۵ پاسخ

ن بابا یه بادکنک بوده حالا

همه بچها همینن تا مامانشون رو نیبینن آرومن

نه بابا بچس خودشون درک میکنن

بچه های منم تا من نبینن با ادبن منو ببین ادا اطفال در میارن

با نظر من بچست چه اشکالی داره یه بادکنکه خب

سوال های مرتبط

مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
درددل 🫂🫂🫶🫂
امروز حوصلم سررفته بود آماده شدم تا برم خونه مامانم ،بماند که پسر چقدر غر زد کو صبحانه گفتم پسرم من آمادم تا خواهرت آماده میکنم ی نایلون زباله کوچبک‌ که فقط چندتا پوست تخم مرغ بود ببر بزار سرکوچه ، هرچی گفتم گوش نکرد ...منم عصبی شدم از دستش تا رسیدیم خونه مامانم داداشم مهمون ش بود بعد داداشم بهم میگه چرا ب پسرت یاد نمیدی سلام کنه ،مامانم شربت آورد بدون اینکه کسی بخوره پسرم زود برداشت باز داداشم غر زد . بعد دم دقیقه می‌گفت گوشی بهش میدادم تا فقط اروم بشینه موقع ناهار شد همش پسرم داد میزد کو برنج برای منم. ناهارش خورد رفتم اتاق دراز کشیدم دخترم خاب کنم. ینی اصلا نزاشت بخابم دم دقیقه می‌گفت پاشو حوصلم سررفته از اون ور مامانم عصبی کرده بود. بابام خاب بود اونا رو بیدار کرده بود. دیگه خواهرم بچه‌اش اومد. پسرم همش باهاش کشتی می‌گرفت. اونم ب پسرم گفت وحشی باهات بازی نیمکنم باز پسرم می‌رفت میگفت بیا کشتی. یا یهو می‌پرید تو بغل بچه خواهرم خواهرم ی داد زد از دست پسرم. موقع شام شد گفت عق چ غذایی. متنفرم آبگوشت بود. یهو دیدم پسر خواهرم که شش سالشه و پسر خودم شش سالش بچم بردا تو انباری یقه بچم گرفته گفت ببین اذیت کنی همچین میزنمت بچم داشت میگفت باشه غلط کردم غلط کردم اینم گذشت. دیدم پسرم دخترم از مبل انداخت. وای اونقدر پسرم دعوا کردم ،نمیفهکم چجوری تربیتش کنم تا بحرف باشه
مامان شالیار مامان شالیار روزهای ابتدایی تولد
خانما امشب مهمونی دعوت بودیم و همسرم اصلا راضی نبودک بریم دیگه ب اسرار من رفتیم پسرم بعدظهرا عادت داره ک بخوابه یه سر رفتیم خونه مادرم دیگه فقط یه ساعت بعدظهرپسرم خوابیدوبیدارشد با گریه بازم خوابش میومد داخل ماشین ک رفتیم یکم بعدش تا مقصد خوابیده بود بیدار شد بعد رفتیم داخل خونه و پذیرایی کردن پسرمم آلوچه دوتا خورد ازگیل دوسه تا خوردو خیارو بشیرینی هرکاریم میکردم ک نخوره باز می‌رفت بعدشام آوردن پسرم نخورد شامو فقط زیتون خورد زیتونشم عروسشون آب نزده بود همینجوری ببخشیدا مثل گاو آوردوسط پسرمم مدام میخورد بعد یک ساعت بعدش گفت شکمم درد می‌کنه یکم نبات دادم مشخص بود ک حال نداره داخل ماشین بالا آورد
آمدیم ک خونه یکم درازکشیده بود باز بالا آورد خیلی ترسیدم ک این ویروس نباش جاریم آمد با عروس خالم روبوسی کن گفت من سرما دارم بعد ک من داخل اتاق بودم دیدم جاریم میگه فلانی سرما داره بنظرتون فردا پسرمو دکترببرم خیلی میترسم دارم دیوونه میشم الان گرفته خوابیده