۲ پاسخ

من قبل به دنیا اومدن بچه م معلم زبان بچه ها بودم. همین رنج سنی چهار سال تا نهایت هشت نه سال. یعنی عشق میکردم..عاشقشون بودم.
الان بچه داری و غم و غصه داره نابودم میکنه.
مثلا ده نفر بودن توی کلاس یکی قیجیش میفتاد یکی مدادش میفتاد داد میزدن تییییچچچر ..باید خودم برمی داشتم
یا مثلا یکی میرفت زیر میز کلا اونجا مینشست. یادش بخیر. اصلا خیلی انرژی داشتم خیلی دوسشون داشتم.
یکیم بود خواهرش سه ساله بود باهاش میومد کلاس فقط سرگرم بشه عین یک ساعن این بچه از بغل من پایین نمی اومد

ای خدا من عاشق بچه هام پسرم و‌برده بودم همشون نشستن به غیر پسر من اصلا قبول نکرد یه ثانیه بشینه برداشتم آوردمش 🤣

سوال های مرتبط

مامان دخترام♥️🧡 مامان دخترام♥️🧡 ۴ سالگی
امروز رزا و رها رو فرستادم مهد
خیلی حس خوبی دارم
نمیدونم چرا تا الان انقد برای مهد مقاومت داشتم!
ب قول مربی میگه عمرا تو خونه چند ساعت بتونی انقد برنامه های متنوع داشته باشین
بچه ها از صبح تا ظهر ک‌من نبودم معمولا پای تلویزیون بودن
الان می‌دونم اونجا دارن بازی میکنن
رها ک یک سال و نیمس فقط ۸ کلمه میگه اونم کلا در روز شاید ده بار حرف بزنه
مربی گفت خیلی کم حرف نمیزنه
زمان رزا من خیلی حوصله داشتم کلی باهاش بازی فکری میکردم، ولی با رها بچم نه اصلا
شاید برا همینه
خلاصه که خیلی خوشحالم
ب نظرم بهترین تصمیم رو گرفتم
بین نگهداری مامانم، پرستار و مهد
مهد حتی از خودمم بهتره
ساعتش هم از ۹ صبح میبرمشون تا ۳ عصر خودم برم دنبالشون
ولی اگه خسته بشن بابامو می‌فرستم دنبالشون ساعت ۱
رزا هم خیلی برای سرکارم توجیهه
میگم میخوای نرم سرکار؟! میگه نه برو ک پول دربیاری
پولاتو هم جمع کن که یا خونه بخری یا ماشین سقف باز🤣🤣
چیزای الکی میگه نخر با پولات🤣🤣🤣