۳ پاسخ

وزن نی نی چقدر بود عزیزم؟

زود بگو بقیشووو😕

ای جانم مبارکه

سوال های مرتبط

مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی:
پارت ۳
من اصلا فکرشم نمیکردم اون روز زایمان کنم چون ماما گفت میری بستری میشی سرم‌میزنن بهت دردات میخوابه فعلا زایمان نمیکنی مجبور شدم برم ساوه چون خونه مامانم اونجاست یک ساعت و نیم راه بود.. شوهرم اومد از سرکار، جهت اطمینان ساک بیمارستان و یه سری لباس برای خودم و از قبل خرما و مغزیجاتی که اماده کرده بودمو برداشتم راه افتادیم ساعت ۱ بود رسیدیم زایشگاه معاینه شدم گفت ۳،۴ ثانتی هم خوشحال بودم که دردی احساس نمیکنم هم استرس داشتم یکم که چرا دارم زودتر زایمان میکنم ... ان اس تی دادم انقباض داشتم گفت باید بستری بشی امروز زایمان میکنی زنگ زدم مامانم گفتم بیاد بیمارستان تا برسه منو بردن اتاقی که برای زایمانه و لباس دادن بهم همش میترسیدم اذیتم کنن چون بدون درد بودم خیلی دوست داشتم برم خونه ورزش کنم دوش بگیرم دردام شروع بشه بعدش بیام بستری بشم ولی نمیزاشتن میگفتن انقباض داری مامانم اومد پیشم ناهار اورد برام ، ناهارمو خوردم و کلا تا ساعتی که زایمان کنم همش میخوردم مامانم همه چی برام اورده بود شربت عسل خرما ،مغزیجات ، نسکافه،کاچی، مجدد معاینه شدم بازم همون ۳،۴ ثانت بودم...
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 روزهای ابتدایی تولد
مامان ماهان 🌙💙 مامان ماهان 🌙💙 ۵ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمانم و براتون بذارم
روز شنبه من زیاد ترشح داشتم ولی گفتم طبیعی چون درد نداشتم رفتم مطب دکترم که اسرار کنم بستری کنه ولی نکرد ۳۹ هفته ۲ روز بودم گف ۴ روز وقت داریم تا ۴۰ هفته اگه نشد بستری میکنم قرار بود پنجشنبه برم بستری بشم با خیال راحت اومدم که پنجشنبه میرم اومدم همه چیمو آماده کردم فقط منتظر بودم پنجشنبه بشه از مطب که اومدم معاینه کرده بود دکتر دردهای پریودی داشتم ولی میگفتم کاذب تا صب داشتم ولی کم بود خیلی صب که بیدار شدم دیدم بازم دارم ولی میگفتم کاذب ساعت ۲ اینا بود ناهار خوردیم با شوهرم اون حیاط بود منم دستشویی دیدم ترشح کشدار خیلی زیاد دارم فقط میومد بدش خونه اومدم با شوهرم نشستیم به فیلم نگاه میکنم دیدم بازم خیس میشم پا شدم تمیز کنم دیدم لک بینی دارم به شوهرم گفتم خندید گف خدا کنه دیگه زایمان کنی بدش اون رفت بیرون منم میخواستم برم پاهام لیز رفت خم شدم انگار ی چیزی اومد دیدم خون قرمز خیلی ترسیدم سریع رفتم به شوهرم گفتم گفت برو آماده شو بریم سریع
ادامه پارت بعدی
مامان زهراخانوم🩷 مامان زهراخانوم🩷 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
طبق سونو آنتی 20روز مونده بود تا زایمانم
رابطه بدون جلوگیری داشتم(البته من از اول کلا جلوگیری نداشتم توی بارداری)
از ساعت 12 تا 3 کمردرد خییییلی شدیدی داشتم طوری که کمرم داشت نصف می شد
کلا توی دستشویی بودم وتند تند دفع ادرار و مدفوع کم کم داشتم
دوش آب داغ هم گرفتم و توی آب گرم نشستم تا کمی بهتر بشم
این بین تکونای بچه هم خیلی خوب بود
ولی سفت شدن شکم آنچنانی نداشتم
یکسره کمردرد بود و یه تایمایی خیلی شدید میشد
نمی‌خواستم قبول کنم که درد زایمانه
آمادگیش رو نداشتم تازه فرداش میخواستم ورزش و پیاده روی شروع کنم و برم دکتر برای مراقبت و معاینه
ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و همسرم رو بیدار کردم و وسایلی که تقریبا آماده بود و برداشتیم و رفتیم بیمارستان
رفتم زایشگاه شرح حال گرفت گفت بخواب برای معاینه
معاینه کرد و گفت. ۳ سانتی 😶 افاسمانت. هم خوبه
حقیقتا تعجب کردم اصلا توقعش رو نداشتم
زنگ زد به دکتر و دکتر گفت بستری بشه
گفتم برم خونه یه ساعته برمی‌گردم وسایل نیاوردم
گفت برو ولی با مسئولیت خودت و سریع برگرد
برگشتیم خونه بقیه وسایلی که میخواستم رو برداشتم
عکس بارداری نگرفته بودم😑 که همونجا بین دردهام با همون حال خراب چهارتا عکس گرفتیم😂
رفتم بیمارستان بستری شدم فقط خودم بودم توی زایشگاه خیلی خوب بود
فکر میکردم معاینه ها رو تحمل میکنم ولی سخت ترین و بدترین قسمت برام معاینه ها بود
مامان ماهان مامان ماهان ۴ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

خب من ۲۴ ام ماه قبل بخاطر کم شدن حرکات بچم رفتم ان اس تی و سونوی بیوفیزیکال دادم ولی چون متاسفانه دکتر سونوگراف یه دکتر طرحی بی تجربه بود بهم گفت بیوفیزیکالم ۲ از ۸ هستش وقتی اومدم زایشگاه ماماها گفتن میخوای سونوگراف بیمارستان هم سونو انجام بده بعد دیگه خلاصه سونوگراف بیمارستان گفت ۸ از ۸ هستش بیوفیزیکالم
دکتر بهم گفت بتا بزنم منم یه دوزش رو زدم فرداش رفتم شهر دیگه اونجا بهم گفتن بچه ام آیوجی آر شده ولی خونرسانیش اوکی هستش
دکتر توصیه کرد که یه هفته ی بعد مجدد سونوی بیوفیزیکال بدم که خب هفته ی بعد مجدد سونو شدم که وزن بچه توی ۲۲۰۰ مونده بود و درواقع چیزی زیاد نکرده بود که هیچ تازه خونرسانیش هم گفتند داره بد میشه و باید تا ده روز دیگه ختم داده بشه
دکترم گفت باید توی این ده روز هرروزش ان اس تی بگیرم
من خودم چون نمیخواستم دکتر دیگه ای منو عمل کنه به دکترم اصرار کردم که اگه مشکلی نیست خودش زودتر ختم بده که خب دکترم گفت بزار ۳۷ هفتت بشه بعد
دیروز خودم ظهری اومدم بیمارستان چون میخواستم شیفت عصر عمل بشم ساعت ۶:۳۰صبحانه خوردم و ساعت ۱۲:۳۰ رفتم زایشگاه برای گرفتن ان اس تی
اونجا دکتر بهم گفت ساعت ۵ عصر برم برای عمل
مامان جاناواهورا🐣🪷 مامان جاناواهورا🐣🪷 ۳ ماهگی
سلام بچها اومدم از تجربه ی زایمان طبیعی دومم بگم براتون
۱۰ تیر بود خیلی حس فشارتو مقعدم داشتم شکمم سفت میشد هم زمان حالت تهوع و سرگیجه هم داشتم رفتم دکتر معاینم کرد گفت یکسانتی ولی تخت فشار بچه سرش اومده توی لگن برو خونه روی توپ ورزش کن دردات بیشتر شد به مامای همراهت زنگ بزن رفتم خونه حموم کردم کارامو کردم تا ساعت ۱۲ شب این حس فشاره ۵ دقیقه ای یبار شد انقباض نداشتم ب ماماهمراهم زنگ زدم گفت که اره دهانه رحمت داره باز میشه بچه دومته شاید انقباض نگیری فقط حس فشار باشه پاشو برو زایشگاه رفتم زایشگاه معاینه کردن گفتن دوسانتی نوار قلب گرفتن گفتن برو دوساعت پیاده روی کن بیا بستریت کنیم اگه باز شدی ولی خونه نرو منم چون دخترگ تو ماشین باهام بود به شوهرم گفتم منو ببر خونه جانارو بخوابونم بعد میام رفتم خونه جانارو خوابوندم نیم ساعت خوابیدم پاشدم چند ساعت روی توپ نشستم تا ساعت ۶ صب تو حیاط راه رفتم دلم نمیومد دخترم بزارم و برم اون شب تا صب خون گریه کردم
#ادامه تایپیک بعدم میزارم🫠