کاملا میفهممت خیلی خستهای و بچه بدقلق و بدغذا داشتن بزرگترین عذابه
من اینجا تاپیک میبینم که بچههاشون ماشالله یه کفگیر غذا میخورن و پسر من دو سه قاشق به زور میخوره به قدری از خودم و زندگیم متنفر میشم و میگم خدایا کجای کارو اشتباه رفتم که بچه من اینجور شد
بهونهگیر بدقلق لج کنه تو شورتش پی پی میکنه از قصد غذا نمیخوره فقط میگه میوه یا شیر
کلاس میبرم اصلاااا کارارو انجام نمیده فقط میگه بلد نیستم هر روزم مربیش میگه روی بچه کار کن اینجوری پیش بره هیچ کاری رو از ترس بلد نبودن شروع نمیکنه
تر روز ارزوی مرگ میکنم
خدا کمکمون کنه
خیلی بده آدم کمک نداشته باشه دخترت وابسته ت هست لابد باید ازت دور بشه مستقل بودن رو یاد بگیره عزیز
اینجوری نگو خواهر همه همینیم
تو از بچت بدت نمیاد تو چون مدام هر دقه بچه پیشته خسته ای فقط به شوهرت بگو یه ساعت در روز ببرتش بیرون تا تو یکم مغزت هوا بخوره یا بزار پیش مادرت یا کسی برو یکم به خودت برس بعدش ببین هم بچتو دوست داری هم خودتو هم زندگیتو
من دخترمو از پوشک گرفتنی هرررروز گریه میکردم ولی بیشتر هم نگرانیم از بابت دخترم بود .هر چقد هم سخت باشه بچته عزیزم .اصلا نزار بفهمه که ازش خسته و این حرفایی که زدی .همه ی مادرا این چالشارو دارن .فک کن بچت فقط تورو داره .منم هیچ کیو ندارم دخترمو بزارم پیشش گاهی حس میکنم تربیتم درست نیس ولی فک کنم همه اینجورییم و حس های مشترک داریم .
در مورد پوشک هم من تجربه ای که تو اینستادیدم اینه که بچه هر چقد بزرگتر میشه از پوشک دراوردنش سختتره چون بچه بزرگتره و سختتر قبول میکنه شرایط بدون پوشکو انگار توبعد ۳سال بچه لجباز تر از دوسالگیشه
بعد اصلا پوشکش نکن قید تمیزی رم بزن .یکم تحمل کن ان شا... در میاد
عزیزم روز یکم بزاربخوابه خودت عصبی شدی یکم تحمل کن براپوشکش حوصله داذباش. قطره ملاتونین بده بهش شب قبل خواب خیلی تو کیفیت خوابش تاثیرداره
مادرشدن سخته به خدا توکل کنه بامشاورصحبت کن منم پسراولم خیلی اذیت میکردبدغذاهم بودمیترسیدم دومی بیارم ولی این یکی خیلی خوبه اصلابچه هامتفاوت هستن بعضیهاشون واقعاشیطونودرس میدن
ای بابا اینکه پوشک رو ترک نمیکنه خیلی بده خیلی اذیت میشی یعنی هیچ جوره نمیخواد باهات همکاری کنه؟
پسرمنم اینجوریه یه مدت حتی تنهایی توی اتاقم نمیره ولی من خاستم به دنیابیاداون که تواین دنیا زندگی نکرده همه چیپبدونه این روزاهم تموم میشه من خداروشکرمیکنم هرلحظه بااینکه خیلی اذیت میشم چون خدابعدازهفت سال اونوبهم داد
عزیزم فک نکن فقط شمااینجوری باورکن همه مادرا اینو تجربه کردن من مسرم انقد اروم بود الان یکسالی هست اذیت نمیکنه ولی صب تاشب گریه انقد عاجزم ولی چاره چیه شاید ازبس تنهاهستن وگرنه پیش کسی میبرم راحت بازی میکنه دیگه مدام باخودمونن خسته شدن اونا که نمیتونن مارودرک کنن ماخودمون باید صبرمون بیشترکنیم
من گاهی مث تو میشم...مال خستگی و تنهایی بودنه..واینکه ۲۴ ساعته با بچه ایم...آروم باش...مطمعنا با تمام وجودت عاشقشی فقط حوصله نداری دیگه
عزیزم همه بچه ها اذیت میکنن.نق میزنن.پسر خود من از صبح ک بیدار میشه مدام بهونه گیری این میخواد اون میخواد .پی پی تو شلوار میکنه روزی شاید ۷تا شلوار بشورم مدام آب بازی و خیسه باید ببرم تو کوچه بازی کنه غذا به زور میدمش و......اما هیچ وقت نگفتم ازش بدم میاد ناشکری نکردم مادر شدن خیلی سخته گلم باید از خودت و تفریحت بگذری
به نظرم خودت نمیتونی کاری کنی مشورت کن با مشاور
سخت اینطوری چون بزرگتر بشن خیلی دردسر ها بیشتر میشه
حتما از مشاور کودک کمک بگیر
اگه شرايطش رو دارى مهد ثبت نامش كن حداقل چند ساعت ميتونى به كارهاي خودت برسي
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.