۱۰ پاسخ

من اختلاف ۵ساله بیچاره شدم

عزیزم خدا بهتون قوت و توان بده . فاصله سنی بچه هاتون چقدر هست ؟

من پسرم ۴سال ویک ماهشه
دخترمم ۸ماه و۱۰روزشه
راضیم خداروشکر
الان دیگ کم کم دخترم راه افتاده بازی میکنه بادادشش
پسرمم تنهانیست
تاقبل خواهرش یکسره گوشی میخاس بازی کنه ولی دوست نداشتم یکسره پای تلویزون تنهابود
میزاشتم کلاس میومدمیگف دوستم بنیامین دادش داره غصه میخورد بیشتربرای تنهایی پسرم اوردم .وخداروشکر راضیم
دخترم خیلی شیطون فضوله دیگ راه افتاده سرازهمه جادرمیاره ولی خب ارزش داره دوتاشون باهم بازی میکنن خونمون واقعا جون گرفته
من برنامه زندگیم تغیرردادم مث قدیم همچی بشور بساب ندارم خونم تمیزه مرتبه شبا ک میخابن بچه ها قشنگ شرومیکنم ب کارام
ب پسرم یاد دادم بعدبازی تمام اسباب بازی جمع کنه لباس میشورم یادگرفته ک لباساشو از روی رخت اویز خودش جم کنه بزاره توکمد
دسشویی ۲سالگی سرتایمش گرفتم
الان چندوقته وازیادش دادم دیگ خودش کامل قشنگ میشوره
گاهی اوقات شیشه ابجی شو درس میکنه یادگرفته
درکل من ک راضیم امسالم ک میره پیش ۱ نصف روز نیستش تابیاد ابجی بیدارمیشه بازی میکنن

اتفاقا همین امروز داشتم فکر میکردم فاصله سنی 2 سال خوبه یا نه

چقدشبیه منی بااین تفاوت که من ۳۰سالمه منم دیسک کمرگرفتم نابودم ازدرد🤕دوتابچه فضول وشیطونم دارم

اوووو
خوب اشتباه کردی خواهر
کی گفته ۲ سال تایم خوبی برای بچه بعدیه ؟
حداقل میگن ۳ سال
من تجربه ی ۴ سال اختلاف با خواهرم رو دارم
بهترین اختلاف سنی بوده
مادرمم اذیت نشده
۲ سال که تازه بدنت رفرش شده از زایمان قبلی

خب عزیزم سن کم بنظرم نباید بچه دار شد خیلی زن آسیب میبینه خدابهت توان وسلامتی بده خدابچه هاتو حفظ کنه

میدونم عزیزم چی میکشی
با اینکه خودم تجربه ندارم ولی مادرموددیدم
اینایی که میگن بیارید خوبه و فلان یا واقعا اعصاب قوی دارن یا از سر دلخوشی میگن بچشونو یکی دیگه بزرگ می‌کنه

برا منم سخته

الهی.یکی واقعاسخته چه برسه دوتا.خداقوت بده بهت

سوال های مرتبط

مامان مهرسام و دریا😍 مامان مهرسام و دریا😍 ۱۰ ماهگی
سلام خانما..کسی به چشم زخم اعتقاد داره؟.من اهمیت نمیدم اصلا ولی یه دختر عمو دارم همسن منه هر بار ببینمش یا بیاد خونمون گره میوفته به زندگیمون...برج ۲ اومد خونمون بعد رفتنش بماند که چند هفته درگیری شدیدی با شوهرم داشتم منو بچه هام خیلی بد مریض شدیم...هر کدوم از بچه هارو بیشتر از ۵ بار بردم دکتر خودمم ۲ بار رفتم تا خوب شدیم به اصرار خواهرم یه تخم مرغ دادیم یه غریبه شکوند به اسم دختر عموم دراومد قیافم😳😳😳....چند هفته رفتیم مشهد (دختر عمومم همسفرمون بود من راضی نبودم ک بیاد ولی خب بهش گفتن اونم اومد)از وقتی ک برگشتیم دقیقا ۲ هفتس بچه هام درگیر مریضی شدن...بخدا هر کدوم ۵ بار بردم دکتر هم مطب هم بیمارستان...بچه ها خیلی اذیتن هنوز خوب نشدن...حالا میخوام دوتا دیگ از پسر عموهامو پاگشا کنم اونم میاد بخدا میترسم...نمیشه دعوتش نکرد چون مجرده و یکی از پسر عموهام برادرشه ک باید دختر عمومم باشه...بخدا موندم چیکار کنم 😭😭😭
ببخشید طولانی شد درد دل کردم
مامان مَهدیار🩵 مامان مَهدیار🩵 ۱۳ ماهگی
این روزا خیلی متلاشی ام خیلی کم اوردم بچه بزرگ کردن تو غربت تو دوری از خانواده خیلییی سخته شاید اگر مامانم کنارم بود اینقدر اذیت نمیشدم
جسمم و روحم نابود شده ب جایی رسیدم ک حوصله نفس کشیدنم ندارم دایما عصبی پرخاشگرم خیلی خستم از زندگی دلم میخاد چشامو ببندم باز نکنم واقعا دست تنها سخته خیلییی سخت
هر ادمی ی گنجایشی داره من حس میکنم ادم مادرشدن نبودم من تحمل اینهمه سختی فشار ندارم از بس حرص جوش خوردم نابود شدم
خیلی تنهایی سخته 😞دلم میخاد یکم برای خودم باشم یکم استراحت کنم
ب ته زندگی رسیدم بخدا نای ادامه دادن ندارم میدونم خیلی اینجا میام غر میزنم ولی واقعا تنها جایی ک دارم حرفامو بزنم 🥲
احساس غم عصبانیت شدید دارم اصلا ارامشی درونم نیست همش حرص خشم ........
خدا خیر همسایمونو بده خودش بچه نداره هنوز بچه امو خیلی دوس داره میگ هرموقع خاستی بگو بیام بگیرمش استراحت کنی بهش گفتم الان بیاد بچم پیشش تو پذیرایی خوذم تو اتاق هنوز ن ناهاری خوردم ن درس کردم دلم داره ضعف میره اینقدر امروز غر زذ بهونه گریه حس کردم دیگ نمیتونم تحمل کنم .....🫠🥲ازدواج تو غربت ی جوری سخته بچه بزرگ کردن یجور دیگ سخت فقط میدونم خیلی همه چی سخت داره میگذره ...