۷ پاسخ

خب دوتا داری با همدیگه سرگرمشون کن

بچه ها اذیت میکنند قبول دارم
همسر ت همکاری نمیکنه قبول
اما به نظرم خیلی عصبی هستی به لحاظ روحی حالت خراب شده بخاطر فشار های زندگی

اینم شد مشکل🤔
صب اومد در زد درو باز کن بگو برو خونتون سرم درد میکنه
فردا اومد بگو مهمون دارم برو
و…
پسرتم گریه کنه تا از سرش بیافته
ول کن مسئولیت قبول نکن خدایی نکرده تو خونتون یچیزیش بشه همون مامانش سه متر زبون درمیاره سرت

خب نزار بیاد بگو بچه ها مریضن
این ک دیگه کاری نداره
چجوری مسئولیتشو قبول میکنی اخه!!!!

یه ضرب المثلی هست میگن چشم خوردن داری چشم بخشیدن نداری
شما مبخای نیاد اون اول خودتون نرین
یاهم میاد بگو مامانت زنگ زد گفت بیا ببر تحویلش بده بگو خونه رو گزاشتن رو سرشون کار دارم

نذار بیاد
بچت هم یه مدت بهونه میگیره از سرش میوفته

والله ما اعصاب بچه خودمون هم نداریم دیگه

خب بگو برو خونتون برو پیش مامانت . رو نده بهش خودش میره

سوال های مرتبط

مامان زینب👧🏻وحسین👶 مامان زینب👧🏻وحسین👶 ۱ سالگی
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۱ سالگی
پسرم می‌ره کوچه. فوتبال بازی میکنن یعنی کوچه ما هفت هشت نفر پسر هستن سه نفرم از اون یکی کوچه میان بازی در واقع من دوست ندارم پسرم با اونایی که از کوچه دیگه میان بازی کنه اونا ده یازده سالشونه پسرم تازه رفته نه سالگی هر چقدرم میگم نرو با اونا بازی نکن میگه میرم باباشم میگه تو گیر نده گیرمیدی بچه بدتر می‌کنه خودشم چیزی نمیگه منم دیروز قهر کردم گفتم اگه این بچه بچه ی منه باید حرف منو گوش کنه اگه نه منم میرم خونه بابام شوهرم پسرم و دعوا کرد گفت دیگه نرو منم نمیزاشت برم خلاصه سرشون گرم شد رفتم خونه ابجیم بعدا با داداشم اینا برم خونه بابام مامانم هم خونه داداشم بود رفتم اونجا برعکس همه فهمیدن دعوام کردن گفتن ما خونه نمیزاریمت😂بچه تو ول کردی بلاخره بچه باید بازی کنه حالا شما جای من چیکار میکنید یعنی من حساسم روبچه ام با هاشون قهر بودم دیروز تولدمم بود شب زود خوابیدم دیدم در گوش هم پیچ پیچ میکنن نگو همسرم به پسرم میگه به خاله اینا زنگ بزن بیان کیک اینا خریده بودن که منو خر کنن
مامان دو پرنسس🧚🏼‍♀️ مامان دو پرنسس🧚🏼‍♀️ ۱ سالگی
لطفا راهنمایی کنید !
من الان ۵/۶ ماهه اومدیم محله ی جدید ( مستاجریم) تو این مدتی که اینجاساکنم فقط با یه همسایه رفت و آمددارم واقعاخانواده ی خوبی ان و اینکه یه دختر ۸ساله داره که همبازی دخترامنه! این دختره همیشه میادخونمون یا توکوچه بادخترام بازی میکنه (توکوچه همیشه خودم هستم تا بازیشون تموم شه) اواخر یه رفتارای مشکوکی دیدم ازش ولی گفتم شاید بازی میکنن و من اشتباه میکنم و زیادی حساسم؛هروقت میادخونمون میرن تو اتاق بازی با دخترم و درو میبندن سری اخردعواشون کردم دیگه حق در بستن ندارید ؛حالاامروز نشسته بودیم توکوچه اونا هم جلورومون بازی میکردن چشم بهشون بوددخترمو برد پشت دیوار منم زودی رفتم دنبالشون دیدم داره به اونجای دخترم دست میزنه یهو داد زدم چکارداری میکنی اونم هول شداصلا رنگ صورتش زرد شد گفت هیچی داریم بازی میکنیم گفتم چرادست ب اونجای دخترم میزنی الان ب مامانت میگم اونم میگفت خاله توروخدا نگو حواسم نبوددیگه بازی نمیکنم بانفس ! رفتم ب مامانش گفتم ک دیگ فاطمه حق بازی کردن با نفس رو‌نداره باردیگه دخترت بیاد طرف نفس دعواش میکنم ناراحت نشیا اونم بدون اینکه بپرسه چیشده گفت باشه
حالا من اینو هزاران بار به دخترم یاددادم کسی دست ب جاییت زد میگی عیبه دست نزن و میای بهم میگی
الان از اینکه بااون دختر بچهه اون رفتارو کردم یجورایی ناراحتم
و دوم اینکه اون کارو بادخترم کرد خیلی ناراحتم
بنظر شما بهترین واکنش تو همچین مواقعی چیه؟