سوال های مرتبط

مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۱ ماهگی
تجربه زایمان من

پارت اول #

سلام خانما اومدم تجربه مو بگم شاید به درد کسی بخوره
من توی ۳۸ هفته و یک روز زایمان کردم قصدم طبیعی بود از ۳۶ هفتگی ورزش شروع کردم روی توپ و اسکات زدن و پیاده روی به من گفته بودن طبق سونو بچه ۳ هفته از سن خودش بزرگتر رشدش منم دوست داشتم زودتر دنیا بیاد رفتم پیش پزشکم توی ۳۶ هفته و ۵ روز معاینه تحریکی کرد و همینطور لگن گفت لگنت خوبه برا طبیعی و با معاینه پلاک دهانه رحمم افتاد و ترشحات موکوسی با رگه های خونی پیدا کردم بدون درد همچنان ورزش کردم چون گفته بود کاملا بسته س دهانه رحمت بعد یک هفته توی ۳۷ هفته و ۵ روز بازم رفتم مطب که اونجا دوباره معاینه کرد گفت یک سانتی و دهانه بهتر شده دوباره معاینه تحریکی کرد منم دردهای جزیی توی کمرم داشتم مثل درد پریود از روز سه شنبه ده تیر باز من ترشحات موکوسی پلاکی داشتم و دردام بیشتر میشد . که ورزش رو ادامه دادم و بازم پیاده روی کردم و با دکترم در ارتباط بودم چون با هم رفاقت داشتیم از قدیم میخاستم بیمارستانی زایمان کنم که خودش هست و بیمارستان خصوصی بود بهم نامه زایمان طبیعی داده بود و بدون دلیل مخالف سزارین بود گفت برای من راحت تره اما طبیعی بهتره
مامان HOSNA مامان HOSNA ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
خلاصه من رفتم سونو دکتر سونو گفت بند ناف دور گردن بچه پیچیده ولی سرش سمت لگنه اگر درد نداری باید صبر کنی تا بیاد پایین تر و شاید بیشتر از چهل هفته هم طول بکشه.
من همسرم هم تا چهل هفته که دیروز بود صبر کردیم اما خیلی استرس بند ناف و داشتیم دیروز صبح اومدیم بیمارستان دولتی که میخواستم زایمان کنم تا ان اس تی بگیرن چون چهل هفته پر شده بودم وقتی اومدم یکی از پرستار ها گفت بزار معاینت کنم بهش گفتم دکتر معاینه کرده گفته رحمت بالاست ‌ اصلا پایین نیست خلاصه گفت بزار کنم معاینه کنم وقتی معاینه کرد خیلی راحت گفت دهانه رحمت که همینجاست بزار یکم کمکت کنم یکم تحریکش کرد و دستش پر از ترشحات خونی شذ گفت الان بری درد هات شروع میشه خر وقت شدید شد بیا بستری شو اما من باید یه سونو هم برات بنویسم مسئولیت داره چون چهل هفته هستی نمیشه همینجوری بری
خلاصه باز من رفتم بیمارستان سونو که دکتر سونو گفت علاوه بر بند نف احتمال وجود مدفوع هم توی کیسه آب هست به خاطر همین مجبور شدن باراسنکه هیچ دردی نداشتم بستریم کنن و نگهم دارن همون موقع خود دکتر شیفت هم اومد معاینه کرد و گفت یه انگشت باز شدی من بهت فرصت میدم ببینم خودت چقدر پیشرفت میکنی و باز میشی و تا حد امکان آمپول فشار نمیزنم اما اگر ببینم روند زایمانت پیش نمیره مجبور به سزارین میشم چون احتمال مدفوع هست
مامان پسری😍 مامان پسری😍 روزهای ابتدایی تولد
ادامه پارت تجربه زایمان طبیعی 😍
گفت خرما بخور فقط منم میخوردم مغزیجات میخوردم گفت بخور میخواهم بیام برات امپول فشار بزنم ساعت چهار زدن امپول فشار کم کم وارد بدنم شده یه پایه داشت تعیین میکرد چقدر داخل بدنم میره سرم من از چهار تا ساعت هفت هیچ دردی نداشتم راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم دابسمش میگرفتم میرقصیدم مامانمم کنارم بود😩😂 اونم میگفت بزار دردا بگیرنت میگمت 😂ساعت هفت دردا گرفتنم خیلی کم بود ولی داش ریاد میشد دیگ دردم خیلی شدید شده یکم از پریودی زیاد بود گفتم مانی نمیتونم تحمل کنم گفت الا زنگ میزنم بیا برات بزنه تا امد برام بزنه ساعت شده ۸نیم زد دیگ هیچی حس نکردم دردی گفت بخواب تو بدنت پخش بشه دیگ بدنم بی حس شد بلند شدم ورزش کردم ولی حس خواب داشتم خوابم میومد مامام گفت نیم ساعت بخواب من خوابیدم یبار دیدم ینفر داره جیغ میزنم انقدر ترسیدم ینفر داش زایمان میکرد بدنم شروع کرد به لرزیدن بعد حس میکردم داره به پشتم فشار میاد گفتم اینجورم به ماما گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد ۶سانت بودم کیسه ابم پاره شد ساعت ۹نیم اینا بود بعد داشتم درد حس میکردم گفت الا میام برات شارژ میکنم رو توپ ورزش برام شارژ کردن دیگ حسی تو پاهام نبود نمیتونستم بلند شم مامانم با ماما زیر بغلم گرفتن بلند شدم رفتم رو تخت ماما گفت بخواب یکم منم خوابید بعد گفتم نمیتونم بخوابم پشتم درد میاد گفت من الا میرم شام میخورم تو هم یه شیاف میدم بزار شیاف گذاشتم بین بیدار خوابو بودم حس فشار داشتم گفتم بیا معاینه کن معاینه کرد گفت وای موهاش داره معلوم میشه گفتم داره به پشتم فشار میاد گفت فقط زور بزن موقعی به پشتت فشار میاد زور بزن دیگ نزنی پاره میشی گفت من اصلا پاره نمیکنم
ادامه پارت بعدی✨❤
مامان زهراخانوم🩷 مامان زهراخانوم🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
طبق سونو آنتی 20روز مونده بود تا زایمانم
رابطه بدون جلوگیری داشتم(البته من از اول کلا جلوگیری نداشتم توی بارداری)
از ساعت 12 تا 3 کمردرد خییییلی شدیدی داشتم طوری که کمرم داشت نصف می شد
کلا توی دستشویی بودم وتند تند دفع ادرار و مدفوع کم کم داشتم
دوش آب داغ هم گرفتم و توی آب گرم نشستم تا کمی بهتر بشم
این بین تکونای بچه هم خیلی خوب بود
ولی سفت شدن شکم آنچنانی نداشتم
یکسره کمردرد بود و یه تایمایی خیلی شدید میشد
نمی‌خواستم قبول کنم که درد زایمانه
آمادگیش رو نداشتم تازه فرداش میخواستم ورزش و پیاده روی شروع کنم و برم دکتر برای مراقبت و معاینه
ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و همسرم رو بیدار کردم و وسایلی که تقریبا آماده بود و برداشتیم و رفتیم بیمارستان
رفتم زایشگاه شرح حال گرفت گفت بخواب برای معاینه
معاینه کرد و گفت. ۳ سانتی 😶 افاسمانت. هم خوبه
حقیقتا تعجب کردم اصلا توقعش رو نداشتم
زنگ زد به دکتر و دکتر گفت بستری بشه
گفتم برم خونه یه ساعته برمی‌گردم وسایل نیاوردم
گفت برو ولی با مسئولیت خودت و سریع برگرد
برگشتیم خونه بقیه وسایلی که میخواستم رو برداشتم
عکس بارداری نگرفته بودم😑 که همونجا بین دردهام با همون حال خراب چهارتا عکس گرفتیم😂
رفتم بیمارستان بستری شدم فقط خودم بودم توی زایشگاه خیلی خوب بود
فکر میکردم معاینه ها رو تحمل میکنم ولی سخت ترین و بدترین قسمت برام معاینه ها بود
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
تو بارداریم خیلی پیاده روی داشتم خیلی زیاد چند روز هر دفعه پنج ساعتی پیاده روی میکردم با یه ماما آشنا شدم بهم ورزش داد با اینکه سی و شش هفته ورزش رو شروع کردم ولی خیلی مفید بود سی و هشت هفته معاینه شدم کاملا بسته بودم همون هفته بازم کلی پیاده روی کردم شیاف گل مغربی گذاشتم سی و نه هفته که شدم ماما گفت بیا معاینه تحریکی کنم رفتم مطب گفت دو سانتی برو پله پایین بالا شو بیست دقیقه بیا ببینم پیشرفت داری یا نه پله رفتم بعد چندتا ورزش داد انجام دادم همونجا تو مطبش باز معاینه کرد گفت سه چهار سانت شدی همینطوری ادامه بده برو خونه دردات خیلی شدید شد زنگ بزن من بیام باهم بریم بیمارستان ساعت پنج از مطبش اومدم بیرون ساعت هشت شب دردام پشت سر هم شدن خیلی شدید داشت گریم می‌گرفت رفتیم بیمارستان ماما خودم معاینه کرد گفت هشت سانتی رفتیم اتاق زایمان آمپول فشار زد و گفت دردت که گرفت زور بده بردم سرویس کمرم رو آب داغ می‌گرفت فول شدم همینطوری کنارم بود راهنمایی میکرد کیسه آبم رو خودش پاره کرد خیلی تهوع داشتم دائم حالم بهم میخورد می‌گفت حالت رو بد نکن زور بده و اینا خلاصه ساعت هشت رفتم ساعت ده زایمان کردم بخیه هم خوردم چون یبوست داشتم اگر یبوست نداشتم خیلی راحت تر بودم من خیلی راضی بودم ماما همراه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد