۸ پاسخ

عزیزم ببخشید ولی خودتون خیلی سرسری میگیرید
شما خودت نزار جدی جلوشون دربیا منتظر نمون که شوهرت چیزی بگه یا اونا دست از کاراشون بردارن
چندبار جدی برخورد کنی درست میشن

منم همین شرایط رو دارم دقیقا هر چی میگم ندید کار خودشون رو میکنن تو یک حیاط هستیم

معلومه خیلی خودخوری میکنیا قند دیدی بهش دادن بگو وای اصلن اصلن قند بهش ندین خیلی جدی بگو این کارا دوستی خاله خرسه اس اگه بچه سم دوست داشت باید بهش بدن؟ بگو دکتر گفته سه تا سم خطرناک نباید ب بچه داد شکر نمک هروئین بگو شکرو نمکو با هروئین یکی دونسته خیلی ضرر داره دندونشم خراب میشه یکبارم مزه اشو بچشه دوباره میخواد بخوره دیگه حریفش نیستم من خودم دیشب مهمونی بودم خالم قوطی نوشابه رو برد سمت دهن بچم (حالا نمیخواست بهش بدها)ولی من گفتم وای اصلا شوخی شوخی هم نبرین سمت دهنش آب بهش بدین

من بدبخت که دارم یه جا زندگیمیکنم باهاشون تا الان احترام میزاشتم لونا هم هرجور میخواستن رفتار میکردن منم دیدم خودم و بچه ام مهمتره و شعورو گذاشتم کنار. زیاد نرو. هر روز بهونه کن کم کم میفهمن

مادر شوهر من یه ورق قرص با یه بسته سیگار داد دست پسرم سرگرم شه منم از حرصم دیگه جیغ کشیدم

دیگ واقعا آدم میمونه چی بگه

اگه کنارهم زندگی میکنید که خدا بهت صبر بده تا بتونی مدیریت کنی .اگه پیش هم نیستید ک فقط آخرهفته ها برو . قند بشدت برای بچه خطرناکه .من بچه بودم عاشق قند بودم یکی برداشتم پرید تو گلوم داشتم خفه میشدم بابام نجاتم داد. حالا مادربزرگ دخترم شیرینی میداد بهش ک سه هفته پیش عمرش رو داد ب شما .عمم میده بهش ک کاملا رک میگم اصلا نباید بخوره .مثلا تا قند یا شیرینی میبینم دست عمم سریع هجوم میبرم سمتش از دستش میگیرم میگمم وااای برش دار قایمش کن نبینه ب این بهونه و بااین بازیگری ها جلوشونو بگیر

دیشب برادر شوهرم به دخترم بستنی،لواشک،آب‌نبات داده دیشب تا حالا اسهال و استفراغه

سوال های مرتبط

مامان مَهوا مامان مَهوا ۱۵ ماهگی
امشب خونه عمم مهمون بودیم مادرشوهرم زنگ زد ب شوهرم بچه رو بیارین ببینم ساعت 11/5 شب حالا بچم ی عالمه خوابش میومد بعدم سرما خورده. رفتیم اونجا بمن میگه بسته چوب شور بدم دستش؟ میگم خب بدین میگه باز کن گوش نداد رفت آورد داد دخترم گفت برو بده مامان باز کنه( میدونس نمیکنم همیشه میخواد اینجوری دخترم از چشم من ببینه) اونم خوشبختانه جلو من نیورد برد داد ب عموش گفت باز کن اونم باز کرد شوهرم بهم گفت اشکال نداره بخوره؟ گفتم منکه گفتم واسش خوب نیس. مادرشوهرم تا دید من اینو گفتم در آورد داد ب دخترم بعدم بقیشو گرفته بود جلوی من هی ب دخترم میگفت برو از مامانت بگیر دیگه ک دخترم بیاد من بهش ندم با من قهر کنه منم از عمد سرمو از گوشی بالا نیوردم ک فک کنه نشنیدم دیگه گرفت اونطرف بازم ب دخترم داد خورد. منم بعدا ب شوهرم گفتم وقتی کار خودشون رو میکنن چرا میپرسن؟؟ بنظرتون چ رفتاری داشته باشم؟ خسته شدم از کاراشون ک هی میخوان بهم بفهمونن تو کاره ای نیستی ما هر کار بخوایم میکنیم