ینفر داره منو سوراخ میکنه از بس که میگه پسرت ریز و لاغره و پسر من درشته!
۲ ماه و نیم پسرش از پسر من بزرگتره
درصورتی که وزن تولد پسرم ۳۲۰۰ بود و الان که پسرم دوماه و نیمه هست ۵۹۰۰ هست
درصورتی که بچش وقتی ۲ ماهو نیم بود وزنش ۳ و خورده ای بود
وزن تولد پسرش ۱۸۰۰ بود و الان که ۵ ماهشه نزدیک ۷ شده...

ولی هربار تا ۲،۳ تا حرف نندازه و یجوری بچمو نگاه نکنه (از این لحاظ که بچت ریزه..) ول کن نیست
اون بچه از لحاظ هیکل درشت میزنه، ولی وزن نداره!
حتی خودشم قبلا گفته نمیدونم چرا بچه های دیگه هم سن بچه ی من هستن ریزترن حتی اونایی که ماهشون بالاتره از بچه ی من ریزترن
مثلا شیرخوارگاه رفت بچه های بزرگ تر سایزشون از بچش کوچیکتر بود ولی وزنشون از بچش بیشتر
منم والا پسرم کاملا نرماله، یعنی اصلا ریز نیست متناسب با سن خودش رو نمودار داره بالا میره... ولی هی هربار میگه فلفل نبین چه ریزه، یا چقدر نازکه دست و پاش، چقد کوچیکه ریزه و.. فلان
حالم داره بهم میخوره واقعا..
کاش یه بچه ی دیگه هم سن این دوتا دور و برمون داشتیم میدید بچه های این سنی چقدری هستن

۱۵ پاسخ

هروقت گفت بگو خداروشکر که بچم سالمه و روند رشدش طبیعیه ... چاقی لاغری واسم مهم نیست چون این چیزا ژنتیکی هست سلامتش مهمه و دیگه اهمیت نده هرچند میدونم اینجور افراد دست بردار نیستن ولی شما حساس نشو ....

سلام مامان حیدر جان
چقدر این زن خجالت نمیکشه واقعا ...
پسر منم همسن پسر شماست وزنش ۵۷۹۰هست خیلی طبیعی ونرماله نگران نباش ✨

به نظرم چون جواب ندادی پررو شده
و چیزی هم نیست که فقط مربوط به خودت باشه و تو کوتاه بیای
در برابر بچه ت مسئولی که جلوی اون آدم رو بگیری
چون همینجوری ادامه میده
درسته الان کوچیکن اما بزرگتر بشن اعتماد به نفس بچه ت رو خراب میکنه.
الان جلوشو نگیری که راجع به ظاهر بچه نظر نده تا آخر عمرش میخواد این دوتا رو باهم مقایسه کنه....

گلم میشه پیوی

مادر شوهر نادون منم همینه

خدایی چ بیکارن بعضبا انقدر مشکل ندارن به چ چیزایی فکر میکنن

چقد بیکاره!! اگه سری بعدی اینا رو گفت بگو مدالت کو که بابت چاااااق کردن بچت بهت دادن...بعدم خیلی رک بگو عزیزم من واسه بچه ‌ی شما نظری دارم؟؟

عزیزم شاید استخون بندی درشتی داره بچش ولی بچه شما ریزنقش ترهست

بگو پسر من ماشالله استخونش پر هست واسه همین اینجور دیده میشه مت بعضیا پفکی نیست با ی زمین خوردن استخوناش بشکنه

بگو دلم نمیخواد بچم زود بزرگ بشه میخوام ریزه میزه نگهش دارم من همیشه همینو میگم بهشون منم یکیو دارم هزار بار این حرف و در طول روز بگه نه ینفر بلکه چنتا ولی به گوش نمیگیرم

لابد این نقطه ضعف تو خودت دیده یا جایی گفتی یا حساسیت نشون دادی به این موضوع وگرنه ژنتیکا با هم متفاوت
و خدا می‌دونه بزرگتر بشن کی چه هیکلی بشه

هر وقت گفت بگو بچهها باهم متفاوتن خدا روشکر باربی همه چی اندازش پیدامیشه اگر چاق بود که چیزی اندازش پیدا نمیشد یا رک بگوش بچمو با بچت مقایسه نکن ژن منو تو یکی نیست

بگو یا راه حل بده یا بزار کارمو بکنم

سلام عزیزم خوبی ؟ احیانا جاری نیستن ایشون😉 داره جاری بازی در میاره ها
چقدر بیکاره طرف حالا تپل و چاق باشه تو بهداشت بهش میگن باید رژیم بدیم به بچه مگه چاق بودن بچه ملاکه وقتی وزنش و رشد کردنش تو نموداره بذار هر چی دلش میخواد بگه
یکبار بهش بگو وزنگیری بچه من نرماله و رو نموداره دکترش راضیه همین کافیه مهم نیست بقیه چه نظری دارن ، اینجوری بگی دوهزاریش نیفته دیگه مفت مفت حرف نزنه😁

خب چرا جوابشو نمیدی؟
بگو همینه ک هست عزیزم وزنش نرماله به کسیم ربطی نداره

سوال های مرتبط

مامان پرروچه مامان پرروچه ۴ سالگی
سلااام مامانا یه سوال دارم از شما به عنوان مادر، خواهشا از دید روانشناسی جواب ندید

ما دیروز ختم بودیم، تعداد بچه ها حدودا ۶ ۷ تا بود که یکیش هم دختر من بود و چندتایی از نوه های صاحب مجلس بودن
یکی از اقوام هیچ وقت بچه اش رو هیچ جا نمی‌بره به دلیل این ک شیطنت خیلیی زیاد داره... این سری به جز ایشون چند نفر دیگه هم نیاورده بودن و گفتن ک شلوغه و گرمه و.... بچه اذیت میشه ولی من کسیو نداشتم ک بذارم پیشش و همراه خودم بردم
دخترم و بقیه ی بچه ها بازی میکردن ک همین مادری ک میگم بچه اش هیچ جا نیست، شروع کرد ب غرغر ک بچه اشون رو هیچ نمیگن... سرمون رفت... تربیت کردن بلد نیستن...
من خیلییی بهم برخورد، چندباری هم تذکر دادم ولی خب بچه است و از طرفی نوه های خود صاحبخونه هم بودن و اونا هم بازی میکردن و صاحبخونه بهشون نمی‌گفت ساکت باشید... وقتی همه ی بچه ها بازی میکنن و ۱دا دارن، چرا این فرد باید به سمت من نگاه کنه و همچین چیزی رو زیر لب بگه؟؟

البته مادر بچه های دیگه هم اخطار داد.... ولی خب شما میدونید ک بچه ها گوش بده نیستن و بازی صداشون بالا میره

این خانمی ک غر میزد هم خودش ۲۶ سالشه و سن بالا نیست

شما جای من بودید چیکار میکردید؟ چه واکنش یا جوابی میدادید؟
من ک کاری نکردم و سعی کردم خودمو ب نشنیدن بزنم

آها یادم رفت مادر این خانم هم بودن و حرفشون رو تایید میکردن با کله....
مامان گرشا مامان گرشا ۴ سالگی
سلام‌مامانای الرژیک عزیز خوبین . بچه هاتون خوبن؟

یه سوال داشتم ازتون خواهش مییکنم‌نظرتونو بگین
گرشا خیلی روحی اسیب دیده بود به خاطر شرایط سعی میکردم جایی نریم
به شدت از ادما میترسید . هم یه گوشه افتاده بود
ذهنش مثل هم سن و سالاش فعال کار نمیکرد . بپر بپر نمیکرد . دوستی هم نداشت که باهاش بازی کنه .
خوب در جریانید باید امسال میرفت پیش ۱ثبت نام نکردم ولی سال بعد ضروریه
بعدشم مدرسه
حالا گرشا از ادما به دور بود هر کی و میدید پشت من قائم میشد .
شوهرم میگفت نکن این کار و این پسره اسیب میبینه . پسر خاله اش چ ن پدرش دوست نداشت با کسی رفت و امد کنه ادمیزاد نمیدید اخر سر پسر بیچاره افسردگی حاد گرفت و تو ۱۸ سالگی خودکشی کرد .
همش به من‌میگفت بچه رو داری نابود میکنی
من گرشا رو بردم کلاس خلاقیت نوشتن که هم سن و سالاش و ببینه
از طرفی خوب هم صحبت نمیکرد دیر زبون باز کرد
میگفتم برای راه افتادن باید بره پیش بچه ها و دوست پیدا کنه . حالا تمام این مسکلات تا حدودی تو یه ترم کلاس خلاقیت حل شده
گرشا دوست پیدا کرده اسم دوستاشو میدونه حرف زدنش خیلی بهتر شده و افسردگی اون دوران و من نمیبینم
ولی مشکلات دیگه ای دارم
در هفته دو جلسه کلاس ۱ساعت و نیم داره
مربیش میگه باید یه خوراکی بیاره یا لقمه یا میوه 😔تا حالا چیزایی گذاشتم که الرژی داره بهش ولی با سیتیریزین و اینا کنترلش کردم ولی کم اوردم دیگه
میوه هیچی نمیتونه بخوره با سیب و موز و گلابی که گاهی میدم هم مشکل داره
جدیدا خیلی رفلاکس میشه و دائم داره اب دهنشو قورت میده . به خدا کم اوردم فردا کلاس داره مثل همیشه که روز قیلش کلاس داره زانوی غم بغل گرفتم
مامان فندق مامان فندق ۴ سالگی
سلام مامانا
شما برا تربیت جنسی بچه هاتون چیا بهشون گفتین؟
من جاهای خصوصی رو گفتم و این که نباید کسی ببینه و دست بزنه و از این حرفا
دخترمم خیلی رعایت میکنه
دیگه نمیدونم چیا باید بهش بگم
دو روز پیش خونه پدر شوهرم بکدیم پسر خاهر شوهرم که وقیقا همسن دخترم هس هم بود با دخترام بازی میکردن تو حیاط خودمم از پششت پنجره حواسم بهشون بود یه لحظه حس کردم پسره داره میگه فلان جام رو بیرون آوردم (دقیقا اسم الت تناسلی مرد رو اسم واقعیش رو) بعد من گفتم شاید بد متوجه شدم ولی دو سه بار شنیدم و زود نگا کردم ببینم چه خبره دیدم چیزی ده نمیگه و بازی میکنن گفتم شاید بد متوجه شدم دیگه حواسم بهشون بود تا این که یک ساعتی بعدش دیدن واقعا داره هی میگه فلان جات رو بیار بیرون اینقددد عصبی شدم جوری که دخترام متوجه نشن رفتم بهش گفتم اگه از این حرفا بزنی نمیزارم بازی کنین
خیلی خیلی پسر بی ادب و پر رو و گستاخی هست با هیچ کس صلاح نمیره منم اصلا نمیزارم همو ببینن ولی اون روز اتفاقی شد
بعضی خونواده ها از جمله بابای همون بچه اینقد بی فرهنگن که فکر میکنن چون پسر هس دیگه مجازه هر چرتی بگه تشویقش هم میکنن
حالم ازشون بهم میخوره