۱۰ پاسخ

خدا حفظش کنه برات ❤️

خدایا شکرت ماشاالله 🩵
منم همین حسو دارم همش 🥹

خدا حفظت کنه برای مامان و بابات کایا قشنگم 😍

چقدر قشنگ گفتید ... منم خیلی خستم ولی با این همه خدایا شکرت که کنارمونن

وای عزیزم خدا حفظش کنه برات

خدا حفظ کنه همه نی نی ها

خدا حفظش کنه برات

خسته نباشید خدا قوت ،چقدر قشنگ گفتی، زمان خیلی زود میگذره باید قدر لحظه هامون رو بدونیم

میشه درخواست بدی من پرم

خدانگهش داره

سوال های مرتبط

مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱۲ ماهگی
خب دلارا یکسالش شده و همه کارایی که انجام میده رو میخام اینجا بنویسم بیشتر این کارارو‌از دوسه روز مونده به یکسالگیش انجام میده و خیلی شیرین کاری میکنه و من همیشه آبقند لازمم انقدکه دلم ظعف میره براش
از دیروز همش راه میره خوب بلد نیس میوفته اما بازم راه میره اصلا چهار دست و پا نرفته ازدیروز
ازش چیزی میپرسم با نه و ها جواب میده اره بلد نیس😅
مثلا میگن غذامیخای میگه نه یا میگه ها
مامان بابا دده ننه توپ رو میگه میگم ببعی چی میگه بع بع روهم میگه اسم پسر داداشم فرزاده بهش میگه اَزاد به مامان من میگه ننه چون فرزاد میگه ننه😅
ازچیزی یا جایی هم بدش بیاد میگه عععععو عوق میزنه الکی😅
بهش میگم بخاب سرشو میزاره رو‌بالشت یا روزمین
غذا نمیخوره😵‍💫
ایستاده توپ بازی میکنه دنبال توپ میره شوت میکنه باپاش
چاقو برمیداره میاد سمت من منو میترسونه میگه هوووووخ
میگم کسیو بترسون هم میگه هووووخ😂
میگم برو بابایی رو بیدار کن میره انگشت شو‌میکنه تو چشم باباش
اینارو بلده فقد😵‍💫
مامان دلانا ♥️😍🍒 مامان دلانا ♥️😍🍒 ۱۷ ماهگی
اغا ی حسو حالی دارم اصلا قابل توصیف نیست
ب جرعت میتونم بگم این ذوقی ک الان دارم و حتیاون شبی ک مرد مورد علاقمم اومد خاستگاری و نامزد کردیمم نداشتم
اصلا دلم میخاد ی بیلبورد بزنم تو کل خیابونای شهرک فردا تولد دخترمه
واقعا این همه خوشحالیو یک جا هیچ وقت تجربه نکربه نکرده بودم
حتی وقتی ک واسه اولین بار بغلش کردم بخاطر اون همه دردی ک تجربه کرده بودمم نتونستم تجربش کنم
این ی سال باهمه سختی ها و شیرینی هاش گذشت از صبح همش دارم خاطرات پارسال این موقع رو مرور میکنم
بچه ها ما چقد خوشبختیم ک مادر شدیم هیچ هدیه ای بنظرم بینظیر تراز این حس نیست چ میکنه خدا حتی هدیه هاشم بینظیره
کی فکرشو میکردیم ک وسط خستگی و داغونی و گریه هامونم بابت عاملش خدارو هزار بار شکر کنیم
تو همه ی این حس حال خوبم فقط میتونم بگم خداروشکر
از صبح همش ی جمله ایو با خودم تکرار میکنم ک خدایا از هیچ زنی این حسو دریغ کن دامن همه رو سرسبز کن و داغ هیچ بچه ایو رو دل مادر پدرش نزار
الان واقعا واقعا واقعا فقط همینو از خدا میخوامو بس❤️❤️❤️
خدایا هزاران بار شکرت
مامان عروسک مامان عروسک ۱۳ ماهگی
فردا تولد دخترمه و من بغضی ترینم🥲
واقعاااا باورم نمیشه داره یکسال میشه🥹پارسال این موقع هنوز تو دلم بود🥲
الان صدای قشنگش تو خونه میپیچه و میگ مامان،بابا🫀
بلند بلند میخنده و میدوعه،
باهام بازی میکنه و بغلم میکنه😭🥹
هر گوشه‌ی خونه رو نگاه میکنم اسباب بازیای کوچولوشو میبینم و قند تو دلم آب میشه.
اولین باری ک دیدمت و صورت کوچولو و گرمتو رو صورتم گذاشتن،
اولین کلمه ای ک گفتیو هیچوقت فراموش نمیکنیم،گفتی بابا و منو باباییت تا صبح از ذوق خوابمون نمیبرد،🥹اولین باری ک سینه خیز رفتی،چهار دست و پا‌ رفتی و اولین باری ک قدم برداشتی،اولین باری ک غذا خوردی،اولین باری ک دندون در اوردی،اولین باری ک صدام کردی مامان،اون لحظه خوشبختی من تکمیل شد و هرگز از خاطرم نمیره🫀
تو این یکسال هروقت قد کشیدن و بزرگ شدنتو دیدم،هربار اشک تو چشام جمع شد،یاد روزایی ک‌این یکسال باهم داشتیم میوفتم،یاد روزای خوب و بدی ک تنهایی تونسم از پس همشون بربیام،تو منو قوی تر کردی،
روزایی ک اگ ب عشق تو نبود قطعا کم می‌اوردم!
من هنوزم باورم نمیشه یکسال گذشت😭🥲
ینی قراره اینقد زود بزرگ شی!🙃
واقعا این جمله ک میگه تا مادر نشی خیلی چیزارو نمیفهمی،
راسته!!!
وقتی مادر بشی کل دنیات تغییر میکنه،از وقتی تو بدنیا اومدی من هیچوقت اون دختر سابق نشدم…
زندگیمو خیلیییییی قشنگتر و شیرین تر کردی دخترم،
تو منو به یه ورژن قشنگتر تبدیل کردی زندگی مامان🫀
همه‌ی زندگی،عمر و جوونیم واسه تو🌿✨
مامان دنیز🥰 مامان دنیز🥰 ۱۷ ماهگی
امروز پسر برادرشوهرم اومد اینجا هرروز میاد با دنیز بازی میکنه ناهار همینجاس
دوباره میره عصر میاد تا شب ساعتای ۸و ۹

امروز ناهار خورد رفت بازی کنه
ماهم داشتیم ناهار میخوردیم داشت بازی میکرد اومد بادکنک رو بگیره یهو سرش خورد به لبه مبل این بچه هیچیییی نگف یکمی بغض کرد هیچیییی نگفت منم خودمو زدم اونراه ک مثلا چیزی نشده ولی طاقت نیاوردم رفتم سمتش سرشو نگا کردم پیشونی بچه کبود شده بود بغلش کردم گفتم الان گریه میکنه نکرد
این بچه چقدر سفته خدایاااا قلبم هزارتا تیکه شده
انقد ک از ظهری فکرشم این بچه درداشو بره ب کی بگه ادم با باباش ک راحت نیس مامان میخاد ک مامان اینم رفته
از وقتی دنیز تقریبا تونسته راه بره با کمک وسایل و اینا کلا چسبیده ب من دسشویی هم ک میرم کلی جیغ و گریه تا برگردم حتی اگ باباش باشه
ب قولی میگن اضطراب جدایی داره
از زمانی ک اینجوری شده دلم برا پسربرادرشوهرم هزارتیکه میشه ک مامان نداره
دوستای قدیمی تر میدونن ک همون موقع ک مامانش هم بود کلا میومد اینجا وقتیم رفت دو سه بار مریض شد بچه من تا صبح پیشش بودم تبشو چک میکردم ب زور داروش میدادم
امروز یه جوری شدم میگم گناه این بچه چیه خدایا باورتون نمیشه یه بچه باهوش سرزبون دار (جدا از فحشای ک میده😐) ببین از این بچه هایی ک هممون الان تلاش میکنیم داشته باشیم از ۷ ماهگی خودش با قاشق غذا میخورد خودش شبا میخابید یکی دوبار مامانش شیرش میداد
از این بچه هایی ک سر سه روز از پوشک گرفته شد فقط ب خاطر اینکه جیششو نگه میداشت از اون بچه های خوش خوراک
بمیرم برا این بچه یه روزایی خیلی عصبیم میکنه ها ولی چی بگم بچس نمیدونم چیکار کنم براش هیچ کاری از دستم برنمیاد 💔💔💔💔