۵ پاسخ

الهی🥹

عزیزم انشالله به سلامتی بغل بگیری دلبرتو 😘😘

جوجه❤️

🥺♥️♥️

به به چه همش چه کولرش

سوال های مرتبط

مامان 🧒پرهان 🫃رُهان مامان 🧒پرهان 🫃رُهان ۳ ماهگی
مامان رایان مامان رایان ۴ ماهگی
وبلاخره شروع ماه نهم 😍
پسر قشنگم چه روزاوشبای پر استرسی گذروندم تا به اینجا رسیدم تو نور امیدی بودی که خدا به زندگیم داد وقتی تو تاریک ترین لحظه زندگی بودم تو خودخود خود معجزه ای وقتی برای اومدنت هیچ برنامه ای نداشتم
چه شبایی که ترس از دست دادنت داشتم ولی یه صدای درونی گفت ناامید نشو واون صدا تو بودی
چه روزایی که میگفتم خدایا فقط به نقطه امن برسم نفس راحت بشم به هفت ماهگی راضی بودم ولی الان شدم نه ماهه اینا همش وجود خداس وچه خوبه که وجود خدارو دارم تو وجود تو میبینم
پسر قوی من ثانیه ثانیه لحظه شماری میکنم برای اون لحظه ای که قراره صورتت بزارن رو صورتم وبگن مامان شدی😍😍 برای اون لحظه ای ارزوی پدر شدن بابات براورده بشه
خدایا شکرت که برای هرکس یه جوری خودتو توزندگی نشون میدی وتوزندگی ما با این معجزه نشون دادی
الهی به حق این شب وروزا همه چشم انتظارا باردار بشن ویه بارداری سالم همه تودلیا سالم وسلامت دنیا بیان باعث خوشحالی مامان باباشون بشن
خدایا تااینجا محافظ پسرم بودی ازاین به بعدم به خودت سپردم تا لحظه ای که بیاد تو بغلم🙏
میشه برامون دعای خیر کنید مامان جونیا🙏🙏
مامان سیدعلیسان👼🏻💙 مامان سیدعلیسان👼🏻💙 ۶ ماهگی
---

برای علیسانِ عزیزم
از مامان… به تو، قلبم.

سلام پسر قشنگم…
وقتی این نامه رو می‌خونی، شاید بزرگ شده باشی، شاید هنوز بچه‌ای… ولی بدون که این کلمات از دلی میان که از همون لحظه‌ای که فهمید توی وجودش داری رشد می‌کنی، عاشقت شد.

من و بابات همیشه دلمون می‌خواست اسمت "علی" داشته باشه… یه نشونه از بزرگی، از مهر، از ایمان.
و وقتی اسم علیسان رو شنیدم، یه چیزی تو دلم لرزید—یه حس نور، شکوه، نرمی و قدرت با هم.
همون لحظه فهمیدم این اسم برای توئه… چون تو، همون نوری هستی که توی تاریک‌ترین روزای من تابیدی.

علیسان جان…
هنوز ندیدمت، ولی هربار که اسمتو می‌گم، لبخند می‌زنم.
هروقت توی دلم تکون می‌خوری، حس می‌کنم داری جوابم رو می‌دی…
یه جور خاص، یه جوری که انگار خودت می‌دونی من چقدر عاشقتم.

من قول نمی‌دم همیشه همه‌چیو بلد باشم، یا هیچ‌وقت خسته نشم…
ولی یه چیز رو با همه‌ی وجودم قول می‌دم:
که همیشه، تا آخرین نفس، پناهت باشم…
صدات، لبخندت، اشک‌هات، همه‌شون برای من ارزشمندن، چون تویی… علیسان من.

وقتی این نامه رو می‌خونی، یه لحظه چشم‌هاتو ببند…
و بدون که من، مامانت، از روزای قبل تولدت، با قلبی پر از عشق، داشتم بهت فکر می‌کردم.

دوستت دارم، همیشه و تا ابد❤️❤️
مامان ""
مامان کایا مامان کایا روزهای ابتدایی تولد
پسر قشنگم ،نمیدونم اسمت چیه ،ده روز دیگه به دنیا میای مادرت،ولی برعکس مادرای دیگه میگن زود بگذره وزایمان کنن من دوس ندارم چون از هر لحاظ به شدت تحت فشار هم جسمش استخواناش خورد شده و هم روحش که تماما زخمه ، من هیچ امادگی ندارم ،ویه حس خیلی بدی دارم ،پر از استرس و اشوب ،پراز تپش قلب و گله و‌حرف که دوس ندارم هیچ کس ازش خبر داشته باشه اگه به تو میگم چون توی وجودمی ،کی از تو نزدیک تر ،عزیز مادر تو یه فرشته ای دعا کن که دل اشوب و پراز غم ودرد مادرت آروم بشه ،مادرت بمیره که تمام این نه ماه رو همش با غصه و غم گذروندم مخصوصا این دوماه اخر ،نمیتونستم خودمو کنترل کنم ،از همه بدتر این روزای اخر مث امروز که از صب اشکای مامانت تمومی نداره ،اگه اروم نشم چطور میتونم مادر خوبی برات باشم ،البته مادرت خیلی خیلی توداره با این حال نمیزاره داداشیات هم بفهمن ،تو تنهایاش اشکاشو میرزه ولی اونا بزرگ ولی تو توی وجودمی نمیتونم پنهون کنم ،میدونم با ناراحتی مامانت ناراحتی چون وقتی اشکام میاد شکممو میخای پاره کنی از بس غلت میخوری،😭😭پسر بی اسم مامان تو چه پناه کوچکی هستی برای مامانت