سلام مامانا
تجربه واکسن 18ماهگی
خب من چون واکسن4ماهگی را باتاخیر زدم بقیشونم محبور بودم با تاخیر بزنم، از دوماه قبل استرس این واکسنو داشتم چون همه ازش یه غول برام ساخته بودن که خیلی سخته، خلاصه دیروز برا اولین بار خودم تنها با پسرم رفتم بهداشت که واکسنو بزنه و تلفنا خراب بود و تاکسی نتونستم بگیرم پسرمم گیر داد ک بغلم کن (مسیرمون نزدیک نهایت 10 دقه) خلاصه رفتیم کاراشو کردیم واکسنو زدن ساعت تقریبا 8ونیم بود و با تاکسی رفتیم خونه مامانم، قبل رفتن بهش پروفن دادم اومدیم خونه مادرم تا 11 بازیش دادمو بعد خوابید تا تقریبا ساعت 1ونیم، بعد که بیدار شد خیلی تلاش کردم استا بدم تف میکرد اخر سر موفق شدم دادمو باز بازیش دادیم تا عصر ساعت 5 بعد خوابید تا6 باز بیدار شد 7 استا دادم بازی کرد تا 10،خوابید 11 استا دادم دیگه شب اصلا تب نکرد فقط چون پاش درد میکرد و پاشو میکشید موقع راه رفتن یکم اذیت بود ولی چیزی نگفت، شبم اصلا تب نکرد تا صب فقط دوبار بیدار شد ک تابش دادم خوابید صبحم صبحانشو دادم و اومدم سرکار،
حالا اینو بگم ک از استرس واکسن خودم ظهر لکه بینی داشتم و زنگ زدم ب دکترم گفت مروژسترون استفاده کن و فشارمم9 بود بقدری حالم بد بود ک بردنم سرم و امپول زدن بهم و اومدم، میخوام بگم اونقدرا ک میگن سخت نیست مثل واکسنای دیگس فقط چون راه میرن بچه ها پا درد اذیتشون میکنه، مامانایی ک نبردید هنوز لازم نیست خیلی استرس بگیرید

۳ پاسخ

بسلامتی عزیزم سعی کن آرامش داشته باشی

ممنون گلم که گفتید. من چند روز دیگه باید برم بزنم

سلام عزیزم خداقوت بهت.
منم امروز دخترمو بردم با یک هفته تاخیر برای واکسن منتها دختر من کلا بچه بد واکسنی و تو تمام واکسنا اذیت شده خدا کنه مثل پسر شما به خوبی ما هم این غول مرحله آخر رد کنیم یه نفس بکشم با این تفاوت که موقع تزریق تمام واکسنا مامانم همرام اومده همراه همسرم و الان بعد بهداشت مستقیم اومدیم خونه مامانم اینا خدا کنه دخترم اذیت نشه چون جوانی نداره اصلا

سوال های مرتبط

مامان فندق🧚‍♂️ مامان فندق🧚‍♂️ ۱ سالگی
گفتم بیام‌از تجربه واکسن ۱۸ ماهگی ب اونایی ک مثل من استرس دارن ومیترسن بگم ک اصلااا نترسین من ک انگار ن انگار واکسن زده دیروز ساعت ۹ واکسن زدیم بخدا مثل روزای عادی دیگ بود حتی یه ذره تب هم نکرد یا پاش لنگ بزنه اینا ..عادی عادی بلزی میکرد و میدویید حتی من منتظر بودم اخر شب تب کنه ولی تا صب بیدار میشدم هس سرد سرد بود و من بازم ۴ ساعتی استا میدادم برای پیشگیری بخدا اینقد استرس این واکسن داشتم ک باید ۱۹ فروردین میزدم ولی هی نزدم تا دیروز صب..یعنی حتی یه دره بهونه و گریه هم‌نکرد بخدا شوهرن میگه نکنه اصلا واکسن نزدن ..ولی جلو چشم خودم یکی به پای چپش زدن و یکی ب دست راستش ..خلاصه ک راحتترین واکسن بود 😐😁اها فقط اینکه ۹ ک واکسن زد اومدیم خونه استا نداشتم پروفن دادم ولی بقیه رو استا دادم و اینکه رفتم خونه خالم تا ساعتای ۲ اونجا بودیم و بچه هم بود اونجا و فقط راه میرفت یعنی از ۹ تا دو دخترم مدام داشت راه میرفت دو هم ک اومدیم‌خونه ناهارشو خورد و خوابید بیدارم ک شد عادی مثل روزای دیگ شیرشو خورد و بازی کرد
مامان آراز مامان آراز ۱ سالگی
سلاااام از سومین روز واکسن🖐
میخام تجربمو بگم....آراز کلا بد واکسنه سر همهههه ی واکسناش تب کرد دوماهی یه روز تب وچهارماهگی دو روز شش ماهگی ک کلا بستری شد تو بیمارستان بخاطر تب...بخاطر همین خیلی استرس اینو داشتم ۱۸ماهگی ک همه هم خیییلی بزرگش کرده بودن خیلی میترسیدم...
من قبل واکسن استا دادم رفتیم بهداشت بعد اونجا بردمش خانه بازی یک ساعت بازی کرد بعد اون رفتیم خونه داداشم با برادرزاده هام کلی بازی کرد..
تصمیم داشتم بعد اون برم خونه خاهرم چون اراز خیلی اونجارو دوس داره
تو ماشین بیحال شد خابید تا رسیدیم اونجا شارژ شد تا ۱۲ شب زمین نشست فقط بعضی وقتا دستشو میگرف میگف درد
دیگ ۱۲ شب خودش گف لالا خابوندمش تو خاب تب کرد بهش پروفن دادم دی تا ۲ ۳ تبش کم شد ولی ما تا ۷صب بیدار بودیم روز دوم اصلا تب نکرد ولی سر ساعت استا میدادم بهش امروزم ک دیگ کلا دارو ندادم
خبببب همین دیگ خاستم بگم اونجوری ک خیلیا میترسونن ادمو نیس برا ما خیلی راحت بود خداروشکررررر... حتمااا بزارین بچه ها فعالیت کنن ک واکسن پخش شه ...😘😘
مامان النا مامان النا ۱ سالگی
تجربه من برا واکسن ۱۸ که نگرانی یسری ماداهم بر طرف شه
من صبح ساعت ۸ بردمش واکسنشو زدم و اوزدم خونه استا دادم خوابید چون النا عادت داره صبح تا ده یاژده میخوابه کلا خوابید زیاد اذیتم نشد زمان خوابش فقط یه بادی تنش بود منم یه پارچه تمیز گذاشتم رو پاشو جای واکسنشو اروم ماساژ دادم تا پخش شه و اذیت نشه بعد هر ۴ ساعت قطره شو دادمو تا غروژ ساعت ۶ بردمش پارک یساعت بازی کرد اوزدم خونه خوابید بیدار شد لجه خوابو درد پاش خیلی بی تابی میکرد تا ساعت یازده خوابید ولی تا صبح بالاسرش بودمو مرتب قطره شو میدادمو تب خیلی کمی داشت که با دستمال نم دار تبشو پایین میاوردم و خداروشکر دیگه فرداش اصلا تب نکردو هر ۶ ساعت قطره بهش میدادم برا احتیاط و اینکه تا دوروز اصلا بهش اهنو مولتی ندادم و لبنیات هم تا دوروژ حذف کنسد چون باعث تب میشن و اینکه درمواقع تب میتونید اب سیب بدین عالیه و اینکه بعد واکسن دخترم کلا لب به هیچی نمیزد فقط شیر منم با مجبوری با قطره چکان ابی که یذره گلاب توش ریخته بودمو بهش میدادم برا همین تبشم کنترل میشد مایعات بدید حتما ولی شیرینیجات اصلا امشالله همه بچه ها راحت رد کنن این واکسنو نگران نباشید اصلا سخت نیست
مامان فرشته کوچولوم مامان فرشته کوچولوم ۱ سالگی
سلام مامانای مهربون
بعداز۲۰ روزتاخیر بخاطر ترس و استرسی که از تجربه های گهواره گرفته بودم دلوزدم به دریا رفتم برای غول هجده ماهگی
صبح رفتیم واکسن رو که زدن فقط موقع زدن واکسن یکم گریه کرد زود هم آروم شد از بهداشت تاخونه ۵ دقیقه راه رفتیم بهش استا دادم دوسه لقمه صبحونه خورد بعدشم‌خوابید وقتی بیدارشد پاش دردمیکرد دستشو میزاشت روپاش و لنگ میزد.اشتهاش یکم کم شده بود ناهارخیلی کم خورد تااینجا تب نکرده بود بازم استا دادم بهش یکم بازی کرد ولی موقع راه رفتن نق میزد درد داشت دوباره خوابید وقتی بیدار شد تبش شروع شد پروفن دادم اماتاثیرنداشت دوباره استا دادم تبش پایین اومد اماهنوزم بیحال بود و نق میزد وپاش دردمیکرد اما جوری نبود که نتونه پاشوتکون بده یا دراز کش باشه چون توگهواره میگفتن که بچه هاشون نمیتونستن پاشونوتکون بدن من فک میکردم خیلی اذیت بشه اماقابل تحمل بود .شب که شد تبش دوباره بالا رفت بااستا هم پایین نیومد براش شیاف گذاشتم تا نزدیک صبح هم بالاسرش بودم و چک میکردم خداروشکر دیگه تب نکرد فقط معلوم بود که درد داره توخواب هم ناله میکرد
روزدوم صبح که بیدارشدیم سرحال تربود تب هم نداشت اما هنوز پاش دردمیکرد و موقع راه رفتن لنگ میزد نزدیک ظهراحساس کردم بدنش داره گرم میشه دوباره استا دادم و خداروشکر تب نکرد غروب هم دوباره بخاطر دردپاش استا دادم که نق زدنش کمترشدخداروشکر تب هم نکرد
روز سوم هم که امروزه خداروشکر سرحاله تب نداره اشتهاش تقریبا مثل قبله شاید درحد دوسه قاشق کمتر بخوره خوابش هم فعلا اوکیه مثل قبله فقط موقع نشستن و بلند شدن دستشو روپاش میزاره معلومه هنوز یکم درد داره
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵