۱۵ پاسخ

من ک پسرم تا یکسال جیغ میکشید اصلا نمی‌خوام اون دوران برگرده

ای خدا برا عروسک خانوممم...درسته بچه داری سختی های خودش دارن ولی همین ک لبخند بچه ها میبینیم کل خستگی از تنمون درمیاد

ای جانم😍

منم عکساشو‌ میبینم میفهمم چقدررررر داره زود میگذره
قربون لحظه به لحظه ی بودنشون ❤️

عشقه خوشگل خانم

خداحفظش شکنه

عزیز قشنگم 🩷
واقعا خیلی حس شیرین و لذت بخشی هست 🌸😍
همیشه از بودن کنار هم لذت ببرین 💚

ماشالله بهش..

هزار ماشاالله به نلین خانوم خوشگل 🥰🧿
با وجود تموم سختیای نوزادی ولی واقعا روزای قشنگی بودن . اتفاقا منم دیروز داشتم عکسای بارداریم و نوزادی کارن میدیدم خیلی حس خوبی بود🫠

قربونت بشم عروسککک😍😍😍😍😍

عزیزه دلم
دختر خوشگلم😍😍
من ک میران بغل میکنم،دستشو دور گردنم حلقه میکنه و این آغوش محکم تر میکنه و چشماشو میبنده
با تمام چالشایی ک الان دارم
میدونم خیلی دلتنگ روزا میشم❤

چه اسم قشنگی

آی ننه😍😍

جوجه😍😍

دورش بگردم عروسک قشنگم

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱ سالگی
سلام به همگی
بعد از مدت ها اومدم گهواره یک کتاب معرفی کنم و برم. متن زیر که نوشته ی خودم هست معرفی کتاب مورد نظر هست.


سلام به مادران عزیزم.
راستش من تازه کتابخوانی را به صورت مستمر شروع کردم و امیدوارم همچنان ادامه پیدا کند. اما واقعا چنان از خواندن این کتاب لذت بردم که به خدای خودم گفتم خدایا خودت توفیق بده از این به بعد همچنان به این فعالیت فرح بخش و آموزنده ی کتابخوانی ادامه بدهم.

✅*و اما معرفی کتاب «مثل نهنگ نفس تازه می کنم» از دیدگاه خودم.*

این کتاب رو به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم. فکر کنم آخرین بار یک دانش آموز دبیرستانی بودم که یک کتاب چند صد صفحه ای را با اشتیاق چند روزه خواندم و تمام کردم. این دومین کتاب است که با اشتیاق در عرض چند روز از نرم افزار طاقچه خواندم و تمام کردم و حتی یک نسخه چاپی را برای خودم سفارش دادم که تا آخر عمر برای خواندن چندباره همراهم باشد.
شاید بپرسید این همه اشتیاق برای چه؟ اشتیاق داشتم چون با تمام دل مشغولی های زنانه و مادرانه ام همراهی کرد و در آخر یک دیدگاه جدید برای نگاه کردن به زندگی به من هدیه داد.

دوستان من

اگر استعدادهایی دارید که به خاطر نقش همسری و مادری نتوانستید به آن ها بپردازید و حالا دل مشغول این هستید که پس تحصیلم چه؟ کارم چه؟ و.....
ادامه در کامنت👇👇👇
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام
مادر شدن پر از فشار روانیه پر از اضطراب هر لحظه هستش از وقتی بچه متولد میشه بیشتر از هر لحظه ای میشه اینکه شیر خودت رو بدی یا شیرخشک اینکه اطرافیان نابودت میکنن با زخم زبون هاشون اینکه دلت رو خون میکنن همونجور وقتی هم میخوای از شیر بگیریش بازم یک جور هیچوقت نگیم به مادری بعد یکسالگی وای نگیر و وای گناه داره و فلان مطمئنن هر مادری بهتر میدونه چیکار کنه برای جگر گوشش
و اینکه من از وقتی تصمیم گرفتم تحت هیچ شرایطی شیر خشک ندم مادرشوهرم کم نزاشت تو اذیت کردن من مهراب هر نیست ساعت شیر می‌خورد و من جز شیر خودم چیزی نمی‌دادم با زور قطره شیر افزا شیر میدادم پسرم زردی داشت کم بود ولی صورتش زرد بود هر حرفی بهم زدن که تو چقدر بیخیالی و فلان ولی هیچکس از دل من خبر نداشت تا بعد یکسالگی که شروع کردم قطع شیر شب مهراب وای تو سنگدلی تو شمری که بچه شیر میخواد و نمیدی و چشماش رو نگاه کن .مادری که شیر خودش رو میده خیلی وابسته میشه وابسته شیر دادن به بچش وقتی میخواد کم کنه شیرش رو یا قطع کنه حال خودش از همه بدتر میشه چون حال اون لحظه قابل توصیف نیست انگار دارن ذره ذره تورو میکشن که گریه بچت و نگاهاش رو ببینی و خودت رو به اون راه بزنی .مهراب دو تا دندون نیش بالاش تازه بیرون زده خیلی دوست داشت بیشتر شیر بخوره ولی من نزاشتم وگرنه دوباره این راه رو رفتن برای دوتامون سخت‌تر بود برای همین چیزای دیگه میدادم دستش الانم از ۷ صبح تا ۵ بعدازظهر میدم بهش و مهراب بیشتر دوست داره من بغلش کنم یا حتی من نشستم خودش دستاش رو باز میکنه و من رو بغل میکنه بعد موهام رو ناز میکنه میفهمم دوست داره من بیشتر کنارش باشم