۶ پاسخ

برو ولی رفتی انقدر دلت پیش بچته ک پشیمون میشی برمیگردی

و منی که از روز اول زایمان بیرون بودم دوست داشتم ی روز بمونم خونه استراحت کنم روز اولی که بچم بستری nicu شد تا چند روز بعدش ازمایش بعدش شروع زردی بعدش ختنه و بعدش دکتر کلا نفهمیدم چطور گذشت این دو ماه همش استرس و دکتر و گریه 😑

تو شهر غریبی گلم؟

خداقوت عزیزم
منم تنها بیرون میرم
اما اکثرا میزاریم پیش مامانم دوتایی میریم
بهترین کار رو میکنی

ای جانم کار خوبی میکنی منم گاهی خودم تنهایی میرم بیرون واسه خودم

الهی خداقوت
آره حتما برو یه هوایی بخور ولی خواهر بدون بچه بری باز فکرش همراهته درک میکنم

سوال های مرتبط

مامان گلی و پسرو مامان گلی و پسرو ۲ ماهگی
میدونی ۴۰ و اندی روز ک گذشته از زایمان من، اما من هنوز شرایطمو نپذیرفتم، برای همین خشم دارم عصبانی‌ام..
بچه دومم خداخواسته بود ، تا قبل اینکه زایمان کنم ک طفل معصوم رو دوست نداشتم، اما وقتی زایمان کردم و دیدمش ، محبتش ب دلم افتاد.
اما بازم هنوز نپذیرفتم ک دوتا بچه دارم..
اخه من هنوز دلم میخواست با دخترم عشق کنم اما الان حتی وقت نمیکنم پوشکش رو عوض کنم 😓
لطفا بهم نگید ناشکری نکن، خودم شکرش رو بجا اوردم ، اما خسته ام خیلی خسته
انقد این بچه بغل منه و گریه میکنه یا خوابه ک نمازام قضا میشه ، غذا وقت نمیکنم بخورم
اصلا نمیفهمم کی صبح میشه کی شب میشه
ای خدا کمکمون کن، ب من ب همه مامانایی ک تو شرایط سختی‌ان😔
تحمل‌م دیگ داره تموم میشه ، گاهی وقتا دلم میخواد این دوتا بچه رو ول کن پیش شوهرم، فرار کنم برم، برم چند روز استراحت کنم
خیلی غر دارم
امسب شوهرم رفت دخترمو بخوابونه اما مریم همش بهونه میکرد و گریه میکرد نمیذاشت لباسش رو عوض کنه ، منم ک طبق معمول داشتم نی نی میخوابوندم
اخر سر شوهرم از اتاق اومد بیرون گفت تحملم تموم شد، نمیتونم بخوابونمش
من ی بچه بغل ک گریه میکرد ی بچه رو پام تکون میدادم ک تروخدا بخواب
کاش منم ب همین راحتی میتونستم بگم تحملم تموم شده، میذاشتم میرفتم، میرفتم استراحت میکردم
خیلی دلم پر بود خیلی حرف زدم