ساعت ۲:۴٠ و ما بیداریم😂😭
از ساعت ۱:۳٠ از سر و کول من بالا میرفت هرکار کردم نخوابید بازیش گرفته بود منم پاشدم آب خوردم دست و صورتمو شستم و یهو به ذهنم اومد امروزو روزه بگیرم (یک ماه روضه قضا خدایاا کی روزه هامو بگیرم🥲) سفره پهن کردم سحری بخورم فاطمه نورای من زودتر ازم خودشو رسوند آشپزخونه و شروا کرد نون خوردن🥹الانم صدای ملچ موچش کل خونرو برداشته🤪بچم عاشق نون خالیه 🤭
و تو این یک ساعای که تا اذان مونده نمیدونم چیکارکنم😖داره خوابم میگیره و احتمالا امروز برم خونه مامانم که فاطمه نورارو نگه دارن و من فقط بخوابم 😁
ی اعترافی بکنم؟ من پارسال سر بارداریم دقیقا بعد محرم بود که تایم خوابم بهم ریخته بود و امشب یاد پارسال افتادم، پارسال توی دلم نصفه شبی خانمی گشنمش میشد، بازی میکرد و.. امسال تو بغلمه و شاهد ناز آوردتاشم 🥹

مهدیه مگه شیر خودتو نمیدی به فاطمه نورا

من جرئت نمیکنم نون بهتش بدم اصلاااااا چون تیکه های بزرگ میکنه تو گلوش گیر میکنه میترسم

روزه گرفتن سختت نیست؟ شیر خودت و میدی؟

عزیز خاله و وضعیت ما خیلی خستم و خوابم میاد مهدیه جان کاش یکی فقط خواب بهم میداد یه اتاق و بالش کیان و می‌گرفت من یکم میخوابیدم

الهی😍دلم بچمو خواست دلم تنگ شد خونه مامانمه😂

احتمالا میخواد باهات روزه بگیره
قبول باشه عزیزم التماس دعا
ای جاااانم خدا حفظش کنه

ای خوداااا چقدعاشق بچه این سنی ام
ممکنه بخاطراینکه همسن پرواست دوس داشته باسم