سلام اومدم تجربه زایمانم و براتون بذارم
روز شنبه من زیاد ترشح داشتم ولی گفتم طبیعی چون درد نداشتم رفتم مطب دکترم که اسرار کنم بستری کنه ولی نکرد ۳۹ هفته ۲ روز بودم گف ۴ روز وقت داریم تا ۴۰ هفته اگه نشد بستری میکنم قرار بود پنجشنبه برم بستری بشم با خیال راحت اومدم که پنجشنبه میرم اومدم همه چیمو آماده کردم فقط منتظر بودم پنجشنبه بشه از مطب که اومدم معاینه کرده بود دکتر دردهای پریودی داشتم ولی میگفتم کاذب تا صب داشتم ولی کم بود خیلی صب که بیدار شدم دیدم بازم دارم ولی میگفتم کاذب ساعت ۲ اینا بود ناهار خوردیم با شوهرم اون حیاط بود منم دستشویی دیدم ترشح کشدار خیلی زیاد دارم فقط میومد بدش خونه اومدم با شوهرم نشستیم به فیلم نگاه میکنم دیدم بازم خیس میشم پا شدم تمیز کنم دیدم لک بینی دارم به شوهرم گفتم خندید گف خدا کنه دیگه زایمان کنی بدش اون رفت بیرون منم میخواستم برم پاهام لیز رفت خم شدم انگار ی چیزی اومد دیدم خون قرمز خیلی ترسیدم سریع رفتم به شوهرم گفتم گفت برو آماده شو بریم سریع
ادامه پارت بعدی

۴ پاسخ

مبارکه❤

معاینه تحریکی شدی عزیزم؟

خب بعدش🥺🥺

بسلامتی گلم

سوال های مرتبط

مامان گندم مامان گندم روزهای ابتدایی تولد
مامان علیراد  |👼🏻☁️ مامان علیراد |👼🏻☁️ روزهای ابتدایی تولد
سلام بعد از چند روز اوومدم از تجربم بگم🥺👼🏻

من چند روز بود دردای پریودی داشتم ولی خیلی کم اما سفتی شکمم خیلی زیاد بود طوری که شب تو یه ساعت هر چند دقیقه یکبار میگرفت بعد ول میکرد همون شب به دکتر خبر دادم گفت برو بیمارستان چکت کنن و چون فشارخون داشتم اونم چک کنن خبر بدن بهم ! و من اصلا نمیدونستم قراره معاینه بشم چون من سزارینی بودم و هنوز تا وقت زایمان ۹روز مونده بود ولی خب من رفتم بیمارستان تا سه شب علاف و چک کردن و اینا دیگه اومدم خونه ، بعد ۹ ماه چون رابطه اینا هم نداشتم وقتی معاینه‌ام کردن مردم و زنده شدم، فرداش صبح دیدم لکه‌بینی قرمز دارم و درد پریوودی وکمردرد خیلی ترسیدم به دکتر خبر دادم گفت بعد معاینه طبیعیه اما من نتونستم صبر کنم برا فردای اون روز از دکتر وقت گرفتم برم مطب خودش چک کنه خلاصه فرداش که میشد ۸ اردیبهشت من قبل رفتن ب مطب دوش گرفتم بعد رفتم جلو آیینه یه عکس گرفتم و با خودم گفتم بمونه یادگار از آخرین عکس حاملگی نمیدونم چرا حس میکردم قراره زایمان کنم خلاصه که نشستم ارایش کردم و مرتب و تمیز رفتم مطب 🥲
اقا رفتم اونجا و دکتر گفت اصلا ریسکه بچه رو نگه دارم هم فشار خونت بالاست هم انقباضات خیلی زیاده برو بستری شو تا ۶ونیم و دیگه چیزی نخور منم صبحونه نخورده بودم ینی داشتم از گرسنگی و تشنگی میمردم فقط اجازه اب رو بهم داد خلاصه من رفتم بیمارستان و تا ۶ونیم بستری شدم😂🫣..
~ ادامه کامنت🫶🏻
مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 مامان 🩷𝓪𝔂𝓵𝓲𝓷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان حلماوحسین😍 مامان حلماوحسین😍 ۱ ماهگی
سلام من اومدم بعد از چند روز تجربه زایمانم رو براتون تعریف کنم ۴۰هفته شدم بدون درد رفتم بیمارستان گفتن برو۴۱هفته بیا منم گفتم من طاقت ندارم نمیتونم دیگ راه برم اگ میشه منو معاینه تحریکی کنید اوناهم گفتن باش ولی چون دو سانتی بمون تربت نرو روستاتون برام سونو بیوفیزیکال نوشت رفتم انجام دادم همه چیز خوب بود وزن بچه رو خیلی بالا زد ک سونو گرافی هم گف بچه باید دیگ دنیا بیاد منم شبش موندم تا صب درد داشتم و لک دیدم صبحش رفتم دوباره بیمارستان معاینه شدم اونم تحریکی بازم ک دیگ لخته خون ازم نیومد دردام شدت کرده بود میگف هنوز ۳سانتی منم طاقت نداشتم ماما گف برو خونه دوباره بعد از ظهر بیا منم رفتم خونه دوش گرفتم تا ظهر دیگ بی طاقت شدم داشتم از درد میمردم رفتم بیمارستان دوباره ماماهای بدجنس میگفتن تو قیافت ب زن زاعو نمیخوره مامانم دیگ عصبانی شد گف بچمو کشتین چرا انقد معاینه میکنیدش دیگ گریم گرف گفتم میرم بیمارستان خصوصی خیلی گریه کردم یکی از ماماها گف تو ۴سانتی بیا آن اس تی بده دیگ دادم انقباض شدید داشت بچه دیگ خیلی شکمم سفت بود حرکاتش کم شده بود بلاخره بستری شدم ب هزار بدبختی 😭😭
مامان مرسانا مامان مرسانا روزهای ابتدایی تولد
منو بستری نکردن و گفتم پس چطور امروز دردم گرفته پس
هیچی دیگه رفتم سرویس دیدم که دسشویی ندارم بازم 🤕😢😢😢
بعد یهو انگار ترشح ازم امد منم نگاه کردم دیدم که ترشح ژله ایی همراه خون دارم اما خونش خیلی کم بود
که زنگ زدم همسرمو خالم امدن دنبالمو منو بردن اما ترسیده بودم که نکنه چیزی بشه یه ترس بدی داشتم
تو ماشین گریه میکردم نه از درد از ترس وهیجان واسترس 🥺🥺🥺🥺🥺

رسیدم بیمارستان معاینه کرد ترشح هم کاملا ژله ایی وکشدار بود
رفتم رو تخت ان اس تی دیدم ترشح هونی رنگ دارم یهو زیاد تر شد که پد برام گذاشتن تا این حد بود
ان اس تی گرفتن منو بستری کردن و من کل زایمانم 4ساعت درد کشیدمو بچه به دنیا امد
با کلی زور و اینا بهم امپول فشار نزدن چون خود دهانه رحمم خوب پیش میرفت تو 3ساعت 10سانت فول شدم
واما بچه درشت بود مجبور شدن قیچی کنن
و خیلی پارگی داشتم چون که پرینه و واژنم سفت بود باز نمیشد که بچه بیرون بیاد
🤕🤕🤕🤕

من خیلی پارگی دارم الان درد دارم نمیتونم بشینم حتی

ولی اون لحظه که بچه امد بیرون گذاشتن روسینم خیلی خوشحال بودم خیلی از زایمانم راضی بودم وبا اینکه درد هم داشتم خیلی زیاد اما برای دیدن دخترم خیلی خوشحال بودم و ارزو میکنم همه این حسو تحربه کنن انشاالله
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته
مامان باران🩷 ماهان💙 مامان باران🩷 ماهان💙 روزهای ابتدایی تولد