۱۳ پاسخ

یکم شعور آرزوست 🙏🏻چرا کلا خانواده شوهر ای مدلین من چش و گوشومو روشون بستم الان دیگه آروز دارن مث قبل بشن حرفی میخوان بزنن جلو خودم جرئت ندارن منو جاریم با فاصله ده روز زایمان کردیم هردومون از دستشون اسیریم ولی اصلا رو نمیدم ولی عمدا میرن اونو اذیت میکنن و راجب من حرف میزن میدونن ما هم خوبیم جلوش میگن ک برا خبر بیارن لاشیا منم هرچی میگن میگم اره حق باشماست کارخودمو میکنم سر بچه اولم اذیت شدم ای دفعه بی خودم قول دادم حرصشون بدم حرص نخورم و موفق شدم

همه همین مشکلاتو دارن ولی خو با یه کلمه حرف دهنشون میبندم تا هفت پشتشون بسه

وای منک اسیم ازشون ینی 99درصد ما زنا فراربم از خانواده شوهر

چه اهمیتی داره ک یه مشت بی عقل چی میگن بهت

اصلا حرفشون نباید مهم باشه

بچم معلوم نشده بود هی میگفتن خبری پدرشوهرم پسر دوس داره بابا خوشحال میشه حالا که پسر شد مادرشوهرم از حسودی دخترش دوتا دختر آورد چون براشون مهمه پسر باشه
گف برامون فرقی نداشت
برو گورتو گم کن زنیکه عنتر

برا من چیزی نگفتن خیلی هم عاشق بچمن خصوصا دختر خیلی دوست داشتن خداروشکر دختر شد هخخخخخخ

جنسیت بچم هنوز معلوم نشده بود مادر شوهرم گفت اگه دختر باشه به درد نمیخوره حالا خودش هم اول سه تا دختر آورده بوده

ریدم دهن اول تا اخرشون. گوه بخورن برای خودشون. بیکاری اهمیت نده

برای من بعد زایمانم خیلیا دلمو شکوندن با حرفاشون

به من بعد ب دنیا اومدن بچه گفت چی میخوره ریزه که
خواهرشوهرمم گفت بچه ی همسایه تپل بود

میدونی انقد دلم شکسته الان شدم یه موجود کینه ای دیگه هیچ جوره دوسشون ندارم خیلی بده این حرفا

من سال قبلش رژیم گرفتم لاغر کردم یعنی غذام کم بود
بعد سرکلاژ استراحتی بودم
پدر شوهرم می‌گفت انقد هیچی نخوردی اینجوری شدی😑😑😑

جرات نداشتن و ندارن چیزی بگن

سوال های مرتبط