۹ پاسخ

شوهرت مخالف سزارینه؟چه ربطی ب اون داره!؟

مگه شوهرت میخواد زایمان کنه که مخالف باشه یا موافق به اون چه

همه حرفات درست
ولی ب شوهرت ربطی نداره زایمان تو چی باشه
من گوشوار توی گوشم میخام بفروشم برم سزارین .
بدن خودمه و به خودم مربوطه

خودت تصمیم بگیر چی میخای

به شوهرتون واقعاً ربطی نداره
این مساله به خودت مربوط میشه اگه میخوای سرارین کنی جلوش وایسا بگو میخوام سزارین کنم
متاسفانه دخترخاله منم مشابه شما بود شوهرش نذاشت و این مساله باعث سردی رابطشون شد بعدها چون دخترخالم خیلی اذیت شد

سزارین کن عالیه من انگار نه انگار زایمان کردم از روز بعد عمل سرپا بودم خداروشکر هیچی نفهمیدم

بچه ست دیگه اصلا شاید روز زایمان یهو سزارین اجباری بشی اونوقت چی!!

واژینیسموس ینی چی

منم واژینیسموس هستم🥹
ماما خصوصی گرفتم که کمکم کنه
ورزش انجام میدم ، برا زمان زایمان هم یه عالمه ورزش یادم داده
خدا کنه بتونم😢

عزیزم منم واژینیسموس داشتم اما طبیعی زایمان کردم.دلیل مهمی محسوب نمیشه.

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
خانوما چیکار کنم شوهرم میگه نمیزارم بری سزارین و باید طبیعی بیاری حتی اگه پولشو کامل خودم بدم هم باز مخالفت میکنه
اوایل که از ترس میگفتم سزارین باز کوتاه اومدم چندتا تجربه خوندم کلاس رفتم با چندتا دکتر و ماما مشورت کردم طبیعی رو انتخاب کردم
ولی امیدوار بودم به اپیدورال چیزی
خلاصه از دو سه هفته قبل هر وقت حوصله باشه و وقت کنم ورزش انجام میدم
سر بچه اومده تو لگن
شیاف هم میخواستم شروع کنم دکتر گفت اصلا چیز گیاهی استفاده نکن
پس فقط خرما و آناناس میخورم و رابطه و دوش آب گرم و ماساژ پرینه
روحیمم خیلی خوب بود تا اینکه فهمیدم بیمارستان شهرمون اصلا اپیدورال استفاده نمیکنن یا هر بی حسی دیگه ای
دوباره خودمو باختم ولی گفتم چیز زیاد مهمی نیست
و دیروز رفتم معاینه لگن و متاسفانه نتونستم کامل اجازه بدم معاینه کنه
و دکتر هم انگار تکلیفش با خودش روشن نبود وقتی که نزاشتم
گفت تو نمیتونی طبیعی بیاری سر معاینه ها خیلی اذیت میشی بچه رو خفه میکنی
بعد چند دقیقه باز گفت شرایطت واسه طبیعی خوبه رو خودت کار کن که بتونی بزاری طبیعی واست خوبه و از این حرفا
و گفت تا جایی که گذاشتی سر بچه پایینه و لگنت هم خوبه
الان بخاطر اون حرفای اولش و مخصوصا که گفت بچه رو خفه میکنی
ترس همه وجودمو گرفته کلا روحیمو باختم کل شبو کابوس دیدم با اینکه اصلا نمیترسیدم یه ترس خیلی بدی باهامه
مشکلی با دردش ندارم فقط نگران جون بچه ام
به شوهرمم هر چقدر میگم حرف خودشو میزنه میگه خب میزاری معاینه کنن یا....اصلا درکی از این بیماری من نداره