آنقدر گذشت کردم و حرف نزدم فقط آمدم با شوهر بی احساس گفتم راجب خانواده ش هیچ عکس العملی نشون نده فقط سر من داد زده که من ادامه ندم الان دو ،سه سال هست جلوی خودش میگن ، تیکه میندازن بازم براش مهم نیست امشب فقط برای خودم گریه کردم تا کی گذشت تا کی جواب ندم خسته شدم نمیدونم چیکار کنم
با پنه سر میبرن الان معنی میفهمم

ای بابا
اگه همیشه رفتارشون اذیتت می‌کنه
و تیکه میندازن رفت و آمدت به حداقل برسون...بگو من نمیتونم جایی برم که احترامم حفظ نمیشه
ی بار حرف بدی زدن قهر کن ی مدت نرو
ی بار جوابشون بده
همش سکوت نکن که هی به رفتار اشتباهشون ادامه بدن

آره منم موافقم بنظرمن روخودت کارکن هروقت چیزی گفتن قشنگ جواب بده هیچ نیازی نیس ب شوهرت بگی گلگیم کردن قشنگ بگو نگین نشنوین
البته درک میکنم من هم اصلا هیچی نمیگم بعدا اینقد حرص میخورم گریه میکنم بابت تموم تیکه هاشون و اعصاب خوردی تو خونم ایجاد میشه
باید منم روخودم کارکنم

دقیقا مث من خواهر.انقد سکوت کردم در برابر حرفای مفت ننه و خواهرش و اومد گلگیشونو به خودش کردم و هیچ حمایتی ازش ندیدم تازه خودشم طلبکارم میشد..که یبار جلو خودش جوابشونو دادم و بحث شد بعد اشغال اونجام طرف اونا رو گرفت بجای اینکه پشت زنش باشه سه تای مادر و پسر و خواهر انترش ریخته بودن سرمن حرف بارم میکردن.منم دیگه نرفتم خونه ننش.ولی اون بخاد بره بچه رو هم با خودش میبره و من عذاب میکشم سر این قضیه.انقد ازشون زخم خوردم و زخمی شدم که حالم از همشون بهم میخوره اصلا هیچ چیزشون به ادم نرفته و نرمال نیستن رو مخم ان

عزیزم منم به شوهرم میگم میگه خودت زبون داشته باش جوابشون بده ب من چه چرا ب من میگی
باید رو خودت کارکنی اصلا نیازی نیست ب شوهرت چیزی بگی خودت جواب بده

مثل خودشون باش عوض شو