۹ پاسخ

من عین شما بودم ... بیرون تنها با دخترم نمی‌رفتم. همیشه باید شوهرم یا خانواده شوهرم مادرشوهرم که نزدیکن کنارم می‌بودن. تا اینکه پیش خودم گفتم تا کی... بلخره بزرگ میشه میره تو اجتماع من باید پا به پاش باشم چون بیشتر وقتش با منه... همشم مادرشوهرم زنگ میزد پارک میخوای ببری با هم بریم یا میرفتم تره بار نزدیک خونمون میگفت چرا رفتی حواست به ماهورا باشه ... بیشتر میرفت تو مخم .. ولی من کار خودمو میکردم الانم براش عادی شده از الان پا به پای بچت نباشی به خاطر ترست کسای دیگه جای تورو براش میگیرن ... پس ترسو بزار کنار بسپر به خدا خودش مراقب هممون هست ..

من تنهایی میبرمش ولی چشم ازش برنمیدارم و پیششم بازار اینا هم که برم دستشو میگیرم دیگه خیلی شلوغ بشه ماشین و اینا باشه بغلمه
پارکم کنار وسایلا با بچم هستم

سلام منم پارک می برم تنهایی اگه وقت داشته باشم ولی چشم ازش برنمی دارم

منم مثل شمام،خراب بشه مملکت واقعا وضعیت درستی نداریم،الان قتل زیاد شده دزدی زیاد شده

منم‌همینجوریم.خیلی استرس میگیرم.بیشتر وقتا تنها مادری هستم‌که توی پارک کنار وسایل بازی با بچم هستم.

من استرس نداشتم تا اینکه یک روز رفتم پارک کنار سرسره دوستم دیدم داشتم احوالپرسی میکردم یکدفعه از سرسره اومده بود پایین رفته بود یک سمت دیگه دنبال بچه خواهرم هرچی صدا میزدم جیغ میزدم پیداش نمی‌کردم تا یک آقایی اومد گفت یک بچه اون آخر وایساده دیگه از همون موقع استرسی شدم میبرم بیرون ولی چشم بر نمیدارم دیگه اون پارک هم هیچ وقت نمیرم

منم نگرانم مثل شما ولی میبرم

نه والا من اصلا اینجوری نیستم هیجا شوهرم رو با خودم نمی‌برم با بچم دوتایی هر جا میخایم میریم کیف میکنیم خونه مامانم سی کیلومتر فاصله داره باهام تقریبا روز درمیون میریم خودم پشت فرمونم ساعت دو سه شب برمی‌گردم تو جاده هم تنهام مگه چی میخواد بشه خودم شیرم بچمم مثل خودم قوی بار میارم ترسو بدم میاد

عزیزم عادی نیس انقد نگرانی

سوال های مرتبط