تاپیک چهارم …
واقعا قشنگ ترین درد دنیا بنظرم درد زایمان طبیعیه
من چهارتا زور زدم
دکتر گفت سرش و میبینم یه زور دیگه برن
آخرین زورم زدم بچه لیز خورد اومد بیرون دکتر گذاشت بغلم
این لحظه قشنگ ترین اتفاق زندگیه یه مادره
تمام دردا تو همین لحظه تموم شد ،انگار اصلا پنج ساعت هیچ دردی نداشتم موقع زور زدنم درد نداری فقط حس فشار خیلی زیاد داری
دوست داری فریاد بزنی
دیگه گفتن همسرم و خواهرم اومدن تو من و بچه رو دیدن
درمورد برش پرینه بهتون بگم
من اصلا اصلا چیزی نفهمیدم
حتی بعد اینکه بچه دنیا اومد گفتم برش خوردم ؟
گفت مگه بدون برشم میشه
هیچ دردی نداشت ،حتی بخیه زدنم درد نداشت ،من دوتا بخیه خوردم
دکترم گفت برات بخیه زیبایی میزنم ،واژنم هیچ تغییری نکرد شد مثل اولش ،فقط در آوردن جفت یه مقدار درد داشت ،دکترم فوق العاده با معرفت بود ،خیلی با وجدان بود خیلی همراهیم کرد خیلی هوامو داشت هم‌روز زایمان هم تو دوران بارداری (دستمزدم نگرفت)
بیمارستانم خیلی خوب بود
واقعا بیمارستان و دکتر و ماما خیلی تو زایمان تاثیر داره
دکترم از اول شروع زایمان گفت امشب فرق خودتو با سزارینیا میبینی تو دیگه درد نداری امشب راحتی
من رفتم بخش دقیقا چیزی شد که دکترم گفت
من راحت به بچم شیر میدادم کارامو خودم انجام داد
ولی اونایی ک سزارین کرده بود خیلی تا صبح درد کشیدن
البته بازم بستگی به بدن آدم داره خیلیا طبیعی زایمان میکنن ولی اصلا راضی نیستن یا برعکس
ولی من واقعا بعد زایمان یادم نمیومد چقدر درد داشتم دردام چه شکلی بود
اینقدر حالم با دخترم خوب بود
ادامه تو کامنت...

تصویر
۲۱ پاسخ

دارم وسوسه میشم بیام بیمارستان شهر شما واسه زایمان اینقدر که تجربه قشنگ و انرژی مثبت از دکتر و ماما و بیمارستان گرفتم

واقعا این همه انرژی مثبتو که گرفتم ازت خیلی عالی بود واقعا خوشحالم که یکی راضی بود

هوففف
خیلی دو دلم
از طرفی از طبیعی میترسم و بدم میاد
از طرفی دکترم میگه زایمان خوبی میتونی داشته باشی
مغزم کشش نداره دیگه

مرسی از اینکه تحربتو برامون گذاشتی
دعا کن انشاالله ماهم زایمان راحتی داشته باشیم

بیمارستان خصوصی بود عزیزم اره؟
چون دولتی فکر نمی‌کنم اینجوری باشه

خوشبحالت من ک هرچی ورزش کردم و پیاده روی واینا فایدع نداشت اخرشم کیسه ابم ترکید سزارین اجباری بردنم🥲

الهی بگردم چه خوب خیلی حس خوب گرفتم از تجربت ایشالا همیشه خودت و نبنیت سالم باشین و زایمان برای همه راحت باشه

مبارکت باشه عزیزدلم ب سلامتی💖😘❤️
راست میگه منم واقعا زایمان طبیعی رو دوست داشتم و راضی بودم واقعا عالی بود از خدامه ک بچه بعدی‌ام طبیعی باشم

مرسی دختر قشنگ که انقدر با انرژی زیاد و خوب تجربه هاتو به اشتراک گذاشتی باعث افتخار هستین شما مامانای گل 😍😍
پاقدم نی نی براتون پر از خیر و برکت باشه
منم همه مسخره م میکنن که طبیعی نیار اما من همه تلاشمو میکنم که اون لذت زایمان طبیعی را با جون و دل حس کنم 🥰🥰🥰

طبیعی خیلی بهتراز سزارین،اگه نترس باشیم وازهمه مهمتردکترخوبی انتخاب کنیم😃من خودم طبیعی بودم سر دختراولم انقدردکتربدبخیه زد تا۶ماه دردداشتم خوب نمیشدم،دیگه از بچه دارشدن وحشت داشتم بالاخره بعد۱۱سال دوباره باردارشدم ولی اینسری یه دکترخوب انتخاب کردم خیلی خوب بخیه کردسر دوهفته نشده بخیه هام خوب شد،

خدارو شکر که زایمان خوبی داشتی.عزیزم میشه بگی از چند هفته و چقدر پیاده روی و ورزش و رابطه رو شروع کردی ؟

ماشالله به توانت عزیزم
خداحفظش کنه گل دخترو😍
دعا کن منم دردم بگیره عزیزم زودتر زایمان کنم🥺

به سلامتی عزیزم مبارک باشه
دکتر و ماما و بیمارستان خوب خیلی تاثیر داره
بیمارستان خصوصی بود ؟

اره عزیزم

راستی مامای همراه گرفته بودین؟

منم مثل شما واقعا از طبیعی راضیم

راستی نینی چندکیلو بود موقع تولد؟

چقد خوب 😍، خداروشکر که زایمان راحتی داشتین . دست راستتون رو سرما😁 خدا نینی کوچولورو هم حفظ کنه براتون🥰
کاش منم همینطور مثل شما باشم

افرین ۲۴ سالته طبیعی زایمان کردی باریکلا واقعا من ۲۸ سالمه جرعتشوندارم😑😂😂😂

عزیزم تو از پایین گشاد بودی ؟ یعنی کلا قبل زایمان احساس میکردی واژنت کمی گشاده؟

آمادگی قبل زایمان ورزش ها بهتون خیلی کمک میکنه
من واقعا از زایمان طبیعی میترسیدم
ولی الان خیلی خوشحالم از انتخابم ،من خیلی راحت میتونستم سزارین بشم همون روز
لحظه ای که دخترم بدنیا اومد همش میگفتم خدایا شکرت ،من از تمام دردام لذت بردم
بچم گریه میکنه نمیتونم ادامه بدم
باز اگه چیزی یادم اومد بهتون میگم ،اگه سوالی داشتین بپرسین جوابتونو میدم 🩷🩷

سوال های مرتبط

مامان میجان مامان میجان روزهای ابتدایی تولد
تاپیک سوم …
ماما گفت بیا معاینت کنم
معاینه کرد گفت سه سانت شدی
تو همین مدت خواهرم بهم شربنت زعفرون میداد عسل میخوردم
اب فراوون
همین لحظه دکترم اومد معاینم کرد گفت عالیه چهارسانت شدی
به ماما گفت کیسه اب شو پاره کن
اصلا درد نداشت …
بعد از اینکه کیسه آبم پاره شد
دردام زیاد تر شد
رفتم تو وان اب گرم نشستم
از گاز بی حسی هم استفاده میکردم خیلی عالی بود قشنگ دردام کنترل می‌شد
زایمان طبیعی واقعا برام لذت بخش بود از لحظه به لحظه پروسه زایمانم لذت میبردم
یکساعت گذشت دکترم گفت از ولن بیا بیرون معاینت کنم
گفت عالیه ۶سانتی همینجوری ادامه بدی تا ۵.۳۰بچت بغلته
من دیگه واقعا با این جمله انرژیم بیشتر شده بود
(تو این مدت زایمان تا قبل اینکه زور بزنم هر چند بار خواستم رفتم دسشویی
)بعد دیگه از وان در اومدم رفتم رو‌تخت
دکترم رفته بود تا اتاق عمل یه کاری داشت برگرده
ماما گفت هر موقع حس زور زدن بهت دست داد بهم بگو باید سریع بریم رو‌تخت زایمان
یه خورده گذشت من حس کرم زور زدم
سریع ماما‌گفت فول شدی من سر بچه رو میبینم ..زنگ زد دکترم اومد به نماینده بند نافم اطلاع داد سریع خودشو رسوند
من و بردن یه اتاق دیگه رو تخت زایمان …
مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 روزهای ابتدایی تولد
همون موقع ماما همراهمم اومد انگار به جون به جونام اضافه شد خانم حاجی زاده از مرکز مادرانه دیگه اومد کمکم گفت بیا ورزش گفتم اصلا نمیتونم گاز و دادن دستم که نفس بکشم ولی انگار هیچ تاثیری نداشت فقط یه ذره بعد به ربع بیست دقیقه خیلی کم درد و کم کرد ولی بلافاصله برمیگشت فقط حالت گیجی و بی حالی میداد تو حال خودم نبودم انقد درد داشتم زمین و زمان و چنگ میزدم دیگه گفتن وقتشه هرموقع درد داشتی زور بزن من با هر درد تا جایی که میشد زور میزدم ولی انقد فشار رو پایین تنم بود حس میکردم الان میخواد پاره بشه زور زدنا همینجور ادامه داشت تا دیدم اومد بی حس کنه برش بزنه آمپول زدن موقع برش قشنگ فهمیدن با قیچی برید ولی درد نداشت و بازم زور میزدم تا اینکه دیدم خیلی فشار میاد یه دفعه دیدم کله بچه تو دست ماماعه یه زور دیگه زدم و بدنش اومد، گذاشتن رو سینم اصلا تو حال خودم نبودم نمی‌دونستم چیکار کنم باورم نمیشد من یه بچه به دنیا آوردم😭بعد بچه رو بردن اونور و گفت یکم دیگه زور بزن جفتت بیاد اونم اومد و تموم شد و نوبت رسید به فشار شکم خیلی درد داشت مردم و زنده شدم🥲بعد بخیه زد که اونم خیلی درد داشت بعضی جاها که بی حس نمیشد قشنگ جیغ میزدم و خوب همش تموم شد و از دردا خلاص شدم یک دفعه و حس کردم بدنم یکم جون گرفته بعد دیگه کارا تموم شد وبچه رو شیر دادم و پاشدم خودمو شستم و لباسارو عوض کردم که بریم بخش...
مامان لیانا خانم 😍 مامان لیانا خانم 😍 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم
اصلا تو درداتون داد نزنید بدتر میشه فقط نفس بکشید تند تند دم و بازدم ، ساعت ۱۱:۳۰ ماما اومد و رفتیم اتاق خصوصی خیلی عالی بود خانم رحیم دل بلافاصله دکتر اومد معاینه کرد گفت اینکه ۸ سانت شده 😂 تعجب کرده بود گفت خیلی خوب پیشرفت داشتی ، بعدم حس فشار داشتم خیلی درد تو کمرم بود ، هر لحظه حس میکردم الان بچه میاد بیرون خیلی حس فشار داشتم ،ساعت ۱۲:۳۰ من فول شده بودم و بعد از اون ماما گفت فقط زور بزن جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ،زورت هم باید حساب شده باشه الکی فشار نیار به خودت ، من فقط نفس عمیق میکشیدم و زور میزدم ، توصیه من به شما اصلا جیغ نزنید تو این لحظه و فقط سینتون رو بچسبونین و نفس عمیق بکشید و زور بزنین ، فقط هم موقع درد زور بزنید ، خلاصه زور میزدم کله بچه میومد بیرون دوباره می‌رفت تو 😂😂 دیگه ساعت ۲ رفتم اتاق زایمان ، شکممو فشار دادن بچه اومد بیرون ، بهترین حس دنیا بود یعنی
من خودم به شخصه مثل چی از زایمان طبیعی میترسیدم ولی بستگی به بدنتون و آمادگی شما برای زایمان داره اونقدرا هم که برا خودم بزرگش کرده بودم سخت نبود ، تونستم کنترل کنم دردامو خداروشکر زایمانم خوب بود بیمارستان هم از لحاظ رسیدگی عالی بود ، حتما حتما مامای همراه بگیرین واقعا خیلی تاثیر داره ، دکترمم خانم سجاد نیا بودن ولی روز زایمان خانم دکتر میروکیلی اومدن بالا سرم ، و تمام 😁
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۱ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
خلاصه رفتیم که بریم رو تخت زایمان و من که دراز کشیدم دکتر بخش هم اومد و بهم گفتن که هر وقت حس زور داشتم زور بدم و تنفس هم انجام بدم
و من بعد از سه تا زور محکم دیگه داشتم میمردم که برش پرینه انجام دادن برام و بعد برش هم یدونه زور محکم دادم و دخترم بدنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم همینکه بچه در اومد کل دردای من رفت و دیگه هیچ دردی نداشتم بعد از اونم جفت رو در آوردن که اونم اصلا درد نداشت بعد از بریدن بندناف دخترمو گذاشتن رو سینه ام همون لحظه شروع کرد شیر خوردن بعد اونم بردن لباساشو بپوشون و بخیه منم شروع شد کل پروسه بخیه هم نیم ساعت اینا کشید زیاد هم درد نداشت یه سوزش ریزی داشت کل زایمان من چهارساعت طول کشید ساعت ده صبح آمپول تزریق شد ساعت یک و نیم رفتم رو تخت زایمان و ساعت دو ظهر دخترم بدنیا اومد و زندگی من سرشار از عشق شد اون لحظه که آدم بچه اشو میبینه کل درداش یادش میره
اگه بخوام از زایمان طبیعی بگم من خیلی راضی ام که رفتم طبیعی و همون روز یه ساعت بعد زایمان من سرپا بودم و چون موقعیت زندگیم یجوری شد مجبور شدم خودم پاشم کارامو انجام بدم برام خیلی خوب شد اینم از تجربه من🥲❤️
مامان آیلین🩷 مامان آیلین🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
از درد زیاد همه جارو چنگ مینداختم به مامائه گفتم اگه بچم به دنیا نمیاد این ۷سانت بیشتز نمیشه من میخوام دیگه برم برای سزارین گفت ن دیگه به دنیا میاد یکم تحمل کن خلاصه ساعت ۱۰ بود یه مامای دیگه اومد گفت از تخت بیا پایین یه ورزش بهت میگم اینو انجام بده اونو با درد زیاد انجام دادم اونم کمرم محکم گرفت فشار داد با همون خلاصه ۱۰ سانت شدم دردام شدیدتر و با فاصله خیلی کمتر شد ولی سر دخترم تو کانال زایمان گیر کرده بود در نمیومد موهاش و میدیدن ولی پایین تر نمیومد اخرش یکی دیگه از ماماها اومد بالا سرم مشت هاش رو گذاشتم رو شکمم و محکم رو به پایین فشار داد اون یکی ماما هم هم از پایین فشار می‌آورد تا دهانه واژنم باز تر بشه اما نمیشد چون من هربار دردم می‌گرفت دردام ۵ثانیه ای می‌شد تا بچه یکم پایین تر میومد من دردم دوباره می‌رفت بچه دوباره می‌رفت بالا اخرش پرینه رو برش زدن و با فشار های زیاد سر بچه اومد بیرون و دخترم به دنیا اومد دردم کلا رفت ولی بعدش بخیه هام خیلی درد میکرد و اینکه فشار دادن شکم بعد زایمان خیلی درد داره من نمیخوام از زایمان طبیعی بترسونمتون ولی اگه طاقت درد زیاد قبل زایمان ندارین حتما برید برای سزارین البته ک اونم درد های خودشو بعد زایمان داره ولی من درد خیلی بدی داشتم قبل زایمان هربار یادم میاد تنم میلرزه ولی بازم همین که دخترم صحیح و سالمه خداروشکر♥️
مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ ماهگی
زایمان طبیعی******
پارت سوم:
خلاصه دردم پرسودی و قابل تحمل تحمل یه ربع به هفت دردم شدید بودا با نفسو داد کنترل کردم دکترم گفت زور نزن تا لباس پوشید و دستگاه ساکشن آورد آب کیسه کشید و پاره کرد و چندتا زور زدم دیدم دکتر داد زد خانم انیرنیا بیا بشین رو شکمش داره لیز میخوره بچه گفت شیدا زور محکم بزن یه دونه زدم به دنیا اومد
خلاصه درد زایمان خوب بود ولی درد بخیه صد برابر زایمانم بود
دیگه دکتر گفت یه کیست دهانه رحمته ۵تومان دیگه باید بدی قیچی کنم گفتم چشم خودش بخیه ها زد و ترمیم کردو ولی خیلی طول کشید خیلی خونریزی داشتم گفتم دکتر آمپول بزن برام رحمم جمع بشه ماما صدا زد سه تا آمپول برام زد و مسکن زدو دو تا شیافت من خداروشکر درد بخیه ندارم تو بیمارستان راحت سر پا بودم درد نداشتم هر ۸ساعت دیکلوفناک میزاشتم و هموروئید
بیزاکودیل هم گذاشتم راحت رفتم دسشویی
من الان درد مقعدم کمه ولی لگن درد دارم استخون واژن درد میکنه وگرنه درد بخیه ندارم چون بهش میرسم
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۲ ماهگی
پارت ۳ از تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تخت جمشید
به واژنم آمپول زدن و بعدش بین واژن تا مقعد منو برش زدن من اصلا این برش رو احساس نکردم وقتی دکتر و پرستار ها شگم‌منو فشار میدادن خیلی درد زیادی بود وقتی دیدن من همکاری نمیکنم و زور نمیزنم ۲ نفر با دست هاشون خیلی محکم شکم منو فشار میدادن دیگه زورشون نرسید و دکتر بی هوشی که مرد بود اومد و با همکاری یکی از ماماها چند بار خیلی خیلی محکم شکم منو فشار دادن و نی نی کوچولو به دنیا اومد وقتی بچم به دنیا اومد و ساعت ۲۳:۱۵ دقیقه یود که زایمان کردم دیگه هیچ دردی نداشتم کلا درد هام رفته بود حتی وقتی دکترم داشت بخیه میزد نگاه میکردم اما بی حس بودم و اصلا احساس نمیکردم بعد از اینکه بخیه زدن تموم شد نی نی کوچولومو دادن بغلم تا بهش شیر بدم و بعدش بهم شام دادن آبمیوه دادن که بخورم خوردم بعد که منو بلند کردن لباسمو عوض کنم یه سرگیجه خیلی بدی داشتم که اصلا رو پاهام‌نمیتونستم وایسم دوباره بهم آبمیوه دادن و منو با ویلچر بردن بخش
مامان رز و راحیل ❤😍 مامان رز و راحیل ❤😍 روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم ❤
خلاصه صبح شده من هنو درد نداشتم دوروز تو بیمارستان برام خیلی سخت بود ولی چاره نداشتم نزدیکا ظهرکه شد من دیدم خانمی اومد بهم گفت من هواتو دارم میام بهت سرمیزنم دوسه تا دانش جو آورد گذاشت بالا سرم با یه ماما بعد شروع کردن امپول فشار زدن اول دردام کم بودن تا دوساعتی بعد اومدن امپول فشار قوی زدن اونطوری کم کم دردام زیاد زیاد قابل تحمل نبودن بلندمیشدم ورزش میکردم
ولی نمیذاشتن همش. رو تخت دراز کشیدمو درد کشیدم
البته من چون کیست بارتولن داشتم موقع زور زدن برا زایمان سر بچه گیر میکرد تو دهانه رحمم یا واژنم هرچی سعی میکردم نمیومد... اخرش دکتر همون بیمارستان اومد بالا سرم گقت رو تخت دارید میکوشیدش ببریتش اتاق زایمان بردنم اونجا دوسه نفر افتادن رو شکمم که بچه سرش درومد و اومد دنیا این کیست لعنتی خیلی عذاب آور بود جلویی که من زایمان کنم شوهرم پول داده بود دکتر که بعد زایمان کیستمم تخلیه کنه حدود یه ساعت تو اتاق زایمان بودم رو دستگاه تا کیستمم تخلیه کردن و بخیه کردن خیلی بخیه نخوردم چون بچم ریز بود ولی تخلیه این کیست خیلی اذیتم کرد... به یاری خداوند دختر نازمو دیدم بردنم بخش و دراز کشیدنم رو تخت ولی مثل بقیه نمیتونستم تکون بخورم چون من هم کیست بود هم زایمان اینم داستان زایمان من
❤❤😘
مامان کوچولو مامان کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۴
بعد از اینکه نی نیم رو دیدم اصلا قابل توصیف نیست واقعا تمام درد ها ارزش رسیدن به اون لحظه رو داره ولی بعد از به دنیا اومدن دیگه نمی تونستم و ازشون می خواستم زودتر کار رو تموم کنند ولی متاسفانه بخاطر پارگی رحم مجبور شدن ببرنم اتاق عمل با زدن بی حسی از کمر کارشون رو انجام دادن دکترم می گفت اگه اونجا بخیه می‌زدیم خیلی درد می کشیدی
خدارو شکر من اصلا پشیمون نیستم و اگه برگردم عقب باز هم طبیعی زایمان می کنم
واقعا دکترم عاللللللی بود بدون آمپول فشار و بدون دادن استرس با دادن ورزش و حتی زدن مسکن باعث می شد درد الکی نکشم
قطعا زایمان پروسه سختیه ولی اینکه اون موقع کی کنارت باشه خیلی مهمه
یه تجربه دیگه ای که کسب کردم اینکه اصلا زایمان پیش متخصص خوب نیست چون اصلا برات زمان نمیزارن ولی دکتر من یه گروه بودن یه ماما همراه بود که مدام مراقبم بود بهم آبمیوه وخرما می داد فشارم نیوفته و قلب جنین مدام چک می کرد یکی دکتر خودم که ماماست معاینه می کرد و همه چیز دست اون بود و یه دکتر متخصص که فقط آخرش اومد بخیه زد