تجربه سزارین
ساعت پنج صبح رفتیم بیمارستان بستری شدم ۳۸ هفته ودو روز
رفتم زایشگاه اومدن سرم وصل کردن بعدش هم سوند
خودمو شل گرفتم که اذیت نشم یکم سوزش داشتم که تا یه رب اوکی شد
تقریبا ساعتای هشت اومدن بردنم سمت اتاق عمل
من خیلی دوست داشتم بیحس بشم که لذت ببرم از هر لحظه وبدنیا اودن پسرمو ببینم خودمم به دکتر بیهوشی گفتم بیحس میخوام
چند دقیقه بعدش دکتر بیهوشی امپول رو زد ب کمرم که دردش قابل تحمل بود بعدش گفت بخواب
خوابیدم دکترم اومد بالاسرم با قیچی یه نیشگون از شکمم گرفت که گفتم حس پارم هنوز
چقد دقیقه بعد دوباره دکتر گفت انگشتاتو تکون بده منم پامو میاوردم بالا اصلا بیحس نشد
هر چقدر صبر کردن بیحس نمیشد منم هی میگفتم منو بیهوش نکنین ها😆
دکتر بیهوشی ماسک اورد که دوباره گفتم بیهوشم نکنی گفت نه اکسژنه
که بعد اون دیگه هیچی نفهمیدم بیدار که شدم فقط درد داشتم
ده دقیقه درد شدید داشتم که سریع برام مسکن زدن وعالی بود تمام دردم رفت بعدم بچمو اوردن که کلا هیچ دردی حس نمیکردم
دوسه بار تو ریکاوری شکممو فشار دادن دردم میومد ولی در حد یک دقیقه
کلا سزارین عالی بود درد شدید من تو ریکاوری بود که اونم ده دقیقه بود مسکن زدن اروم شدم
شیاف هم فقط یبار تو بخش برام زدن بعدش خودم میگفتم لازم ندارم
من فکر میکنم خود آدم باید دهنشو اماده کنه بدون استرس فقط لذت ببره

۶ پاسخ

عزیزم،هزینه یبیمارستانت چقدرشد و چطور بود؟

سلام عزیزم هزینه سزارین چقدر بود تو بیمارستان رضوی

چرا بی حس نشدی عزیزم؟؟

میدونید من چیکار کنم بیهوشم کنن؟میترسم از بیحسی

الهی شکر برا منم دعا کن

الهییی شکرررر دعا کن سزارین ماهم مثل شما بی درد و اذیت زیاد باشه منم بیهوشی کامل قراره بکنن چون دیسک کمر عمل کردم دکتر گفت نباید بیحس بشی ایشالا منم ادیت نشم 🤲🏻🥹 قدم نو رسیدهم مبارک نامدار باشه الهییی😍😍😘❤️🌺

سوال های مرتبط

مامان رقیه سادات مامان رقیه سادات ۴ ماهگی
قسمت ۸
.۱۱ونیم بیحس شدم همون لحظه که سوزنو زد به کمرم بیحس شدم و اصلا هم سوزنش درد نداشت خوابوندنم رو تخت یه چی زدن جلو صورتم و شروع کردن ۱۱ ونیم که شروع شد ۱۱و ۴۰ دقیقه صدای گریه دخترم اومد و من با ارامش ترین بودم از اون لحظه به بعد و هیچ دردی نداشتم ولی هی از حال میرفتم حین عمل که دکتر بیهوشی میگفت چی زدن به این تو زایشگاه که این هی از حال میره ولی اون لحظات انقدرررر اروم بودم بعد اون همه درد شدید که دلم میخواست بخوابم دکترم گفت بخواب .ولی نمیتونستم اب دهنمو قورت بدم اصلا حس نمیکردم گلومو .۱۲ اومدم ریکاوری بهم پمپ درد و اینا وصل کردن که خیلییییی خوب بود پمپ درد و پیشنهاد میکنم حتما درخواست بدید دردتون رو فوق العاده کم میکنه .دیگه اونجا گفتن باید بتونی پاهاتو تکون بدی تا ببریمت بخش دخترمم فقط تو اتاق عمل چند ثانیه دیدمش .شکمم رو یه بار تو ریکاوری فشار دادن که هیچ حسی نداشتم تا ساعت ۱ونیم دیگه حس پاهام برگشته بود و یکم درد داشتم که هی برام مسکن زد ۱ونیم اومد ببرنم بخش دوباره شکممو فشار داد که یکم درد داشت ولی بهم گفت شکمتو تا میتونی بده تو مثل وقتی میخوای بگی شکم ندارم تا کمتر دردت بیاد که واقعا کار ساز بود .۱ونیم دیگه رفتم بخش وتا حدود ۷ صبح ۳ بار دیگه شکممو فشار دادن که دردش خیلی قابل تحمل بود .پمپ درد و شیاف نمیزاشت درد داشته باشم.
مامان شهریار مامان شهریار ۱ ماهگی
پارت دوم
دکترم حرف زدم و عکس گرفتیم و دکتر بیهوشی با ماسک اکسیژن منو بیهوش کرد
هیچیی نفهمیدم تا تو ریکاوری بیدارشدم
وقتی بهوش اومدم یکم هذیون میگفتم و درد داشتم ولی پمپ دردی ک گرفتم سریع دردمو اوکی کرد،تو ریکاوری چندباری از حال بچمم پرسیدم ،فقط نگران اون بودم قربونش برم
دیدم سوند هم برام تو بیهوشی زده بودن
ی چند دقیقه ای ریکاوری بودم و اوردنم توی اتاق خودم،کاملا هوشیار و اوکی بودم
ک دیگ مامانم و همسرم اومدن پیشم و چند دقیقه بعدش بچمو اوردن
وااای نگم از لحظه ی دیدار،بهترین حس دنیاست
کپی خودم بود با یکم ته چهره همسرم🥲🤗
همه چی تو بیمارستان اوکی بود برام،دردم در حد درد پریودی حتی خفیف تر،همش بخاطر پمپ درد بود
واااقعا اونی ک پمپ دردو اختراع کرد رو باید دست و پاهاش رو بوسید
از ماساژ شکمی بگم ک دوبار تو هوشیاری انجام دادن،اون واقعا درد داره ولی کلا پنج دقیقه هم نمیشه و زود تموم میشه و قابل تحمله
من تنها مشکلی ک داشتم اسپاس بود،گرفتگی بعد از عمل
ک دردش افتاده بود تو قفسه ی سینم و پشت کتف هام
از درد اون جیغم در اومده بود ک اومدن سرم و سوزن شل کننده عضلات زدن برام ک سریع خوب شدم
مامان نیلا🐥 مامان نیلا🐥 ۱ ماهگی
خب پارت دو داستان سزارین
وارد اتاق عمل شدم نگم که چه استرسی داشتم و مثل بید میلرزیدم منو تحویل اتاق عمل دادن مستقیم رفتم رو تخت اتاق عمل نشستم آمپول بی حسی به کمرم زدن و اصلااااا هیچی حس نکردم واقعا خیلی خوب بود و اصلا درد نداره نگران نباشید
آروم کمکم کردن خوابیدم دستامو بستن پرده رو کشیدن و دکترم کارو شروع کرد همش حس میکردم دکترم داره با شکمم کشتی میگیره 😅 یعنی فشار رو حس میکنید ولی به هیچ وجه متوجه درد نمیشید
دخترم به دنیا اومد آوردن نشونم دادن و بردنش کاراشو انجام بدن
دکتر منم داشت بخیه میزد و من همینجوری داشتم میلرزیدم بهم آمپول زدن لرزشام رفت و عملم تموم شد بردنم ریکاوری تو ریکاوری یه بار ماما شکممو فشار داد یه بار دکتر که بی‌حس بودم متوجه نشدم بعد که حسم رفت ماما اومد گف باید ماساژ بدم منم سفت‌ دستشو گرفتم و نمیذاشتم چون خیلی ترسیده بودم اما آروم فشار داد و خیلی درد نداشت
موقع تحویل به بخش هم دوباره پرستاری که اومده بود منو تحویل بگیره فشار داد که اونم درد نداشت البته درد داشتااا ولی قابل تحمل بود
پارت بعدی رو هم سعی میکنم زود بذارم از لحظه ای که وارد بخش شدم
مامان مهوای قشنگم 🥰 مامان مهوای قشنگم 🥰 ۳ ماهگی
*تجربه زایمان پارت دو*
لباسای اتاق عمل رو دادن بهم پوشیدن و یه پرستار اومد سوند وصل کرد اصلا اونطوری که فکر میکردم درد نداشت فقط یه سوزش ریز بود و بعدش بار اول که میخواستم ادرار کنم احساس میکردم میریزه و حس خوبی نداشتم اما چند دقیقه بعدش کلا فراموشم شد
من تصورم از اتاق عمل رفتنم این بود که بیرون با خانوادم خداحافظی کنم ولی بعد لباس عوض کردنم مستقیم منو بردن اتاق عمل و اینم شوک بعدی بود برام 🥲
کادر اتاق عمل واقعا خوب بودن از دکتر بیهوشی گرفته تا دکتر خودم و پرستارا سعی میکردن با صحبت کردن باهام استرسمو کم کنن.
ازم خواستن بشینم و بعدم آمپول نخاع رو زدن اصلا دردش حس نمیشد و واقعا در حد یه آمپول عضلانی کمتر بود .
بعدم دراز کشیدم پرده رو جلوی روم زدن و شروع کردن فقط دستشون رو روی شکمم احساس میکردم انگار داشتن لمس میکردن چند دقیقه بعدش صدای گریه دخترم رو شنیدم اونا ذوق میکردن که چقدر نازه و من داشت دلم میرفت که ببینمش
تو همین حین بخاطر استرسی که داشتن تهوع گرفتم و همون موقع که داشت بخیه میزد من عوق زدم و بالا آوردم و این خیلی اذیتم کرد 🥺
سریع برام آمپول تهوع زدن و عمل رو ادامه دادن بعدش یهو یه لرز شدید گرفتم و بخاطر داروها خواب رفتم.
ربع یا نیم ساعتی خوابیدم بیدار که شدم تو ریکاوری بودم سه بار ماساژ رحمی دادن که دردناک بود واقعا ولی قابل تحمل بود و بعدشم بردن بخش
مامان پاشا🩵 مامان پاشا🩵 ۱ ماهگی
پارت دوم#
زایمان سزارین

من نشستم رو تخت یه دکتر بیهوشی اومد که آمپول بی حسی بزنه گفت اصلا تکون نخور کل کمرمو بتادین و ضد عفونی کرد بعدش دوتا آمپول زد به کمرم که یکم درد و سوزش داشت
بعد دختره بالا سرم بود با دستش هولم داد گفت زود دراز بکش خلاصه دراز کشیدم آوردن پرده زدن جلو صورتم و دستگاه فشار و اکسیژن وصل کردن بهم من کم کم حس میکردم پاهام داره داغ میشه و بی حس بعد یه چیز مهم دیگه که من که گفتم بعد از بی حسی سوند بزنن اونا هم تو اتاق عمل یادشون رفته کلا نزدن😂😂😂😂😂
دیدم دکترم اومد شروع کنه ولی حس میکردم یه کار داره
می‌کنه واااای که من تو همه ی این لحظه ها کلا استرس و
ترس و دلهره داشتم
هیچ دردی نمی‌فهمیدم ولی می‌فهمیدم دارن هی تکونم میدن شکممو
بعد یه فشاری میدن بالای شکممو که بچه در بیاد که دو بار فشار دادن نی نی دراومد😜😍🧿
بعدش تو حین عمل من دو بار نفس تنگی گرفتم که اکسیژن زدن واسم بعدش دیدم هیچ دوستم انگار داره کش میاد داشتن میدوختن تو شکمم حس خالی و سبکی بود دو بار هم فشار دادن شکممو دوختن تموم شد دکترم اومد تبریک گفت خسته نباشید گفت به همکاراش و رفت بعدش پرده رو برداشتن منو بردن ریکاوری یه ساعتی موندم اونجا که بازم نفس تنگی داشتم بعدش نی نی رو گذاشتم رو سینم بردن بخش که بدترین چیز ممکنی که من تجربه کردم فقط لرزش بعد از عمل بود یعنی داشتم اینقدررررررررر می‌لرزیدم و دندونامو بهم میکوبیدم دندون درد گرفته بودم یعنی تا یکی دو ساعت بعد از عمل من فقط می‌لرزیدم که گفتن اثر آمپول بی حسیه خلاصه بعد از ریکاوری منو بردن بخش که من خیلی بی حال بودم همچنان می‌لرزیدم بعد همسرمو مامانمو دیدم منو رو تخت بخش خوابوندن
پارت سوم
تاپیک بعدی#
مامان حلما ‌و کیان❤️ مامان حلما ‌و کیان❤️ ۱ ماهگی
اومدم براتون از تجربه ی زایمانم بگم امیدوارم به دردتون بخوره ❤️
من زایمان اولم طبیعی بود ، با اینکه بیمارستان خصوصی بودم و آخرشم سرم بی دردی بهم زدن، ولی کلییییی عذاب وحشتناک کشیدم
براهمین تصمیم گرفتم دومی رو سزارین بیارم
من نصف شب بود کیسه آبم ترکید و زودتر از موعد رفتم بیمارستان و با دکترم تماس گرفتم اومد
تا دکترم بیاد بهم سرم اینا زدن و معاینه کردن گفتن ۳ سانتی بیا برو طبیعی که گفتم عمرا دیگه طبیعی نمیرم.
آوردن سوند گذاشتن که واقعا درد زیادی نداره. سوار ویلچر شذم و رفتم اتاق عمل
اونجا آمپول از کمرم زدن که اصلااااا درد نداشت و گفتن سریع دراز بکش
دراز که کشیدم انگار آب داغ میرفت تو پاهام و بی حس شدم کلا.
پرده رو کشیدن جلوم و دستامو بستن به تخت.
من فکر میکردم شروع نکردن هنوز که بعد از حدود ده دقیقه صدای گریه پسرمو شنیدم❤️ واقعا بهترین لحظه بود برام انگار رو ابرا بودم
چون بدون هیچ درد و عذابی بچمو آوردن بغلم❤️
بعد زفتم ریکاوری و شکممو دکترم یه بار فشار داد که چون بی حس بودم نفهمیدم
بعد همسرم اومد و بردنم بخش
کم کم که بی حسیم میرفت خیلیییییی کم دردم شروع شد و گفتم شیاف آوردن برام و باز هیچی نفهمیدم
فقط لحظه ای که اومدن تا از تخت بیام پایین در حد دو دقیقه درد داشتم که اونم قابل تحمل بود
در کل دردا تو سزارین با شیاف کنترل میشه و اصلا سخت نیست.
دیگه بعد از اون با درد کم پامیشذم راه میرفتم تا شکمم کار کنه
سزارین واقعا عااااااالیه اصلا ذره ای استرس نداشته باشین❤️
اون روزتون رو قشنگ بدون استرس و با ذوق و شوق برین که یه روز عالی در انتظارتونه😍❤️
مامان آراز💙 مامان آراز💙 ۲ ماهگی
اول دلیل انتخاب سزارین رو بگم که من از طبیعی به شدت وحشت داشتم و چون اولین رابطم پارگی شدید داشتم که مجبور شدیم چندتا بخیه بزنن برام دیگه خیلی ترس داشتم و حتی نمیزاشتم دیگه دکتری معاینم کنه و کلا طبیعی رو قبول ندارم
در مرحله اول سوند وصل میکنن که به شدت میترسیدم و لحظه وصلش از استرس پاهام می‌لرزید ولی فقط یک لحظه سوزش حس کردم و تمام ولی بعدش که پاشدم حس فشار داشتم منفجر میشدم همش حس میکردم دسشویی دارم در حال انفجارم ولی بیرون نمیاد اونو تحمل کردم برام رگ گرفتن که رگ نداشتم از هزاران جا سوراخ شدم رفتیم اتاق عمل خب نشستم روی تخت پاهامو دراز کردم به حالت نشسته به کمرم آمپول بی حسی زدن که اصلا هیچ گونه دردی حس نکردم فقط یک لحظه جرقه حس میکنی و بعدش پاهات داغ میشه و بی حس بعدشم که دراز کشیدم در حد 5 دقیقه نی نی رو گذاشتن بغلم و اتاق عمل به کمک پرستار حین عمل نی نی رو شیر داد خودش سینمو گذاشت دهنش و اونم میک زد ، بعدش بردنم ریکاوری یه چند دقیقه اونجا بودم بعدش بردنم اتاق خودم و کم کم بی حسیم رفت و درد داشتم درد قابل تحمل بود خب تا وقتی که اومدن بلندم کنن
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۸ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان کارن🩵👶 مامان کارن🩵👶 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پسر نازم🩵
پارت ۲
خانم دکتر شهریور هم اومدن تو اتاق و باهام صحبت کردن و چقدر ارامش داشتن
پرستار واسم انژیوکت وصل کرد و بعد از حدود یک ربع دکتر بیهوشی اومد و ازم پرسید میخوای بیهوش بشی یا بی حس منم گفتم بی حس و پمپ درد هم قبلا گفته بودم میخوام ولی پشیمون شدم و اونجا گفتم نمیخوام
دکتر شهریور و یکی از پرستارها کمک کردن بشینم و دوتا دستامو از یک طرف دکتر شهریور و طرف دیگه یکی از پرستارها گرفت و دکتر بیهوشی گفت پاهات صاف باشه و شونه هات شل بگیر و سرت پایین باشه و هر کاری که انجام میداد توضیح میداد که من نترسم میگفت دارم کمرت میشورم بعد بتادین میزنم بعدش هم گفت الان میخوام امپول بزنم خودت نکشی خداروشکر اصلا درد نداشت در حد یه امپول کوچک بود که حس کردم بعدش هم سریع خوابوندنم و پرده هم جلوم کشیدن و اول سوند وصل کردن که هیچی حس نکردم و بی حس بودم
دکتر بیهوشی تا وقتی کامل بی حس نشدم نرفت و میپرسید دائم که حسم چطوره و اول مور مور شد پاهام و گرم شد حتی تا زمانی که شکمم دکتر داشت بتادین میزد و یخ میشد یه چیزایی حس میکردم که دکتر گفت طبیعیه و بعدش که کامل بی حس شد پاهام دکتر بیهوشی رفت
بعد که کامل بی حس شدم حالت تهوع و نفس تنگی گرفتم حتی با ماسک اکسیژن هم حس میکردم الان نفسم میگیره که ماسک برداشت پرستاره و گفت سرت کج بگیر استفراغ کن اشکال نداره بعد سریع یکی دوتا امپول زد تو انژیوکته بعد چند دقیقه خوب شدم ولی واقعا حس بدی بود داشتم خفه میشدم و گرمم شده بود حال غش داشتم
پرستار کنارم ایستاد دستم گرفت گفت من اینجام هیچی نمیشه و الان بهتر میشی دیگه حالم اوکی شد
موقع عمل هم حس میکردم رو شکمم دارن یه کارایی میکنن ولی درد حس نمیکردم
مامان سید احسان مامان سید احسان ۹ ماهگی
تجربه سزارین (پارت ۱)
خب مختصر و مفید سعی میکنم تعریف کنم. من ۳۸ هفته و ۵ روز بودم که بخاطر فشارم که بالا رفته بود و دفع پروتئین داشتم خیلی یهویی دکتر ختم بارداری داد و من رفتم بستری شدم برای عمل.
قبل از اینکه برم برای عمل بهم آنژیوکت زدن و سوند وصل کردن که سوند سوزش داشت ولی انقدرا هم بد نبود. بعد دیگه با ویلچر بردنم اتاق عمل. اونجا دکتر بیهوشی یه آمپول زد پایین کمرم که اونم دردش قابل تحمل بود. بعد دراز کشیدم و پاهام گرم شد که دیگه یعنی بیحس شده بودم. جلوم پرده کشیدن و شروع کردن. من دردی حس نمیکردم ولی تکون ها و کارایی که با شکمم میکردن میفهمیدم. بعد یه مدت کمی صدای گریه نی نی رو شنیدم که آوردن گذاشتن کنار صورتم و انگار آروم شد و دیگه گریه نکرد. بهترین حس دنیا بود ایشالا قسمت همه چشم انتظارا🥺
بعد حدود یه ربع که بخیه زدن و تموم شد بردنم تو ریکاوری که از اونحا تا دو ساعت بعد لرز شدید داشتم که خیلی بد بود.
بعد از تقریبا نیم ساعت هم رفتم تو بخش.
من ساعت ۷ شب عمل شدم تا ۶ صبح دیگه هیچی مایعات و غذا نباید میخوردم و همینجوری روی کمرم خوابیده بودم. اینجا برام خیلی سخت بود و حاضر بودم اون درد پاشدن بعد از سزارین رو که شنیده بودم تحمل کنم ولی فقط ازون وضعیت ثابت و تکراری خلاص بشم. تا صبح هم هیچی نتونسم بخابم و خیلی زمان کند میگذشت.

ادامه در پارت بعدی