اومدم تجربمو از زايمان تو بيمارستان بهبود تبريز بگم..من چون ميخواستم همسرم پيشم باشه و اونجا اتاق خصوصى هم نميذاشتن بمونه همسرم گفتم برم وليعصر حتى دكترمم گفت تو كه كلاساتو بهبود ميرفتى چرا اينجا رو انتخاب كردى گفتم
دليلشو ديگ نميدونم چرا با اكراه نامه رو برا وليعصر نوشت..روزى
كه ابريزش داشتم و بهش زنگ زدم گفت برو بهبودگفتم اخه نامه برا وليعصره گفت كاريت نباشه هماهنگ كردم برو اونجا.واقعيتش فكر كردم بخاطر درصدشه كه ميگه ولى چه خوب كه رفتم اونجا.خدايااا حتى خدمه و كمكى ها هم دور سر ميگشتن 😅من ساعت ۶بسترى شدم تا ٨ مامانم بالاسرم بود بعدش
همسرم اومد تا حتى خود زايمانم بالاسرم بود..من ماماهمراه نگرفته بودم اما فقط يدونه ماما مختص من بود و اون ميومد بهم سر ميزد و معاينه ميكرد امكانات اتاق drاعالى همه اعضاى خونوادمم تندتند ميومدن سر ميزدن ميرفتن ..بعدشم تو بخش دوتخته بوديم و واقعا رسيدگى و نظافت و غذاها و اخلاقشون فوق العاده بود.من دوشب موندم بيمارستان چون ساعت اونيم شب زايمان كردم و بايد ۲۴ ساعت ميموندم كه دكترم لطف كرده بود تاريخ ترخيصمو برا دوازده ظهر روز بعد زايمان زده بود كه هزينه يه شب اضافي نگيرن كه در كل من با پرداخت صفر ريال از بيمارستان مرخص شدم😁 هنوزم كه هنوزه زنگ ميزنن پيگيرى ميكنن.دوروز بعدش زنگ زدن گفتن اگه سينه هات سفت شده بياتخليه كنيم و واقعا اونجا هم سه ساعت مدام تلاش كردن كه بچه سينه بگيره و سينه هام تخليه شه

۱۲ پاسخ

من اصلانمیتونم تواون شرایط همسرم پیشم باشه

واییییییییییی منم تو بهبود زایمان کردم.کردمممم به خداااا عالیه یعنی خیلی پیشنهاد میکنم هااا حتما برید
زایمان اول هم اگه طبیعی باشه رایگانهههه
اصلا نزاشتن مامانم دست به سیاه و سفید بزنه گلاب به روتون حتی شیاف هم خودشون میزارن
از تمیزی هم نگم براتون بیمارستان بو گل می‌داد

عزیزم ورزشا رو همسرت از کجا بلد بود پس وقتی ماماهمراه نگرفتی که بهش یاد بده ؟

عزیز جان بخیه هم زدن برات ؟ چجوریه دردش؟

عزیزم دکترت کیه؟

رفیق من بهمن ماه ۱۴۰۳ تو بهبود زایمان سزارین داشت با دکتر عباسعلیزاده ،فوق العاده راضی بود ،خیلی بیمارستان تمیزی هست رسیدگی هم واقعه عالی بود ،رفتار پرستارها تو بهبود از بیمارستان بین المللی که من زایمان کردم خیلی بهتر بود ،چه بهتر که انتخابتون بهبود بود

بیمت چی بود دکترت کیبود؟

طبیعی بودی،؟

خداروشکرعزیزم قدم نورسیده مبارک ایشالاکه همیشه زندگیتون همون جوری پرازعشقوخوشبختی باشه گلم
جانم فقط کنجکاوشدم که حالاچجوری بهت روحیه میدادخجالت نکشیدی 🤣🤣🤣

من تو ولیعصر زایمان کردم اونجام عالی بود واقعا با ناز آدم میرقصن بعد زایمان لباسام و خودشون پوشوندن و پوشک گذاشتن واقعا یه تجربه عالی بود کلا آزاد بود هرکی میخواست میتونست بیاد پیشم تو اتاق زایمان کل اتاقش هم که یه تخته ست

خداروشکر که همه چی خوب بوده کاش منم دل جرعت تورو داشتم میرفتم طبیعی 😵‍💫

منم همسرم کلا پیشم بود حتی زخمام هم خودش کمک می کرد بهم

سوال های مرتبط

مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۳ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۶ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۵ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان گلاره چاوم مامان گلاره چاوم ۴ ماهگی
هرینه زایمان سزارین اختیاری در بیمارستان مادر
قبل از هزینه ها اینو بگم بیمارستان مادر خوب هست اما اونی نبود ک مد نظرم بود و فقط چون دکترم اینجا میشست یه جورایی مجبوری رفتم
دکترم منو ارجاع داد ب روانپزشک برای نامه فوبیا ک 500 تومن هزینه ویزیت بود، بعدش باید تو کلاس های امادگی بیمارستان حتما شرکت میکردی و مدرکش میگرفتی ک 2ملیون هم اونجا پرداخت کردم
من دیگه کمیسیون نرفتم دکترم گفت خودم هماهنگ میکنم با کمیسیون بیمارستان، زیر میزی دکترم هم 20 ملیون گرفت
من شنبه صبح با مدارکی ک داشتم و نامه سزارین رفتم بیمارستان مادر که چون نامه کمیسیون نداشتم ب جای ساعت 7 ساعت 9بستری شدم.(تا به دکترم زنگ زدن و دکترم با کمیسیون هماهنگ کرد طول کشید)
ساعت 12 ظهر عمل شدم و 1 شب بیمارستان موندم که اتاق خصوصی نگرفتم و خیلیم پشیمونم چون اتاقاش کوچیکه و 3تخته اگه شانس شما هر 3تا تخت پر باشه واقعا کلافه میشی
بیمه تامین اجتماعی به خاطر فوبیا فقط 20 درصد از هزینه هام تایید کرد اما بیمه تکمیلیم همه هزینه هام تایید کرد و کل پرداختی ما به بیمارستان 8نیم ملیون شد که 1نیم هم دارو خریدیم درکل شد 10 ملیون
کل هزینه من برای زایمان سزارین اختیاری با زیرمیزی دکتر و بیمارستان و هزینه های اضافی کنارش شد 32500
امیدوارم کمکی باشه برای کسایی ک میخوان سزارین بشن
چون من قبل از اینکه خودم سزارین بشم خیلی از هزینش میترسیدم چون همه میگفتن کله هزینه ها ازاد حساب میشه و سر از 60،70 ملیون در میاد
انشاالله هرکی هر مدلی دوس داره زایمان کنه و خاطره خوبی براش بمونه❤
مامان مهیار🤎🐻 مامان مهیار🤎🐻 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان عسل و آیهان👶💙 مامان عسل و آیهان👶💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان محمد مسیحا 💙 مامان محمد مسیحا 💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان تریتا پارت ۴...

خب اول بگم که من قرار بود یک شهریور پسرم دنیا بیاد دکترم نامه رو برای اونروز داده بود ولی ۲۹ مرداد فشارم رفت بالا و احساس کردم چشمام و دستم داره ورم می‌کنه برای همین به دکترم زنگ زدم و گفت حتما فرداش صبح زود برم بیمارستان برای بستری... این شد که ۳۰ مرداد پسرم دنیا اومد... ما ساعت ۵ صبح رفتیم بیمارستان پرونده باز کردیم از بلوک زایمان یه پرستار خوش اخلاق اومد دنبالم و رفتیم لباس بهم داد که جالب بود از قسمت سینه دو تیکه بود و کش خورده بود تا بعد عمل بلافاصله بچه با مادر ارتباط پوستی بگیره جوراب آمبولی رو برام پوشندن و یه ان اس تی و فشار ازم گرفتن که همه چی عادی بود آنژیو کتم رو هم وصل کردن با آتلیه ای که هماهنگ کرده بودم اومد و بیرون با همسرم حرف زده بود فیلم گرفته بود اومد داخل از منم گرفت ...ساعت نزدیک ۹ صبح بود که از اتاق عمل اومدن دنبالم رفتیم آمپول بی حسی رو از کمر زدنی یکم اذیت شدم ولی قابل تحمل بود چون بدنم خود به خود تکون میخورد ولی باید تکون نمی‌خوردم... بی حس که شدم سوند رو وصل کردن که نفهمیدم دردش رو بعد از ده دقیقه صدای نینیم اومد و واقعا حس قشنگی بود دکتر بچمو نشون داد بعد بالاسرم بردن شستنش تمیزش کردن تا منو بخیه کنن کارم تموم شد بردنم ریکاوری که پسرمم باهام آوردن اونجا یه پرستار پیشم بود همش پسرمو میزاشت روی سینم تا شیر بخوره فقط نمی‌دونم چرا دستی که آنژیوکت داشت تب میکرد و یه جوری میشد اذیت میکرد بعد که بخش رفتم درست شد همونجا گفتم برام پمپ درد بزنن حسم داشت برمیگشت یه درد خیلی کمی رو حس میکردم که برام پمپ رو زدن بردنم به سمت بخش با پسرم....ادامه..