مامانا من ی هفتس بخاطر کم‌خونی شدیدی که دارم آمپول میزنم دکتر داده بعد ب جور خواب اوره من همیشه درارو از ترسم قفل میکنم میخابم و همیشه آراد وقتی از خواب بیدار میشه من باید بغلش کنم کلی بوسش کنم ماساژ بدم بهشو تا اوکی شه امروز باباش گفته خونه گرمه درو پاشده باز گذاشته ساعت ۱۰ بچه ها تو کوچه داشتن بازی می‌کردن آراد با صدای اونا پاشده بدون اینکه متو بیدار کنه رفته درو باز کرده جلوی در جالرو گذاشته که بسته نشه بعد جلو در ب بچه ها نگاه کرده یهو پاشدم از خواب دیدم آراد پیشم نیست اتاق نگاه کردم اینور اونور دیدن نیست یعنی ب معنای واقعی تپش قلب گرفتم داشتم سکته میکردم نمی‌دونم چجوری چادر سر کردم فرار کردم تو کوچه دیدم داره با بچه ها بای بای می‌کنه درو ببنده بیاد خونه از بچه ها پرسیدم کی اومد کوچه گفتن خاله نیم ساعت اینا بود اینجا بود
بعد اومد خونه ی کوچولو سرش داد زدم رفت عروسک بغل کرد با من قهر کرد
من خیلی مواظب ارادم این اتفاق برا مد افتاد بخدا ی وجب نمیزارم ازم دور بشه همش استرس دارم یعنی اگه می‌رفت چی میخاستم بکنم

تصویر
۷ پاسخ

پسرمنم میره،من ب شوهرم میسپارم صبح ها ک میره قفل میکنه درا و میره

اییییی ماااااامانی چه مظلوم عروسکشو بغل کرده
نمیدونه ک اشتباه کرده یعنی اشتباهیم نکرده رفته بچه هارو دیده شما از ترس خودت داد زدی اشکالی نداره باید بری منت کشی کوچولو خان😁

حق داری بترسی ، با همسرت صحبت کن که درو باز نذاره و پنجره باز کنه اگه گرمش شد
خداروشکر بخیر گذشت

به نظرم باید سر پدرش داد میزدی

عزیزززم الهی فدات بشم،پاشده برا خودش رفته بیرون بچه،اااخی
منم در همیشه قفل میکنم،خیلی میترسم ی وقت بچه بره بیرون،به شوهرت تذکر بده یکم حواسش شو جمع کنه،خداروشکر اتفاقی نیافتاده.واقعااا خیلی لحظه پر تنشی و تجربه کردی.

جانم قهرشو برم دعواش نکن گناه داره نگاه چ ناز قهر کرده ماشاالله باهوشم هست جارو گذاشته در بسته نشه شکرگزاری کن هم بابت زرنگیش هم اینکه خدا محافظ و مراقبش بوده

یا خدا چجوری در رو باز گذاشتن من تو خونه بیدارم و آپارتمانیم در واحد رو حتی یه ثانیه باز نمیزارم بره بیرون هم راه پلهوها تاریکه نمیره آسانسور هم‌نمیتونه باز کنه فوقش جلو در بره ولی باز میترسم .دری که به کوچه باز بشه اصلا اصلا اصلا حتی وقتی بیداری نباید باز باشه یه لحظه غفلت میکنی میزه یا دزدی چیزی میاد

وااای خدایا دقیقا پسر منم همینه دو دقیقه ازش قافل میشم رفته تو کوچه دیگ مواظب باش حتما در ها قفل باشن فعلا مجبوریم تا یکم بزرگ بشن نگران نباش عزیزم خداروشکر به خیر گذشت

سوال های مرتبط

مامان ملوسک مامان ملوسک ۱ سالگی
درددل🫂🫂 امروز برام روز خسته کننده ای بود ، تموم تنم درد می‌کنه ی عالمه خستگی تو وجودمه صبح ساعت هشت بیدارشدم ک شوهرم ی عالمه غر و فحش داد که چرااا صبحانه م آماده نیست. ول کرد رفت .... بعدم بچهام همون موقع بیدارشدن ...بماند که دخترم چقدر غر میزد پسرم از اون بدتر. تند تند کارام کردم. رفتم سرکوچه خرید تا رسیدم خونه دیدم عه یادم رفته شعله گاز خاموش کنم دسته قابلمه آب شده هواسم نبود دستم بهش چسبید،باز دخترم پسرعمو زدن ساعت ،۱۱,شوهرم گفت بریم بانک ...آماده شدم رفتم از ساعت ۱۱دخترم بغلم بود تا ۱,ب شوهرم گفتم بگیریش گفت من دستم درد می‌کنه. یک نیم اومدیم ناهار خوردیم شوهرم رفت اتاق در قفل کرد مزاحمم خابم نشید. چون دخترم بانک خابش برده بود تا رسیدم خونه بیدارشد دیگه نخابیذ از ساعت یک نیم تمیز کردم تا پنج. آقا تازه از اتاق اومد بیرون. بعدم کفتر بعدم پوشید رفت منم شام پختم. دخترم پسرم لج بردمشون پیاده روی باز ظرف شستم ....باز لج بردمشون حموم باز لج بردمشون تو کوچه. الان باز لج. میوه ..... تموم بدنم درد می‌کنه. کاش کسی درک کنه