشون پای فیلم .....که خدایا کمکم کن باز پانیک لعنتی بهم دست داد اینم از امروز من. 🫶🫶
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن