۵ پاسخ

پسر من به کشتی علاقه داره

پسر من عاشق ساختمون سازی هست

من پسرم ای اسپورت میبردم اوایل دوست داشت ولی بعد یه مدت گفت نمیرم
ژیمناستیک دوست داشت فرستادمش
کلاس زبان هم خیلی علاقه داره
دخترم هم عاشق نقاشی هست گفتم 3ساله بشه بفرستمش و چون کنار داداشش هست اونم به ژسمناستیک علاقه پیدا کرده ولی خب هنوز حرف شنوی نداره 3ساله بشه عاقل تر میشه میفرستمش
پسرم هم از اول مهر انشالا مهد میره

پسر بچه ها بیشتر بازی های تحرکی دوس دارن
مثل فوتبال و ژیمناسنیک و کُشتی و اینچیزا که انرژیشون تخلیه بشه
من نمیدونم آی مت و مای مت و آی اسپرت چیه

از چیزی که بیشتر در موردش صحبت میکنه میتونی علایق شو بفهمی
پسر من مدام در مورد ساختار وسایل برقی حرف میزنه🤣 میاد میگه تو میدونی مثلا لباس شویی چجوری درست شده؟ موتور داره کلید داره لوله داره
اینطوری تعمیر میشه اینطوری روشن میشه و...

اینقدر با علاقه و ذوق حرف میزنه انگار لباس شویی رو خودش اختراع کرده مثلا🤣

سوال های مرتبط

مامان 🌸زهرا+محمدحیدر مامان 🌸زهرا+محمدحیدر ۲ ماهگی
ینفر داره منو سوراخ میکنه از بس که میگه پسرت ریز و لاغره و پسر من درشته!
۲ ماه و نیم پسرش از پسر من بزرگتره
درصورتی که وزن تولد پسرم ۳۲۰۰ بود و الان که پسرم دوماه و نیمه هست ۵۹۰۰ هست
درصورتی که بچش وقتی ۲ ماهو نیم بود وزنش ۳ و خورده ای بود
وزن تولد پسرش ۱۸۰۰ بود و الان که ۵ ماهشه نزدیک ۷ شده...

ولی هربار تا ۲،۳ تا حرف نندازه و یجوری بچمو نگاه نکنه (از این لحاظ که بچت ریزه..) ول کن نیست
اون بچه از لحاظ هیکل درشت میزنه، ولی وزن نداره!
حتی خودشم قبلا گفته نمیدونم چرا بچه های دیگه هم سن بچه ی من هستن ریزترن حتی اونایی که ماهشون بالاتره از بچه ی من ریزترن
مثلا شیرخوارگاه رفت بچه های بزرگ تر سایزشون از بچش کوچیکتر بود ولی وزنشون از بچش بیشتر
منم والا پسرم کاملا نرماله، یعنی اصلا ریز نیست متناسب با سن خودش رو نمودار داره بالا میره... ولی هی هربار میگه فلفل نبین چه ریزه، یا چقدر نازکه دست و پاش، چقد کوچیکه ریزه و.. فلان
حالم داره بهم میخوره واقعا..
کاش یه بچه ی دیگه هم سن این دوتا دور و برمون داشتیم میدید بچه های این سنی چقدری هستن
مامان گرشا مامان گرشا ۴ سالگی
سلام‌مامانای الرژیک عزیز خوبین . بچه هاتون خوبن؟

یه سوال داشتم ازتون خواهش مییکنم‌نظرتونو بگین
گرشا خیلی روحی اسیب دیده بود به خاطر شرایط سعی میکردم جایی نریم
به شدت از ادما میترسید . هم یه گوشه افتاده بود
ذهنش مثل هم سن و سالاش فعال کار نمیکرد . بپر بپر نمیکرد . دوستی هم نداشت که باهاش بازی کنه .
خوب در جریانید باید امسال میرفت پیش ۱ثبت نام نکردم ولی سال بعد ضروریه
بعدشم مدرسه
حالا گرشا از ادما به دور بود هر کی و میدید پشت من قائم میشد .
شوهرم میگفت نکن این کار و این پسره اسیب میبینه . پسر خاله اش چ ن پدرش دوست نداشت با کسی رفت و امد کنه ادمیزاد نمیدید اخر سر پسر بیچاره افسردگی حاد گرفت و تو ۱۸ سالگی خودکشی کرد .
همش به من‌میگفت بچه رو داری نابود میکنی
من گرشا رو بردم کلاس خلاقیت نوشتن که هم سن و سالاش و ببینه
از طرفی خوب هم صحبت نمیکرد دیر زبون باز کرد
میگفتم برای راه افتادن باید بره پیش بچه ها و دوست پیدا کنه . حالا تمام این مسکلات تا حدودی تو یه ترم کلاس خلاقیت حل شده
گرشا دوست پیدا کرده اسم دوستاشو میدونه حرف زدنش خیلی بهتر شده و افسردگی اون دوران و من نمیبینم
ولی مشکلات دیگه ای دارم
در هفته دو جلسه کلاس ۱ساعت و نیم داره
مربیش میگه باید یه خوراکی بیاره یا لقمه یا میوه 😔تا حالا چیزایی گذاشتم که الرژی داره بهش ولی با سیتیریزین و اینا کنترلش کردم ولی کم اوردم دیگه
میوه هیچی نمیتونه بخوره با سیب و موز و گلابی که گاهی میدم هم مشکل داره
جدیدا خیلی رفلاکس میشه و دائم داره اب دهنشو قورت میده . به خدا کم اوردم فردا کلاس داره مثل همیشه که روز قیلش کلاس داره زانوی غم بغل گرفتم