۸ پاسخ

یجاهایی بدونه پول میشه جنگیددددددد

هیچ خبری تو وکالت نیست.الکی نجنگ.
همه جاپر شده کاراموز وکیل مرکز قوه ادم حالت تهوع می گیره از تعداد این همه وکلای که امتحان کشکی دادن شدن وکیل.
ی زمانی وکالت پرستیژ داش.در امد داشت
الان همش شده تو داداگاه پارتی بازی.
خیلی مزخرفه من میدونستم ی روز به اینجا می رسیدم هیچ وقت وکیل نمی شدم نه توش پول هست نه چیزی .دوندگی الکی بیخودی.فقط مردم از دور می بینن این شغلو

دقیقا با حرفات موافقم.منم خیلی جنگیدم الانم اول راهم ولی این حس موفقیت خیلی شیرینه خیلی.

افرین عزیزم موفق باشی گلم انشالله همیشه به آرزوهات برسی 🥰🥰

انشاءالله به زودی به همه آرزوهات می‌رسی عزیزم

موفق باشی عزیزم

موفق باشی گلم

موفق باشی عزیزم 😘♥️

سوال های مرتبط

مامان دانیال مامان دانیال ۳ سالگی
مامان همتا مامان همتا ۲ سالگی
من به معنای واقعی کم آوردم.
الان دو سال نزدیک ۳ ساله که با غذا خوردن همتا مشکل دارم.
پیر شدم پیر.
چند وقته ولش کردم
میگه نمیخوام میگم باشه. میان وعده درست نمیکنم. یعنی واقعا نمیکشم که درست کنم. قبلا سه وعده غذا میخورد. دلم خوش بود. الان همونم نمیخوره یا به زور و بی رغبت. خب با خودم میگفتم هر بچه ایی یکجوره. حالا بقیه چیزاش خوبه ولشکن. دلم خوش بود. الان یه مدته به همه چی گیر میده. چرا اینجوری چرا اونجوری. چرا اینجا گذاشتی
درستش کن. خرابش کن. و اینم به کنار. الان چند روزه منو میزنه 😭
موهامو میکشه. دیگه اینو نمیتونم تحمل کنم.احساس میکنم ناراحتی اعصاب گرفتم. افسردگی گرفتم. حوصله کسی رو ندارم. یکی یکم بیشتر حرف بزنه اعصابم خورد میشه. چرا باید اینجوری باشه. مثل همین امشب بدون شام خوابید. اینقدر گیر داد چرا بالشتم کجه. راسته. درست کن. بعدشم یکی زد تو دهنم اصلا نفهمیدم چی شد.با گریه میخوابه. با گریه بیدار میشه. آزمایش دوسالگی داده. یکم ویتامین دی کم بود که دکتر امپول داد. یکم ذخیره اهن که شربت داده. الان چند ماه دکتر بهش مولتی میده. به جای زیاد کردن کمم کرده.
خسته شدم دیگه. واقعا خسته شدم.
مامان بهاره مامان بهاره ۲ سالگی
سلام مامانای عزیز
دخترم 2سال و 6ماهشه از وقتی دوسال شد ی اخلاقای بدی گرفت که دیگه به زور تحملش کردم تا الان (لجبازی میکنه جیغ گریه و..)ولی الان چیزی که نگران کننده تر شده برام اینه که تو این مدت از من و باباش (مخصوصا باباش)خیلی دور شده سرش داد میزنه همش میگه بوسم نکن برو اونور و...ولی من ب شوهرم میگم صبر کن ان شاالله درست میشه خونه ما آپارتمانه و با مادرشوهرم واحدمون رو ب روی همه و دخترم هرشب گریه و جیغ می نه که من باید برم پیش مامانی بخوابم و ما ز زور میاریمش پیش خودمون که عادت نکنه یا عموش وقتی کاری بکنه همش سرش داد میزنه احساس میکنم حال روحی روانی دخترم داره خراب میشه من هیچ خانواده ای یا آشنایی اینجا ندارم که برم پیشش تا دخترم آرامش پیدا کنه یکم فقط گیر کردیم تو این خونه پس فردا قراره برم پیش مامانم از الان دخترم خوشحاله باباش میگه دلت تنگ نمیشه برام میگه نه
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم با برادرشوهرم قهرکردم بابت اذیت کردن دخترم ولی بازم چون غریبم اینجا ول کن نیست همش اذیت میکنه با کاراش شوهرمم اصلا از ترس مامانش حرفی نمیزنه
ممنون میشم راهنمایی کنید