دکتر لعنتی ابرزاده تو مطبش اتاق بازی داره
امروز دخترموبردم بودم پیشش،دخترم گف منو ببر اتاق بازی بردم رو تاب نشست به محض اینکه نشست افتاد تاب به سرشون بخوره شکسته بود،بچم با کله از پشت افتاد زمین 😭😭😭😭😭😭😭😭 کبود شد ریسه رفت اونقد گریه کرد منم با گریه هاش گریه کردم،لعنتی
بعد هرچی از دهنم دراومد بار منشی کردم گفتم اگر خرابه در این خراب شددت رو ببند بچه ها نرم تو وگرنه ظاهر تاب سالمه منه مادر چه بدونم تاب پیچش بازشده منشی یم هرچی از دهنش در اومد بهم گفت قشنگ
بعد دکتر اومد از اتاقش بیرون سر آیدا رو دید منم دوباره دعوا کردم یه عالمه
دکتر اصلا چیزی نگف گف متاسفم واقعا شرمندم تا حال این اتفاق نیافتاده بود ببخشید گفتم ببخشید شما بدرده منوبچم نمیخوره فقط دعا کنید وگرنه ولتون نمیکنم دکتر دیگه سرشو انداخت پایین چیزی نگف
دخترم ساعت 4 ظهر اتفاق افتاده براش الان خوابش میاد بنظرتون تا چند ساعت نزارم بخوابه؟

۵ پاسخ

خیلی تند رفتی ،جلو بچه دعوا ،بعدم مگه اون تاب ها چقدر ارتفاع دارن ،

نزار بخوابه گلم

من پسرم افتاد میخاست بخابه بردم دکتز گف ابمیوه بده
اما من از بچم سی تی گرفتم نگران نباش
براش صدقه بده

انشاا... چیزی نشده
یکم بذار بخوابه وقتی بیدار شد حالتاشو ببین اگه خدایی نکرده بی حال بود ببردکتر

مامان ایدا بهش ی چیز شیرین بده

سوال های مرتبط

مامان آراد 🫀🧒 مامان آراد 🫀🧒 ۳ سالگی
میدونید بچه هام چندساله هستن دیگه. امروز هم مثل هرروز بردمشون پارک ، البته با اعمال شاقه🥲 رسیدیم پارک پسرم گفت جیش دارم. شومبول به دست میگفت داره جیشم میریزه. دیگه کلی گشتم یه کوچه خلوت پیدا کردم. طفلی بچم چقدددرم جیش داشت.
اومدیم باز گفت وای پی پی دارم داره میریزه.😐 دخترمم از اونطرف گریه گریه ک میخوام تاب بازی کنم. پیادش کردم بردمشون فروشگاه جانبو بغل پارک. با کلی عذرخواهی گفتم سرویس بهداشتی دارید؟ پسرم دلیپجه گرفته. گفت اره برو اون ته فروشگاه هست.
خلاصه رفتیم کارشو انجام داد بچم.
اومدیم
دخترم رفت تاب بازی. پسرم گیر داد من هولش بدم. یهو اومد از وسط تاپ بیاد جلو ک از جلو هولش بده، تاب بغلی محکم خورد تو سرش افتاد زمین😥 پریدم تاب رو محکم گرفتم ک دوباره نخوره تو سر پسرم😥 انقدر بچم گریه کرد ک خدا میدونه. دست و روشو شستم سرشو ماساژ دادم خوراکی دادم بغلش کردم تا اروم شد. و اینم درنظر داشته باشید ک دخترم همزمان گریه میکرد ک بریم تاب بازی😐🥲

و هرروز همین داستانارو داریم
و باز فردا تیپ میزنیم شاد و خندان میریم پارک
له و داغان برمیگردیم خونه🙂
مامان رزا مامان رزا ۳ سالگی
دخترم از سه روز قبل مریضه. امروز یکم بهتر بود. از صبح دیگه شربت تهوعش رو نداده بودم. توی خواب خر خر میکرد انگار چیزی تو گلوشه و کم کم شروع کرد به عوق زدن. سریع رفتم شربتشو اوردم بدم بخوره. خیلی خوابش میومد نخواست بخوره لج کرد گریه کرد.بعد ریسه رفت و تمام صورتش و لباش کبود شد‌ هرچی زور میزد نمیتونست نفس بکشه.هی سرشو عقب میبرد دست و پا میزد ترکیب تهوع و ریسه رفتن‌ . گیج خوابم بود بغلش کردم سرشونم انداختم که بدوم تو کوچه. یکی زدم پشتش جیغ میزدم نفس بکش. که یهو یه هیییی بلند کرد انگار نفسش باز شد. دست و پاش سفت شده بود صورت و لباش کبود. این چندروزم مریض بود لباش خشک بود موقعی که میخواست گریه کنه لباش ترک خورده بود ترکیب ضجه زدن و خفگی و کبودی و خون جاری از رو لباش. هزارتا فکر تو اون جندثانیه از سرم گذشت. خونه تنهام شوهرمم بخاطر برق شبا کارگاه میره. وقتی نفسش باز شد فقط تونستم یکم آب بدم بهش با شربت.گذاشتمش زمین. خودم تمام بدنم هنوز میلرزه. حدود یکساعته افتادم فقط دارم نفس کشیدنشو نگاه میکنم.