۱۷ پاسخ

تروخدا بقیه رو نترسون

ماما همراه نداشتی ؟

عزیزم همه همینن منم با امپول فشار زایمان کردم سخت بود بعدشم مریض شدم انقد بدبختی کشیدم تنها بودم

خدا لعنتشون کنه با منم همینکارو کردن
۳۴ ساعت درد کشیدم
تا بزور طبیعی زایمان کنم.

🥺🥲عزیزم خیلی خدا رحم کرده بهتون مطمئن باش خير نمیبینن از این کارشون خدا همه چیزو جبران میکنه هم برای شما هم به اونا
بعضی ها سخت زا هستن توی طبیعی
زنداداش من زایمان دومش رو ویبک کرد و طبیعی رفت خیلی سختش بود نمیدونی چیا کشید نمیتونست هیچی بخوره چهار روز متداول درد کشید بالا می‌آورد و کاملا بی حال بود دم زور زدن میگفت اصلا من انگار هوشیار نبودم فقط خدا به دادم رسید و دخترم اومد دنیا وگرنه من از خودم هیچ قدرت و توانایی نداشتم که زور و سعی بدم

اخییی
دیگ گذشت فداتشم سعی کن اصلا بهش فکر نکنی تا به مرور کلا یادت بره

در ضمن دردی ک خودش میاد کمتر از دردیه ک با آمپول و قرص فشار میاد 💔

بیمارستان دولتی بودی؟

من زایمان طبیعی کردم بعدش خونریزی کردم تا ۲ماه از حال میرفتم روزای سخت گوسفند جلوم بردین از حال رفتم
هعی ولی قوی موندم خیلی سخت گذش

منم همین بودم اما دخترم رو که میبینم تمام درد هایی که کشیدم از یادم میره...
با زور معاینه ده سانت شدم تا ۲۴ ساعت طول کشید آخرم دوباره سز اورژانسی شدم

وای اصلا من واقعا وحشت داشتم از زایمان طبیعی از همون هفته ۷-۸ که دکتر رفتم بهش گفتم منم سزارین میخواما اگ انجام نمیدین بگیم بهم! اونم گفت انجام میدیم ولی بهترین زایمان طبیعی هست و اینا یکم به شوهرمم توضیح داد ولی من گفتم نه ممنون من انتخابم سزارین

منی ک دوتا زایمانم طبیعی بود وجفتم در نیومد دستشونو تا ارنج کردن تو در اوردن هنوز شش ماه میگذره درد دارم

منم ایقد درد طبیعی کشیدم آخر ساعت ۵ صبح سزارینم کردن
هر دوتا درد رو تجربه کردم

ای جان دلم هانیه عزیز خیلی ناراحت شدم واقعا متاسفم که بجای اینکه اون روز برای مادر خاطره خوب بگذارند کاری میکنن مادر فشار روحی بگیره و کلی اذیت بشه
داستان منو بخون با منم خیلی بد کردن😞

عزیزم رواعصابت مسلط باش حالا که بچت سالم بغلته لذتشو ببر

من بیشتر براهمین یسره رفتم برا سزارین گفتم اکثرا طبیعی ها درد کشیدن اخر رفتن سزارین منم اینجوری میشم هردو تا دردو میکشم

💔💔الهی

سوال های مرتبط

مامان 💖ماهان،فرهان💖 مامان 💖ماهان،فرهان💖 ۷ ماهگی
#تجربه_زایمان
#زایمان_طبیعی
من بنا ب دلایلی علاقه ای ب نوشتن تجربه زایمانم نداشتم ولی دیدم خیلیا میزارن و از طرفی برای راهنمایی و کمک ب مامانایی ک زایمانشون نزدیکه و طبیعی هم هست شاید مفید باشه تصمیم گرفتم بزارم....
تو زایمان طبیعی اول از همه فعالیت و ورزش خیلی خیلی مهم و کار آمد هست اونایی ک بیشتر استراحت کردن مسلما زایمان سخت تر و طولانی تری رو تجربه میکنن و اونایی هم ک برعکس فعالیت و ورزش داشتن زایمان راحت تر و کوتاه تری رو تجربه میکنن.
نکته بعدی اینه ک من بر حسب تجربه دوتا زایمانی ک داشتم ب دست آوردم و اونم این هست ک درد هایی ک خود بدن ب وجود میاره قابل تحمل تر هستن اما آمپول فشار چون ی عامل خارجی هست درد ها بیشتر و غیر قابل تحمل تر هستند
من سر زایمان دومم از هفته۳۴شروع ب ورزش هایی مثل پیاده روی تو خونه روزی نیم تا۴۰دیقه اسکات قر کمر سجده کردم یک روز درمیان روزی یکبار یا یک روز درمیون دوش آب گرم میگرفتم جارو دستی میکشیدم هر روووووز تا جایی ک بتونم البته ناگفته نماند ک از اول بارداری هم فعالیت داشتم بخاطر پسر ۲ونیم ساله ای ک داشتم استراحت میشه گفت برام بی معنی بود.از۳۶هفته ب بعد تا روزی ک بستری شم هر روووز ۱۵تا۲۰دیقه پله نوردی داشتم زمان پیاده رویم رو هم ب یک ساعت افزایش دادم روزانه از۳۷هفته و۴روز هم شبی دوتا شیاف گل مغربی رو ب صورت واژنی استفاده کردم و تا زایمانم۳دفعه هم رفتم و معاینه تحریکی شدم بخاطر ورزش هایی ک داشتم و شیاف هایی ک استفاده کرده بودم ب شدت دهانه رحم نرمی داشتم
مامان مهــدیار🐣💛 مامان مهــدیار🐣💛 ۱۰ ماهگی
بیاین از خاطره خوب و بد زایمانتون بگین
منکه درسته بهترین لحظه هر زنی لحظه تولد بچشه ولی من خیلی اذیت شدم و خاطره خوبی برام نشد
سه روز من درد داشتم و نمیدونستم درد زایمانه روز سوم شدید شد رفتم بیمارستان و تقریبا شیش سانت شده بودم و انصافا خیلی خوب پیشرفت کردمو یک ساعته فول شدم ولی دکتر شیفت تشخیص داد که نمیتونم طبیعی زایمان کنم و منو بردن سزارین بماند که بیمارستان و رو سرم گذاشتم از درد سزارینم چون خونریزی زیادی کردم و چون سه روز بود درد میکشیدم رحمم کش اومده بود کلی با دارو تونستن خوبم کنم و یه واحد خون گرفتم چون خیلی خونریزی حین عمل داشتم تا دوروزم منو نگه داشتن و خب درد سزارینم از یه طرف دیگه که خودتون بهتر میدونین چقدر بده من تا ده روز از درد گریه میکردم و بعد چهارده روز از زایمانم چون پسرم عفونت ادرار گرفت ده روزم بستری شد من با اون وضعم تو بیمارستان بودم و خدا میدونه چی به من گذششت در کل روزای اول خیلی حالم بد بود بماند که دیگران درک نمیکردن و همش خونمون میومدن و من نیاز به استراحت داشتم ولی نکردم و الان عوارضش و دارم میکشم 😔
شما هم بیان تعریف کنین سرگرم شین هم تجدید خاطره شه❤️
مامان آنیسا مامان آنیسا ۸ ماهگی
سلام خانما وقتی به زایمانم نگاه میکنم ۱۸ سالم بود چه دردی تحمل کردم طبیعی بودم تو ۳۶ هفته گفتن خونرسانی به جنین کمه بدون درد رفتم بیمارستان سه روز بستری بودم تا زایمان کردم شب اول قرص فشار دادن دیدن فایده نداره سه تا امپول فشار زدن تو سرمم داشتم از درد میمردم دسته های اهنی کنار تختمو از بست فشار دادم داشت کنده میشد وازم دیدن فایده نداره دهانه رحم باز نمیشه یه چیزی شبیه سرم بود سرشو وادم رحمم کردن یه چیزی بود که فک کنم دهانه رحمو باز میکرد کیسه ابمو زدن ترکوندم فقط اب میخوردم بالا میاوردم از پاهام خون سرازیر شد گفتم الان بچم کاری میشه التماس میکردم میگفتن نه عیبی نداره من ارتجاعی بود پردم اونشب پردم پاره شد وای از هرلحظه که منو ماعینه میکردن قلبم وایمیستاد تا ۴ درجه رفتم دیگه ماما همراهم اومدم و یه دستگاه با خودش اورد گفت مث حالت چهار دسته پا وایستاه منم رو تخت وایستادم دستگاه گذاشته رو کمرم بچه اومد تو لگنم سرش دیده شد با روشهای ماماه همراهم زور زدم ۶ تا بقیه داخلی خوردم فقط خدا یعنی رسوند ماماه همراهم هنوز که هنوزه دعاش میکنم و موقع بخیه زدن بیحس نشدم وقتی سوزن تو گوشتم فرو میکردن داشت چشام سیاهی میرفم از اینور دیگم که انقد دلم فشار دادن که زپرستارهمیگفت استخونای کمرشو حس میکنم ولی خداروشکر با تموم سختیای درداش دخترم کنارم خابیده
مامان نیلا مامان نیلا ۷ ماهگی
تجربه زایمانم بعد ۶ ماه🤣🤣
اولش بگم من اصلا ورزش نکردم فقط ۴ بار رابطه با دخول عنیق بدون جلوگیری داشتم
صبح ساعت ۷ پاشدم دیدم ی چیزی ازم ریخته عین ادرار اول فک کردم بی اختیاری ادرار گرفتم جیش کردم تو خودم😂بعد بلند شدم دیدم نه ازم میریزه هی با خودم گفتم کیسه ابه فورا همسرمو بیدار کردم رفتم حموم هی ازم میریخت سریع رفتیم بیمارستان ساعت ۸ نیم رسیدیم بیمارستان ۹ بستریم کردن بدون درد بودم یک نیم سانت باز بودم بهم امپول فشار زدن دردام شروع بشه تا نیم ساعت چهل دیقه درد داشتم دیگ اومدن معاینه کردن سه نیم سانت شده بودم ب زور التماس و گریه امپول بی دردی گرفتم چون میگفتن باید ۴ سامت بشی بعد بزنیم امپول خلاصه اومدن از کمرم امپول رو زدن نباید تکون بخوری دردام قطع شد و دراز بودم سه بار معاینه کردن هر بار دو سه سانتی پیشرفت داشتم در نهایت ساعت ۲ عصر دخترم بدنیا اومد اون نیم ساعت درد رو با ب داغ ک میگرفتم روی شکمم و اینکه همسرمو بو میکردم دستشو میگرفتم اروم میشدم کنترل کردم