۱۱ پاسخ

بچه رو میاوردن پیشت،اخه با اینحالت رفتی شهرستان!!!!!!

ای عزیزم خدا پشت پناهتون باشه انشاالله چیزی نمیشه

فعالیت نداشته باش چیزی نمیشه

وای چقدر سخته

ان شااله به سلامتی زایمان کنی و بری پیش بچت

انشاالله بسلامتی برسی پیش بچت

انشالا که چیزی نمیشه عزیزم برو به سلامت

انشالله چیزی نمیشه امیدت به خدا باشه عزیزم

اییی عزیزم انشالله که چیزی نمیشه

خدا کمکت کنه

خدا پشت و پناهت باشه عزیزم
به امید خدا چیزی نمیشه نگران‌ نباش توام مجبور بودی بخاطر بچه ت

سوال های مرتبط

مامان 💗sweetie Lara🧜🏻‍♀️ مامان 💗sweetie Lara🧜🏻‍♀️ ۱۶ ماهگی
دخترعزیزتراز جانم این روزا صبور تر شدم دستای کوچیک تو که میبینم آروم تر میشم دیگ یاد گرفتم عصبانی هم بشم اون دستای کوچیک تو ببینم اروم شم چقدم تو گریه کنی چقد صدای گریت ازار دهنده هم باشه من اروم تر باشم صبورتر باشم یاد گرفتم تمرین کنم همه اینارو چون تو خیلی کوچولویی شاید خیلی نق بزنی شاید لج بازی کنی شاید با گریه چیزی بخایی شاید چون نمیتونی گریه کنی شاید غر بزنی من صبورترم عشق مامان چون تو خیلی کوچولویی ظریفی داری یاد میگیری من باید تحملمو ببرم بالا تر مامانی خیلی بهتر شده چون منم باهات رشد کردم قوی تر شدم فک میکنم دردی از درد زایمان بیشتر نیست من اون دردم کشیدم خیلی قوی ترم الان مادرم اره قشنگم صبورترم میشم تو داری بزرگ میشی کم کم من کنارت میمونم باید صبورترم باشم چون تو قراره خیلی خطا کنی تا رشد کنی تا بزرگتر بشی تا دستای کوچولوت کم کم بزرگ بشن تا کم کم حرف بزنی به مامانی با حرف بگی 😘♥️من کنارتم نفسم تا تو خوب رشد کنی ادم خوبی بشی مهربون باشی خاکی باشی قشنگ باشی زیبا زندگی کنی زیباتر ببینی من هستم تا تو پله هارو بالا بالا بری و من با شوق و ذوق ببینم همشو من هستم تا تو با آرامش برسی به چیزی ک میخایی مامانی دختر من قوی مهربون مستقل با استعداد هست دختر من خیلی باهوشه دختر من خیلی عالیه دختر من عشق و من عاشقشم 😘💋بمونی برام خوبه ک دارمت م
مامان فسقلی🧿 مامان فسقلی🧿 ۱۳ ماهگی
باورم نمیشه فردا یکساله ک پسرم امده توزندگیم باهمه سختیا بازم خداروشکر ک دارمش پارسال همین شب من فقط توبیمارستان گریه میکردم چون اخرین سونوگرافی رو ک دادم بهم گفت ک اب شکمت کمه وحتماباید بری دکتر منم سریع رفتم بیمارستان پیروز و اونا منونگه داشتن البته شوهرمم رضایت داده بود چون ماروترسونده بودن ک اگ توراه بچت بدنیابیادچی بچت خفه بشه چی شوهرمم ترسید گفت باشه و من اونجادوستداشتم خفش کنم کلی گریه کردم به دکترخودمم زنگ میزدم جواب نمیدادقراربود بیمارستان میلاد برم بگذریم ک اون شب تاصبح گریه کردم وفقط باپسرم حرف زدم تنهاتویه اتاق بدون گوشی واینک نمیتونستم کسیم ببینم تازه اون تخت لعنتی ک برای زایمان طبیعی پاهاتو باید بزاری بالا هم جلوتختم بود و من اصلا دوستنداشتم ک طبیعی زایمان کنم دولتیم جوری بود ک باید درد طبیعی رو بکشی نتونی ببرنت سزارین. دکترشیفت امدمعاینم کنه نزاشتم 😂فقط قیافه دکتره ک گفت پس چرا هستی گفتم اینانمیزارن برم ک پرستارابازمنوبردن سونو فهمیدن اب بیشتر کم شده ففط موندم من اصلا هیچ ابیم ازم خارج نمیشد یه پرستاراونجا فامیل بابام اینابود کلی باهام حرف زد ک بزارم معاینم کنه کرد دید خیلی بچه امده پایین و دستکشش خیس شده بود برای چنددقیقه امپول فشار زد بهم بعدزنگ زد دکتر ک ببرنم برای سزارین و من خیلی خوشحال بودم گل پسرمو بدنیااوردم درسته بعضی وقتا خیلی اذیتم میکنه ولی عاشقشممممم