۳ پاسخ

دیگ همونجابهش گفتی ادامه دارش نکن وای ازاین به بعدبیشترحواست باشه بش

همونجا بهش میگفتی دیگه

نه دیگه ولش کن همونجا توپیدی بهش کافیه

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
من پسرمو بردم مشاوره و مهد
بعد پسر من از لحظه تولد نق نقو بود دائم یه بازی میخواست سرجرمش کنیم و زود هم خسته میشد
خوابشو وحشتناک بود و تو پتو و منو و اینا میخوابید تازه شاید یک سال خوابش درست شده
خیلی هم حرف نمیزنه و کلا دایره لغاتشم خیلی زیاده
اینارو به مشاوره گفتم گفت اینا می‌تونه علائم بیش فعالی باشه😑
البته گفت باید شیش تا علامت رو تو شیش ماه ببینیم اونم تو این سن نه و تو سن مدرسه
آخرم نفهمیدم مشکوک به بیش فعالی یا نه
بچه های شما نوزادی چطور بودن؟ پسر من یک لحظه هم زمین نمی‌موند و اصلا مثل خیلی بچه ها دیدم مامان می ذاتشون مثلا به در و دیوار و چراغ نگاه می‌کنه بچه پسر من نبود
موقع خوابش وحشتناک میشد هم خوابش میومد هم نمیتونست بخوابه گریه میکرد و اصلا تو شرایط خاص باید میخوابید
البته کولیک هم داشت ولی غرغرو بودنش به نظرم ربطی به کولیک نداشت
الان جدیدا هر نوزادی ای میبینم آنقدر آرومه نه نق نقی نه گریه بیخودی انگار میکنم فقط بچه من آنقدر ناآروم بود تا یک‌سالگی پدرمو دراورد
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
وقتی اوردن منو ببرن توی بخش شوهرم و مادرشوهرم پشت در بودن شوهرم رنگش پریده بود با چشای پر اشک نگاه من میکرد مادرشوهرم باهام اومد بالا و چون آسم داشت حساس بود به بو بیمارستان رفت و مامانم اومد پیشم من دچار نفس تنگی شده بودم ک هنوز نمی‌دونم بخاطر سرماخوردگی بود یا به چیزی حساس بودن توی اتاق عمل به بیحسی یا بیهوشی و بهم اکسیژن وصل بود بدون اکسیژن نمی‌تونستم نفس بکشم شوهرم زنگ زد تا گفتم بابا شدنت مبارک گریه میکرد فقط گریه میکرد و می‌گفت حالت خوبه . چون گفته بودن من مشکوک به کروناهستم شوهرم خیلی ترسیده بود همه جا گفته بود حمدشفا بخونین برای خانوم و بچه م توی پیجش همه جا 😆دیگه مامانمم چون خودش ۵ تا طبیعی آورده بود یکسره برای من سلام صلوات و دعا و الهی چیکارشم و اینا میگفتم خودت ک اینهمه آوردی می‌گفت دختر من طبیعی بودم اینطوری نبودم 🤣پرستار ها میگفتن تا تست کرونا ندی و حالت بهتر نشه بچه رو نمیتونی ببینی و نمیتونی شیر بدی منم اونقدر شیر داشتم یکسره شیرام می‌ریخت لباسم خیس میشد همش به مامانم میگفتم برو از بچه خبربگیر و مامانم می‌گفت خوبه دیگه دکترم اومد از حالم باخبر شد و من مرخص شدم رفتم خونه و برام تست کرونا نوشتن قبل اینکه برم خونه به شوهرم گفتم کپسول اکسیژن بگیره شوهرم کپسول اکسیژن گرفت و من با اون نفس می‌کشیدم وگرنه اصلا نفسم بالا نمیومد دیگه به هر سختی بود رفتم تست کرونا دادم و با نذر و نیاز خداروشکر منفی شد وقتی تست منفی شد من رفتم بچه رو دیدم باورم نمیشد اصلا 😭رفتم صداش کردم بغلش کردم بوسش کردم و خداروشکر کردم بابت داشتنش من سینه هام نوکش اصلا خوب نبود و بچه نمی‌گرفت