سوال های مرتبط

مامان ترنج و  بردیا مامان ترنج و بردیا روزهای ابتدایی تولد
سزارین دوم
ساعت ۹صبح وارد بیمارستان صارم شدم تا یک وارد ریکاوری شدم ی ربع ب سه وارد اتاق عمل شدم ک همش میگفتم افت قند و فشار دارم خیلی گشنمه همش سرم میزدن بهم واقعا حالم خوب نبود خلاصه ک تزریق کمرم انجام شد گفتن بخواب به ثانیه نرسید ک اول دستام بی حس شد بعد پاهام بعد از گردن ب پایین فلج شدم انگار دگ نتونستم نفس بکشم اینقد گفتم قلبم سنگین نفسم بالا نمیاد تا یهو حس کردم چشام سفید رفتم ی دنیا دگ انگار کامل بیهوشم کردن خیلی حس بدی بود دگ دوست ندارم ب این حال برگردم خلاصه همسرم اومد فقط هاله ای ازش میدیدم بچنو گرفتن جلوصورتم هیچی نمیدیدم ساعت ۵ اوردنم ریکاوری ک درد شکمم شروع شد ولی هنوز بی حس بودم قابل تحمل بود تا ۵ونیم رفتم بخش پسرمم بردن ان ای سیو در حد مراقبت دوسه ساعته بماند ک ساعت ۸ شب بچمو دیدم دردام نسبت ب سزارین قبلی کمتر بود اخر شب راه رفتم خیلی هم اذیت نشدم روز بعدم خیلی راه رفتم ساعت ۴ اومدم خونه رسیدم داخل خونه گردن درد وحشتناک اومد سراغم نفس میکشیدم تا ته قلبم تیر میکشید تااخر شب خیلی اذیت شدم نمیتونستم نفس بکشم همش اشک ریختم با شیاف اروم شدم خوابیدم و از روز سوم دگ رو ب بهبود بودم خداروشکر اینم از سزارین دوم🫡