۱۱ پاسخ

شاید افسردگی بعد زایمانه که درمان نشده

شما افسردگی گرفتی حتما ذرمان کن

عزیزم اگر در بچگیت عزیزی رو از دست دادی حتما از اون هست
منم بچه بودم پدرم فوت کرد همیشه این فکرا میاد سراغم و استرس دارم

واقعا همه چی ریشه در کودکی داره

منم تا چندماه پیش خیلی ترس ازدست دادن همسرمو داشتم ولی باخودم کارکردم که به هیچکس نباید وابسته بود همه میمیرن با این افکار خودمو آروم کردم دیگه بهش فکرنمیکنم

تین فکرا از افسردگی زایمانو هورموناس

عزیزم شغل شوهرت چیه‌؟

منم خیلی وقتا اینجوری میشم میگن ریشه تو بچگی داره

منم خیلی فکر میکنم😐😐
دقیقا امروز صبح از خواب پاشدم فکر میکردم و گریه میکردم🤦
فکر میکردم فقط من مشکل دارم

عزیزم اینا همش برمیگرده به ذهن نیمه هوشیارت...قبلا مشکلی برات پیش نیومده ؟مثلا تو بچگی عزیزی از دست بدی یا کسی ترکت کنه و..
اگه یادت نمیاد شاید ریشه در کودکیت داره...اگه من جای شما باشم به یه روانکاو مراجعه میکنم....روانکاو با تخلیه ی هیجانی خیلیییی به آرامشت کمک میکنه‌..متاسفانه من خودم ترس از دست دادن عزیزامو دارم

عزیزم همه مثل ت هستن حالا شما شدتش بالاس
انسان منفی نگر هست ولی سعی کن هر روز بسپاریش بخدا و براش ایه الکرسی بخونی

همه بسپار بخدا نترس خودت خودت اروم کن الکی ب خودت استرس نده فقط توکل کن ب خدا

سوال های مرتبط

مامان دلسا مامان دلسا ۳ سالگی
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
پسرم این روزا دیوونم کرده. از سه سالگی به مرور شروع کرد به لجبازی و حرف گوش ندادن هی سعی کردم با بازی درستش کنم ولی الان دیگه به اوج رسونده چند روز سر هرچیز بیخودی گریه و شیون راه میندازه. واقعا میگم بیخودی ها. امروز من رفتم حموم یهو بعد دو دقیقه دیدم خودشو میکوبه به در جیییغ و داد سکته کردم میگم چی شده میگه استیکرم رفته لایه مبل درنمیاد یعنی یه جور زار میزد من گفتم یه بلایی سرش اومده گفتم برو از حموم میام درش میارم من کلا حمام یک ربع هم نمیشه کل تایمو این داشت زار میزد جیغ میزد تا من بیام. اومدم بیرون تو مرز انفجار بودم آنقدر جیغ زدم حس کردم دارم سکته میکنم
مثلاً الان میگم پاشو بریم نون بگیریم برو دستشویی. یهو گیییر که رو لگن توالتم بشینم منم گفتم کثیفه باید بشورمش دفعه بعد بشین روش خیلی دیر به دیر استفاده می‌کنه ازش کلا. وووااای تا لباس تنش کنم تمام مدت غر میزد که بکنم. در حالیکه قبلاً تا میگفتم کثیفه قبول میکرد و اوکی بود. تمام روز سر همین موضوعات بیخودی جیغ و گریه دارم احساس میکنم دیگه دارم روانی میشم شب که میشه موقع خواب فقط دلم میخواد بخوابه سرم ساکت شه. ظهر واقعا داشتم سکته میکردم از دستش