۶ پاسخ

ای جان دختر منم اولین کلمش ماما بود.قربونش برم.دفعه دومم ک تکرار شد بعد چند هفته اش بازم گفت ماما💗💗💗💗💗

دختر منم همیشه میگه ما ، ماما 🥺♥️
الان دارم باهاش تمرین میکنم بگه بابا ، دلِ پدرش شاد شه🤭

پسر منم میگه ماما🥲😍

ماشاءالله عزیزم

ای جانم. چقدر باهاش کارکردی؟؟؟

پسر منم یبار گفت ماما:)

سوال های مرتبط

مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۷ ماهگی
عزیز دلم،
گفته بودند عدد ۷ نحس است… اما ما سه ماه است که عدد ۵ روی شانه‌های کوچکمان سنگینی می‌کند.
از همان روزی که برای چکاپ دو ماهگی، گفتند «بذارش رو ترازو» و آن صفحه‌ی سرد، عدد ۵ را نشان داد… تا امروز، که باز همان عدد، همان سکوت، همان بغض.
انگار زمان برای ما، کنار همین عدد متوقف شده…
اما من و تو، دخترکم، ما اسیر عددها نیستیم.

تو را که می‌نگرم، می‌بینم چشم‌هایی را که با تمام کوچکی‌شان، امید می‌تابانند.
می‌بینم لبخندی را که مثل طلوع، دل شب‌هایم را روشن می‌کند.
می‌بینم دستانی را که هنوز آن‌قدر کوچک‌اند که در مشتم جا می‌شوند، اما دارند راه خودشان را باز می‌کنند، آرام و مطمئن.

نه عزیزم...
عدد ۵ نمی‌تواند عظمت جان تو را اندازه بگیرد.
نه ترازو، نه نمودارها، نه جدول رشد...
چیزی را که من هر روز در تو می‌بینم، هیچ دستگاهی نشان نمی‌دهد:
زنده بودن، تلاش، مقاومت، نور.

شاید تو آهسته‌تر از بقیه‌ بچه‌ها رشد می‌کنی، اما رشد تو شیرین‌تر است...
مثل گل‌هایی که دیرتر می‌شکفند اما وقتی باز می‌شوند، تمام باغ را به حیرت می‌برند.
من این‌جایم... با آغوشی همیشه باز، با چشمانی همیشه مراقب، با دلی همیشه دعاگو.
و می‌دانم...
می‌دانم روزی می‌رسد که ترازو بالاخره تسلیم تو می‌شود.
روز که بیاید، عددها رنگ می‌بازند، و تو—
تو تمام آن‌چه را که هستی، نشان خواهی داد:
قوی، زیبا، آرام، و پر از زندگی.