اوف خدا بگم شوهرمو چیکار کنه همش سرکاره فقط جمعه ها میاد بعد به جا اینکه کم و کسری های خونمونو انجام بده میره خونه ننش تا شب. چون در رومون قفل شد مجبور شدیم شیشه رو بشکونیم دیگه نکرد بره یه شیشه بگیره بزاره جاش و رفت کارتون گذاشت من خودم شبا تنهایی تا صبح خوابم نمیبره حالا که دیگه شیشه هم نیست بدتر میترسم. لاقل قبلا درو قفل میکردم این قفل پایینی هم میبستم. الان درو قفل کنم و کلیدا رو در بیارم دزد راحت با گیره چیزی میتونه درو باز کنه و بعدش کارتون هم در بیاره و اون قفل پایینی هم با دست باز کنه و بیاد تو. البته قبلا هم که شیشه بود من قفل میکردم کلیدارو در می‌آوردم ولی دیگه دزدم بخواست نمیتونست باز کنه بخاطر قفل پایینی که میبستم. ولی خب بازم میتونست شیشه رو بشکونه و بیاد ولی خب متوجه میشدم کاری میکردم الان من بخوابم یکی راحت بدون سر و صدا میاد بازش میکنه. این خونه رو به رویی هم نیستن ما هم بالاییم بمیریم کسی حتی نمیفهمه هر چی گفتمش شیشه بخر گفت بابام میخره حالا باباشم تو خواب بیاره

تصویر
۹ پاسخ

شوهر منم همینه همینقدر بی فکر و بی‌خیال

یه شب زنگ بزن شوهرت داد و بیداد که یکی میخواست بیاد خونه

این در کجاس خونه ویلایی آپارتمان درش آهنیه؟

وای خدا بگو پول بده خودم برم یکی بیارم درست کنه

یکم با خوش اخلاقی و ناز عشوه بگو
ازش تعریف کن

وقتی نگران بچه اش نیست که خدایی نکرده دزد بیاد
مشخصه چجور مردیه

بگو فردا یکی بیاد خفتمون کنه ابروت بره راحت میشی زن جوونم تنهایی میترسم اینارو درست کن

حالا ما امسال اومده بودیم این خونه بالای درمون دقیقا دریچه کولر بود همونطوری باز بود ینی دزد قشنگ راحت میتونس بیاد تو بعد ۷.۸ ماه شوهرم تازه کولرو جا زده بود انقد می‌ترسیدم شبا با اینک شوهرمم بود حالا

چرا اینقدر بی مسئولیته واییی

سوال های مرتبط

مامان 🩵کیانم🩵 مامان 🩵کیانم🩵 ۱ سالگی
خواهرا دلم خیلی واسه پسرم میسوزه
من چند وقت پیش با مادرشوهرم که بالای خونش میشینیم دعوا کردم دیگه هم نرفتم خونشون پسرمم نمیزارم بره
چون خیلی تو تربیت بچم فضولی میکنه و منو دعوا میکنه که چرا فلان میکنی و فلان نمیکنی
پسر منم هر روز بیشتر وقتا پایینه چون ما تو روستاییم و تنهایه و حوصلش سر میره حالا بعضی وقتا من میبردمش یا شوهرم می‌برد
با مادرشوهرم دعوا کردم پدرشوهرم گفت بچرو درست تربیت نکردی😑
آخه بچه ای که ۲سالش نشده رو چجور باید تربیت کرد
بعدش هم مداااام بچم اونجا بوده و دو تربیتی شده
منم از وقتی اومدم بالا دیگه نمیزارم بچم بره
خودش بلده در رو باز کنه قفل میکنم که نره پله هامون هم خطرناکه خیالم جمع نیست
بعضی وقتا میره پشت در که شیشه ایه میبینه اینا میان و میرن بهونه میگیره و نق میزنه
دلم خیلی واسش میسوزه امشب دیگه باهاش گریه کردم
بخدا از دست اینا خسته شدم کم نکشیدم از دستشون .چیکار کنم بنظرتون.
مادرشوهرم هم حرفای بدی زد و توهین کرد وگرنه اینجوری قهر نمیکردم.
مامان Arad مامان Arad ۱ سالگی
مامانا من ی هفتس بخاطر کم‌خونی شدیدی که دارم آمپول میزنم دکتر داده بعد ب جور خواب اوره من همیشه درارو از ترسم قفل میکنم میخابم و همیشه آراد وقتی از خواب بیدار میشه من باید بغلش کنم کلی بوسش کنم ماساژ بدم بهشو تا اوکی شه امروز باباش گفته خونه گرمه درو پاشده باز گذاشته ساعت ۱۰ بچه ها تو کوچه داشتن بازی می‌کردن آراد با صدای اونا پاشده بدون اینکه متو بیدار کنه رفته درو باز کرده جلوی در جالرو گذاشته که بسته نشه بعد جلو در ب بچه ها نگاه کرده یهو پاشدم از خواب دیدم آراد پیشم نیست اتاق نگاه کردم اینور اونور دیدن نیست یعنی ب معنای واقعی تپش قلب گرفتم داشتم سکته میکردم نمی‌دونم چجوری چادر سر کردم فرار کردم تو کوچه دیدم داره با بچه ها بای بای می‌کنه درو ببنده بیاد خونه از بچه ها پرسیدم کی اومد کوچه گفتن خاله نیم ساعت اینا بود اینجا بود
بعد اومد خونه ی کوچولو سرش داد زدم رفت عروسک بغل کرد با من قهر کرد
من خیلی مواظب ارادم این اتفاق برا مد افتاد بخدا ی وجب نمیزارم ازم دور بشه همش استرس دارم یعنی اگه می‌رفت چی میخاستم بکنم