درددل 🫂🫂🫶🫂
امروز حوصلم سررفته بود آماده شدم تا برم خونه مامانم ،بماند که پسر چقدر غر زد کو صبحانه گفتم پسرم من آمادم تا خواهرت آماده میکنم ی نایلون زباله کوچبک‌ که فقط چندتا پوست تخم مرغ بود ببر بزار سرکوچه ، هرچی گفتم گوش نکرد ...منم عصبی شدم از دستش تا رسیدیم خونه مامانم داداشم مهمون ش بود بعد داداشم بهم میگه چرا ب پسرت یاد نمیدی سلام کنه ،مامانم شربت آورد بدون اینکه کسی بخوره پسرم زود برداشت باز داداشم غر زد . بعد دم دقیقه می‌گفت گوشی بهش میدادم تا فقط اروم بشینه موقع ناهار شد همش پسرم داد میزد کو برنج برای منم. ناهارش خورد رفتم اتاق دراز کشیدم دخترم خاب کنم. ینی اصلا نزاشت بخابم دم دقیقه می‌گفت پاشو حوصلم سررفته از اون ور مامانم عصبی کرده بود. بابام خاب بود اونا رو بیدار کرده بود. دیگه خواهرم بچه‌اش اومد. پسرم همش باهاش کشتی می‌گرفت. اونم ب پسرم گفت وحشی باهات بازی نیمکنم باز پسرم می‌رفت میگفت بیا کشتی. یا یهو می‌پرید تو بغل بچه خواهرم خواهرم ی داد زد از دست پسرم. موقع شام شد گفت عق چ غذایی. متنفرم آبگوشت بود. یهو دیدم پسر خواهرم که شش سالشه و پسر خودم شش سالش بچم بردا تو انباری یقه بچم گرفته گفت ببین اذیت کنی همچین میزنمت بچم داشت میگفت باشه غلط کردم غلط کردم اینم گذشت. دیدم پسرم دخترم از مبل انداخت. وای اونقدر پسرم دعوا کردم ،نمیفهکم چجوری تربیتش کنم تا بحرف باشه

۷ پاسخ

میخوادجلب توجه کنه بهش محبت کن وقتی خودتونین باهاش حرف بزن بگوچقدردوسش داری‌ نزارداداش خواهریاهرکس دیگه ای بهش توهین کنه ازش دفاع کن
دلم اونجایی که گفت غلط کردم براش سوخت🥲

فقط توجه تا میتونی قربون صدقش برو هندونه بزار زیر بغلش بگو مرد شدی قوی هستی پهلونی برا مامان این کارا بکن
منم یه پسر ۱۲ ساله دارم گاهی دیوونه میشم از دستش تنها راهشم اینه که قربون صدقش برم

خب بچه ت اینجوری هست واجب نیست صبح تا شب بری مهمونی که
محبت بکن
خوب و بد رو هم بهش یاد بده

عجب خانواده ی شل مغزی داری ببخشید رک میگم اما اون بچس و پسر بچه که عاشق اینکاراست باید به بچت احترام بزاری جایی میبینی دعواش میکنن نرو شیطونه که شیطونه بچس داره عشق و از همه گدایی می‌کنه همه سرزنشش میکنن عین بچه چهار ساله من بلد نیست ارتباط برقرار کنه می‌زنه بعدم تو چجور مادری هستی که میزاری یه بچه شیش ساله یقه ی بچتو بگیره به غلط کردن بندازش خواهرت از بچش دفاع کرد تو نکردی چرا؟؟؟ یه لحظه فک کن به رفتاره خودت وقتی اعتماد بنفس نمی‌دی بچت وقتی همش غر میزنی و توقع داری هر چی گفتی انجام بده همین میشه خودتو عوض کن

عزیزم کمبود محبت داره ودنبال توجه هست ،پسرعموی من اینشکلی بود تاشیشه شکستن و کارای خطرناک انجام میداد ،هربارکه میدیدمش ی کادوبهش میدادیم ،زن عمومم براش کادومیگرفت ومدام میگفتیم چقدپسرخوبی شده و اون تومدت کوتاهی خیلی تغییرکرد

من حس میکنم زیاد بهش بها دادی و از اول بد و خوب و بهش یاد ندادی
خونه بقیه نمیشه ولی از الان تو خونه خودت براش قانون بزار ی سری چیزا رو بهش بگو ک بده نباید انجام داد

عزیزم مال سنشه' بچه هستن دیگه' بخصوص که الان یه بچه دیگه داری میخواد توجه جلی کنه .بهترین کار اینه وقتی بچه نا آرومه نری جایی. ببر پارک یا تو خونه لااقل بقیه هی نمیگن فلان و بهمان.

سوال های مرتبط

مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
امروز رفتم خونه مامانم، یهو دیدم دخترم نیست نامزد داداشم ب زور برده بودیش حمام ،اونقدر گریه کرد ک نفسش رفت ، ب زور ارومش کردم موقع ناهار شد پسرم لگد میزد گوشی بده گفتم باهام نیست. و ب زور دخترم خواب کردم پسرم چیپس میخورد تو گوش دخترم تو خواب دیدم عه همه بهم میگم بدبخت از دست بچه‌اش آرامش نداره. ده دقیقه دخترم خواب کردم وای بدخپاب شده بود ...از اون طرفم دیدم یکی هی آیفون میزنع. دیدم پسرم بوده آیفون میزده فرار میکرد .... و باز دیدم عه صدا همشون در اومد. منم ساعت سه اومدم خونه ناهار شوهرم دادم گفت من میرم با پسرم تو اتاق میخابیم گفتم بسلامت🤫✨ من موندم دخترم همش گریه بردمش حمام. آوردم عصرونه دادمش باز گریه بردمش کوچه. پسرم بیدار شد گریه نق شروع شد اونم با زور آروم مردم بلند شدم تی کشیدم جارو ملافه شستن ظرف. شام پختن .... دیدم دخترم پسرم همو کشتن .....🥴شام زهرمارم شد. دیدم که پسرم دسته تی زده تو سر دخترم .... ب زور الان نشوندمشون پای فیلم .....که خدایا کمکم کن باز پانیک لعنتی بهم دست داد اینم از امروز من. 🫶🫶
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
درددل🫂🫂 امروز برام روز خسته کننده ای بود ، تموم تنم درد می‌کنه ی عالمه خستگی تو وجودمه صبح ساعت هشت بیدارشدم ک شوهرم ی عالمه غر و فحش داد که چرااا صبحانه م آماده نیست. ول کرد رفت .... بعدم بچهام همون موقع بیدارشدن ...بماند که دخترم چقدر غر میزد پسرم از اون بدتر. تند تند کارام کردم. رفتم سرکوچه خرید تا رسیدم خونه دیدم عه یادم رفته شعله گاز خاموش کنم دسته قابلمه آب شده هواسم نبود دستم بهش چسبید،باز دخترم پسرعمو زدن ساعت ،۱۱,شوهرم گفت بریم بانک ...آماده شدم رفتم از ساعت ۱۱دخترم بغلم بود تا ۱,ب شوهرم گفتم بگیریش گفت من دستم درد می‌کنه. یک نیم اومدیم ناهار خوردیم شوهرم رفت اتاق در قفل کرد مزاحمم خابم نشید. چون دخترم بانک خابش برده بود تا رسیدم خونه بیدارشد دیگه نخابیذ از ساعت یک نیم تمیز کردم تا پنج. آقا تازه از اتاق اومد بیرون. بعدم کفتر بعدم پوشید رفت منم شام پختم. دخترم پسرم لج بردمشون پیاده روی باز ظرف شستم ....باز لج بردمشون حموم باز لج بردمشون تو کوچه. الان باز لج. میوه ..... تموم بدنم درد می‌کنه. کاش کسی درک کنه
مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
خانوما من حساسم بنظرتون ،صبح ی کم خرید داشتم دخترم خواب بود. پسرم شش سالش بهش گفتم خونه پیش خواهرت بشین پنج دقیقه بیشتر راه نیست برم سرکوچه بیام قبول نکرد دیگه گفتم پس با دختر همسایه برو سرکوچه بیا اون هشت سالشه دل تو دلم نبود گفتم خدایا دختر مردم فرستادم میترسم ده دقیقه شدنیومد دیدم تو مغازه فروشنده پیرزن پیری هست گرفته اینا ب تعریف ک‌کی هستین چی میخای بچه کی هستید ....تا منو دید چیزی نگف. خریدم کردم پسرم از دنبال دختر همسایه گریه کرد اون رفت خونه بغلی پیش دوستش. حالا پسرم جیغ گریه میخام برم. منم نزاشتم بعد پیرزنه میگه وای بدبخت بچت از دست تو چی می‌کشه ،بمیرم گریه نکن حالا ای کاره سربچت میاری😐😐😐😐 منم گفتم باباش میاد خونه دعوام می‌کنه بعدبچم گریه اون قدر کرد پیرزن دستش گرفته میگه ولش مامانت بره نمیخاد بری ....ب زور بچم آوردم. واقعا جایی زندگی میکنم تو محله ای هستم فرهنگ صفر بعد زنگ زن همسایه زدم گفتم دخترت رفت پیش دوستاش پسرم خاست بره اجازش ندادم میگه دخترم از پس خودش برمیاد، تو شوهرت شارلاتان هس میخای ب پیرزنع بگی شوهرم هنوز نشناختی چ شارلاتان به🤤🤤🤤🤤