دوستان یه مشورت
یه دختر چهارسال ودوماهه دارم یه پسر یه سال ونه ماهه وسومی رو حامله ام
خلاصه توشهری هستم که ازخانواده ی خودم وشوهرم دوریم
شوهرمم کارش آزاده وصبح میره شب میاد الانم که دارم این تایپینگ رو میذارم هنوز نیومده خلاصه که خییییلی دوس دارم برم سرکار وقبل باردار بشم برا آزمون وکالت داشتم مصمم خودمو آماده میکردم وتاحدودی راضی بودم وپایه ام قویه خداروشکر اما خب حامله که شدم این ویار لعنتی وتهوع وکم خونی و... اذیت بچه ها و... خلاصه ازبرنامه ام عقب افتادم کمی بااین حال کند دارم پیش میرم
امشبی داشتم فکر میکردم پیش خودم که اگه برم سرکار این طفلای من بایدچیکار کنن
اصلا با مهد موافق نیستم با هیچ کس دیگه هم همینطور مثل پرستار اینا
خلاصه میگم چندسال دیگه اصلا آزمون بدم اینکه بچه سومم پیش دبستانی رفت و... اون به بودن من تواین شهر غریب مخصوصا خیییلی نیاز دارن مخصوصا تو این سن مهم وحساس
درصورتی که همه چشم انتظار خبری قبولیمن
مخصوصا مامان وبابام
حالا حیرونم چه کنم
شما جای من بودین چیکار میکردین؟؟؟

۱۹ پاسخ

بچه هام الویت قرار میدادم چون اگه خدایی نکرده بلایی سریکی از بچه ها بیاد همه تقصیرا از دوطرف گردن شمارو میگیره
بعدهم بچه ها کوچیکن فعلا ب مادر احتیاج دارن ان شاالله بزرگتر شدن ادامه بدین

خودتو فدا کنی اشتباهه
آزمون بده قبول بشو برو سرکار. مگه قراره تموم روز سرکار باشی؟اونجوری میشی آدم افسرده چندسال دیگه
بچه ها ب مادر مستقل و شجاع و شاد نیاز دارن

سلام عزیزم
باتوجه ب اینکه تو شهر غریبی و هیچ کمکی نداری
ب نظرم فعلا بهترین راه نگهداری و تربیت درست بچهاس...تاوقتی ک بچه اول یکم بزرگتر بشه بتونه از پس بقیه بچها بربیاد ومدتی برات نگهداری کنه ...

قطعا بچه ها. عزیزم ول کردنشون تو این سن اسیبی میزنه که هرچی الان در بیاری اینده باید بدی برای مشاور و روان شناس

والا من به فکر بچه ها و آرامش خودم بودم بالاخره باردار هستین درسته اگه بچه نداشتین و اولین بارداری بود نظر خود من یکی واسه آزمون هم خودمو اماده میکردم ولی الان با توجه به کوچولوهایی که دارین به اندازه ی کافی تحرک دارین و خسته میشین پس من خودم یکی رسیدگی به خودم و بچه هام تو الویت بود واسم

بنظرم کار درست همینه که بچها بزرگ شدن بری دنبال علاقت....
منم با مهد و اینجور چیزا اصلا موافق نیستم
بنظرم مادر خودمم باشه دو تربیتی میشه بچه
الان مهم ترین کارت مادریِ

بنظرم ک نرو سرکار
چون میگی دست تنهایی و از خانوادها دوری
خب چجوری میخوای بگذرونی زندگی رو
من خودم شاغل بودم از بعد عید نرفتم دیگه با اینکه کلی اصرار داشتن بمون ولی استعفا دادم واقعا از زندگی هیچی نمیفهمیدم همش بدو بدو
5 صب میرفتم 4 غروب میومدم خونه
وقتی میرسیدم خسته داغون باید خونه رو جم و جور میکردمو غذا درس میکردم ساعت نه و نیم ده هم خواب بودیم
اوووف اصلا دوس نداشتم
حالا من بچه ندارم، با بچه ک خیلی سخته واقعا

جای تو باشم بچه ها مهم تره عزیزم بشین خونه بهتره

الان خدا نی‌نی داده بهت همینو نگه دار و شکر کن
شغل هم فرار نکرده که آینده میری دوباره
اون طفل معصوم ها گناه دارن تو شهر غریب هیچکس و جز شما ندارن
الانم زمونه ای نیست که ادم بتونه به هرکسی اعتماد کنه و بچه رو بزاره پیشش
خطرناکه
هرکسی هم پرسید بگو راستش فعلا منصرف شدم دیدم بچهام بهم بیشتر نیاز دارن من به اون شغل خیلی نیاز ندارم

عزیزم من پسرم ۴سالشه یکیم باردارم میخام برای ارشد بخونم اونم ازمونشو سه سال دیگه میدم شما بادوتا بچه چه تایمهایی میخوندی درس؟ممنون میشم راهنماییم کنی

نمیشه همه چیزو باهم داشت،من یدونه چهار سال و نیمه دارم،کارمم جوری بود که دوتا روز کامل میرفتم و پنج روز کامل با بچم بودم،خیلی سخت بود بچه ی زیر سه سال رو مراقبت کردن،بعد از سه سالگی هم که باید برن مهد،بعد تو سه تا بچه رو نه بدی مهد نه بدی پرستار پس کی نگهش داره؟همون خانواده آدمم یه بچه رو هنر کنن مدیریت کنن،همین دختر بزرگت رفت کلاس اول کی بهش برسه؟اصلا نگهداری از بچه و سرکار رفتن متفاوت از ذهنیت ماس

اگه میخوای بری سرکار تنها گزینت مهده بجای اینکه بچه هارو سر خود تو خونه ول کنی..مهد واقعا آموزندست ولی من از چندتا روانشناس کودک پرسیدم گفتن ۳ سال اول زندگی بچه باید پیش مادرش باشه مدام تا اضطراب نگیره بعد کامل میتونه جداشه و مستقل باشه...اتفاقا منم الان دارم سرکار میرم و کلا مادرایی که شاغلن رو بیشتر میپسندم تا اونایی که تمام عمرشون رو صرف بچه بزرگ کردن میکنن..جات بودم مهدو انتخاب میکردم ولی با تحقیق زیاد

بنظرم برا خودت وبچه ها وزندگیت برنامه بچین خیلیا باردارن و موفقن شما بچه تو شکمته نمیگی نیاز ب مراقبت داره فرض کن نیس ب آزمونت فک کن زیر،نظر ماما قرص ضدویار بهت معرفی،کنه همیشه ک ویار نمیمونه موفق باشی

سلام من بچه ندارم ولی خالم با سه تا بچه میره سرکار و واقعا براش سخته وقتی از سرکار میاد خونه خیلی خیلی خسته میشه واز رسیدگی به بچه هاش کم نمیزاره ولی به نظرم خودش داره اب میشه ،و همیشه میگه کاش سرکار نمیرفتم وحداقل وقت ازادم برای خودم بود،شوهرشم همکاری نمیکنه کلا کم پیش میاد شوهرهمکاری کنه درضمن برای بچه هاش پرستار گرفته و یکی از فامیلامون میره پیششون چون خیلی حساسه،
همیشه میگه پول درمیارم اما ارزش نداره وشوهرش عادت کرده که ایشون بره سرکار و هروقت میگه نرم‌،شوهره میگه باید بری
شما با این حساب تقریبا شرایطت مثل خاله من هست دیگه بقیش باخودتون ......

من هم رشته ام باهات ولی بخاطر شرایط زندگیم قید کارو زدم کلا دقیقا غریب هم هستم از بیکاری داشتم دیوونه میشدم ، درحال حاضرهم مثل شما درگیر تهوع و..... ام

یکی از دوستام ی بچه داشت بعد زایمان ازمون داد و قبول شد الان دوسه سالشه بچه ش به کاراموزیش نمیتونه برسه و حالا کاراموزی ک مهم نیس زیاد ولی خب کار نمیتونه بکنه اونم مشکل شماروداره بچه ش نمیتونه جایی بزاره شوهرشم دیر میاد
مگه اینکه قبول شی کاراموزیتو بری پروانه تو تودیع کنی بعد ی مدت بری دوباره ازاد کنی مشغول به کار بشی...
ولی اوضاع کار داغونه جوری که خصوصا وکلای خانم با ۴_۵ تومن پرونده میگیرن

دعا کن حامله بشم خستم خیلیییییییییییییی

عزیزم آزمون بده قبول بشی بعد برا شروع به کار میتونی چند سال دیگه حرفه ای شروع به کار کنی ولی رهاش نکن

ماشاءالله ۲۸ سالته ۳ تا داری خدا حفظش کنه میگم اجی پریودم نامنظمه یا منظمه

سوال های مرتبط

مامان ارغوان مامان ارغوان هفته نوزدهم بارداری
پست موقت #درد دل#
من ۳۵سالمه یه دختر۷ساله دارم ۱سال اقدام بودم باردارنمیشدم تا بالاخره شدم هنوز بطور مستقیم به خانواده هامون نگفتیم اما مامانم یه حدس هایی زده وهمش میگه توحامله ای خلاصه بگذریم به خواهرمم گفته خواهرم۲۳سالشه لیسانسشو گرفته توی رشته ی شیمی وتوی یه کارخونه به عنوان یه مهندس شیمی مشغوله یه دوست ۳۵ساله همسن من داره توی شرکتش که بچه نداره ودلش هم نمیخواد بچه بیاره بتازگی جهیزیشو چیده وتا۲یا۳روز دیگه میخواد بره خونش دیروز که خونه ی مامانم اینا بودم به من میگه تو هوشت از دوتا بچه های مامان بیشتر بود چرا باز حامله شدی باید کار میکردی اصلا بچه چیه میگفت من که عمرا بچه بیارم بچه به چه درد میخوره عمرتو‌بزاری پای بچه من که میخوام برم دور دنیا رو‌بگردم میگفت توی شرکت صبحونه میخوریم همکارام که بچه دارن هی زنگ میزنن خونه به بچه هاشون میگن صبحونه خوردی درساتو نوشتی اما من ودوستم با خیال راحت صبحونمون رومیخورم بدون دغدغه خلاصه خیلی حرف زد که دیگه سرتون رو درد نیارم کلا اعصابمو خورد کرده از دیروز ذهنمو درگیر‌کرده.نظرتون چیه؟
مامان آروین‌‌🩷‌🩵🩷 مامان آروین‌‌🩷‌🩵🩷 هفته بیستم بارداری
من همیشه میگفتم باید یه دختر دیگه بیارم تا دختر اولیم خواهر داشته باشه ،چون خودم خواهر دارم و میدونم چقدر همدم هم هستیم

حتی به شوخی میگفتم شده تعیین جنسیت میکنم دختر بشه ،البته بگم یه پسر دارم که دنیامه ولی عقیده ام اینه دوتا خواهر خیلی بیشتر بهم نیاز دارن






سومی رو ناخواسته یا بهتره بگم خداخواسته باردار شدم
مثلا یکی میگه این پسره دخترم ناراحت میشه و میگه نه باید دختر باشه من خواهر میخوام داداش یدونه دارم بسته


حالا پسفردا سونو ان تی دارم و دکترمم جنسیت و میگه فوق العاده استرس دارم اگه پسر باشه واکنش دخترم چیه

ازتون راهنمایی میخوام اگه پسر بود چطور بهش بگم تا باهاش کنار بیاد
اگه دختر باشه که میخوام بادکنک تعیین جنسیت بگیرم تا بترکونه و سوپرایز بشه ولی از واکنش میترسم اگه پسر باشه🥺



اینم اضافه کنم که برا من و مخصوصا پدرش اصلا فرقی نمیکنه چی باشه همیشه میگفتم دختر ولی از وقتی حامله شدم میگم هرچی هست فقط سالم باشه



بارداری فرزندپروری