☹️☹️☹️
وای عزیزم بارداری ؟مبارک باشه انشاالله بخیروخوشی زایمان کنی وبغل بگیریش خیلی خوشحال شدم
مامان من بخاطر خودم میگه نه،،میگه ضعیفی گناه داری
من پارسال سقط داشتم بعدش افسردگي گرفتم امسال يه دفعه باردار شدم ،جالب اين بود خواهرم اومد گفت بايد بندازي
چون خودش رفته بود اي وي اف و چون تو كار شريك بوديم منم از شراكت باهاش اومدم بيرون اونم الان ٥ماه هركاري ميكنه تخمكش جنين نميشه قيد خواهرمو كلا زدم
سلام عزیزم
اشکال نداره اونم یه مادره و کلی دغدغه برا زندگی شماها داره،الان شوکه شده بار اوله که شنیده انشاالله زمان که بگذره خوشحالیش بیشتر باشه،مهم نظر وتصمیم خودته،از وجود تو دلیت لذت ببر انشاالله صحیح وسلامت بغلش بگیری
مامان منم اول ناراحت شد ، چون پسرم سه سال و هفت ماهشه خودمم میرم سرکار ، دیگه کاریه که شده نمیشه که بچه رو از بین ببرم ، الانم به مادر شوهرم اینا نگفتم هنوز ، با اینکه به شدت عاشق نوه هاشه میترسم واکنشش بد باشه خخخخ
من مامانم خودش گفت بچه بیار گناه داره یکی. یه دونه نباشه مثل خودت چقد خوشحال شد رو دومی بدبخت هی میپرسه کی جنسیت بشه قبلش برام لباس نوزادی خرید میگه بخرم گفتم نه بزار ببینم دختر یا پسر که خرید کنم بدبخت از خوشحالی نمیدونه چکارکنه دردش تو قلبم دخترم دوسال وهفت ماهشه خرج ومخارجش همش مامانم میده از شیر پوشک ولباس تغدیه دکتر هرچی بگی
منم حامله که شدم مامانم چنان داد و بیداد کرد که به من ربطی نداره من میخوام برم مکه خودت هرغلطی خواستی بکن تازه من بچه اولم بود آخرم رشدش متوقف شد و سقط کردم بعداز سقطمم میگفت دیدی خدا منو بیشتر دوست داشت بچه تو رو کشت تا من برم مکه🥲
هیییی
والا من دوسال سختی کشیدم تا باردار شدم درد کشیدم گاهی که میفهمید میگفتم کیست دارم همش باید دارو بخورم و دکتر برم نمیگفتم برای بچه میرم میام
از همه چیم کارگر خونهم خبر داشت کمکم میکرد حالم رو میپرسید روز iui اومد پیشم بود
الانم که باردارم رفته بوده فروشگاه همسرم ، حالم رو پرسیده بود همسرم گفته بود خوب نیست گفته بود انشالله بهتر بشه🫤
خواهرم که بدتر
دیدم خیلی حالم بده گفت تو حامله ای گفتم اره گفت خب
و رفت
عزیزم مامان منم ناراحت شد ...
گفت بچه کوچیکه چرا مواظب نبودین و از این حرفا
میگه من نمیتونم دگ بیام کمک
انگار سر اولی خیلی کمک کردن 🫠
وای چه دلی داره من بچه اولم مامانم بود انقد خوب ازم مراقبت کرد بعد یک سال فوت کرد الان از وقتی حامله شدم وقتی فکر میکنم نیسته که ازم مراقبت کنه اشکام جاری میشه عمرش کوتاه بود واقا خیلی اذیت میشم کسیم ندارم مراقبم باشه یدونه خواهر دارم که اونم ازم دوره
ناراحت نباش عزیزم
منم خیلی دوست ندارن بچه بیارم ولی خانواده شوهرم و شوهرم عاشق بچه هستن دوس دارم خوشحالشون کنم با وجود اینکه شاید اونا خیلی خوشحال نشن اما خوشحالی شوهرم برام آندازه ی یه دنیا هستش
هی خواهر من دور از جون سقط کردم اصلا حالمو نپرسید مامانم گفته بود خودش باید بیاد پیشم!
عزیزم به همسرت بگو همون ۱۰روز ازت مراقبت کنه وقتی همسرآدم باشه چه نیازی به بقیه داری
منم بچه دوممه حقیقتش میخواستم بندازم ،ولی مامانم ازبس گریه و خواهش ک ننداز گناه داره ...ننداختم ،،حرفای مامانتو الان جدی نگیر فرداروز ک بدنیا بیاد چندتا شیطونی کنه تو بغلش قلبش میره براش بنده خدا اونم نگران شرایطه حقم دارن ولی ایشالا این نی نی چنان روزی باخودش برات میاره ک صاحب همچی بشی
وا چه ربطی داره الان هر کی بچه داره خونه هم داره؟
عجب، منم بچه دوممه، ولی چون سه سالونیمه میخواستیم نمیشد، کلی خوشحال شدیم
منم رو خونه مامانم برنامه چیدم که این دفعه 40 روز بمونم بعد زایمان تا حراحی فتق نافم😭
بچه اولت چند سالشه ؟
چ ربطی داره بچه نعمته انشالله با پا قدمش خونه هم میخرید ب نظرم همون ۱۰ روزم زیاده بعده ۳ ،۴ روز خودت میتونی کاراتو انجام بدی...
برای منم دعا کن باردار شم
مادرا کلا همینن منم هنوز به مادرم نگفتم تاخودشونم نفهمن نمیگم
ولش مگه قراره ب بقیه بچه بیارین بعدش نیاد ده روز بیشتر خودتت میتونی از پثش برمیایی
بچه دومته؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.