۵ پاسخ

ن بابا یه بادکنک بوده حالا

همه بچها همینن تا مامانشون رو نیبینن آرومن

نه بابا بچس خودشون درک میکنن

بچه های منم تا من نبینن با ادبن منو ببین ادا اطفال در میارن

با نظر من بچست چه اشکالی داره یه بادکنکه خب

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
ب شدت ناراحتم. مامانم با داداش بزرگم دو طبقه مجزا میشینن. خونه منم نزدیکه بهشون. بعد دو شبه میرم خونه مامانم داداش بزرگم بخاطر هانا تیکه بارم میکنه قبلا خیییییلی هانا رو دوست داشت. الان حس میکنم مث قبل نیست اصلا بغلش نمیکنه باهاش حرف نمیزنه کلا انگار هانا وجود نداره. سر این چیاش ناراحت نیستم من اصصصصلا خونه داداشم نمیرم اون بیشتر خونم میاد بعد دیشب هی تیکه میپروند ک ادب یاد بچت بده سر سفره نیاد گفتم محمد من خیلی ب هانا میگم ولی هنوز درکشو نداره امشبم خونه مامانم بود خودش گوشیشو داده دست پسرش بعد هانا هم گوشیه منو میخاست من ندادم گریه میکرد بعد همه میگفتن دخترتو بگیر نازش بده داداشم میگفت ولش کن بزار گریه کنه خوب کاری میکنی دستش نزن گفتم محمد تو هم گوشیتو بگیر گفت من فقط شبی یک ساعت میدم بعد پسرش خیییلی هانا رو میزنه چهارسالشه با مشت خیلی محکم میکوبه تو شکم هانا یا انگشتای هانا رو برعکس میکنه.ولی من هیچی نمیگم چون بچس اما ناراحت میشم ننه باباش واکنشی نشون نمیدن. امشب اسباب بازیه هانا رو گرفته بود کنار باباش نشسته بود بعد هانا رفت پس بگیره بگه داداشم نداد بعد هانا با گوشی اومد پسر داداشمو بزنه نتونست ولی پسر داداشم با مشت کوبید تو شکم دخترم بعد من ناراحت شدم گفتم مهدی اسباب بازیشو پس بده داداشم برگشت گفت هانا پسرمو زد گفتم خب اسباب بازیشو میخاد بعدشم پسر تو زدش بهش برخورد رفت بالا بچشم برد خانومشم رفت خدایی زور داره رفتارش
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
خانما امشب مهمونی دعوت بودیم و همسرم اصلا راضی نبودک بریم دیگه ب اسرار من رفتیم پسرم بعدظهرا عادت داره ک بخوابه یه سر رفتیم خونه مادرم دیگه فقط یه ساعت بعدظهرپسرم خوابیدوبیدارشد با گریه بازم خوابش میومد داخل ماشین ک رفتیم یکم بعدش تا مقصد خوابیده بود بیدار شد بعد رفتیم داخل خونه و پذیرایی کردن پسرمم آلوچه دوتا خورد ازگیل دوسه تا خوردو خیارو بشیرینی هرکاریم میکردم ک نخوره باز می‌رفت بعدشام آوردن پسرم نخورد شامو فقط زیتون خورد زیتونشم عروسشون آب نزده بود همینجوری ببخشیدا مثل گاو آوردوسط پسرمم مدام میخورد بعد یک ساعت بعدش گفت شکمم درد می‌کنه یکم نبات دادم مشخص بود ک حال نداره داخل ماشین بالا آورد
آمدیم ک خونه یکم درازکشیده بود باز بالا آورد خیلی ترسیدم ک این ویروس نباش جاریم آمد با عروس خالم روبوسی کن گفت من سرما دارم بعد ک من داخل اتاق بودم دیدم جاریم میگه فلانی سرما داره بنظرتون فردا پسرمو دکترببرم خیلی میترسم دارم دیوونه میشم الان گرفته خوابیده
مامان سامین🤴🏻 مامان سامین🤴🏻 ۱ سالگی