۹ پاسخ

اگه دزد همسایتون بود راحت بازش میکرد😂😂😂بخیر گذشته

اتاقتون چقدم پله داره ..سخته با بچه خونه پله دار

کلیدو نذار رو در بمونه خداروشکر ک بخیر گذشت واقعا ادم استرس میگیره

ای خدا
شرمنده خواهر خنده م گرفت از این مدل شیطنت
تن ش سلامت

الهی بگردم کارش خیلی نمک داشته الهی بگردم خوبه گریه نمرده نترسیده وگرنه همتون بیشتر هول میکردین خودشم اذیت میشد

وای واقعا اره پسرمن رفته بود اسپری سم کامن برداشته بود اسپری کرده بود رو لباساش خدا کمکم کرد تو صورتش و دهن و چشمش نزده بود🥺

ااهی عزیزم بچه روبایدچهارچشمی مراقب بودمنم یسری اومدم پایین خونه پدرشوهرم درورودیشون بازبودیادم رفت ببندم هرچی صداش میزدم جواب نمیدادهمجاروگشتم نبودرفتم دیدم رفته راه پله ازپله هاداره بالامیره وای قلبم اومدتودهنم سریع رفتم گرفتمش وگرنه خدامیدونه ازاون همه پله اگ میفتاد

یعنی نمیتونستین درو باز کنید ب آتش نشانی گفتین🙄🙄🙄🙄

دقیقا دختر من رفتیم خونه بابام وایتکس رو خودش ریخته بود
فکر کردم خورده زنگ زدم ۱۱۵ بریدیمش بیمارستان

سوال های مرتبط

مامان Arad مامان Arad ۲ سالگی
مامانا من ی هفتس بخاطر کم‌خونی شدیدی که دارم آمپول میزنم دکتر داده بعد ب جور خواب اوره من همیشه درارو از ترسم قفل میکنم میخابم و همیشه آراد وقتی از خواب بیدار میشه من باید بغلش کنم کلی بوسش کنم ماساژ بدم بهشو تا اوکی شه امروز باباش گفته خونه گرمه درو پاشده باز گذاشته ساعت ۱۰ بچه ها تو کوچه داشتن بازی می‌کردن آراد با صدای اونا پاشده بدون اینکه متو بیدار کنه رفته درو باز کرده جلوی در جالرو گذاشته که بسته نشه بعد جلو در ب بچه ها نگاه کرده یهو پاشدم از خواب دیدم آراد پیشم نیست اتاق نگاه کردم اینور اونور دیدن نیست یعنی ب معنای واقعی تپش قلب گرفتم داشتم سکته میکردم نمی‌دونم چجوری چادر سر کردم فرار کردم تو کوچه دیدم داره با بچه ها بای بای می‌کنه درو ببنده بیاد خونه از بچه ها پرسیدم کی اومد کوچه گفتن خاله نیم ساعت اینا بود اینجا بود
بعد اومد خونه ی کوچولو سرش داد زدم رفت عروسک بغل کرد با من قهر کرد
من خیلی مواظب ارادم این اتفاق برا مد افتاد بخدا ی وجب نمیزارم ازم دور بشه همش استرس دارم یعنی اگه می‌رفت چی میخاستم بکنم
مامان علی💙🌈 مامان علی💙🌈 ۲ سالگی
مامانا به نظرتون ویزیت آنلاین هم خوبه من بگیرم یا ن؟ آخه احساس میکنم زود سر هم بندیش میکنه و میره. من روز به روز داره وسواسم بدتر میشه خصوصا وسواس فکری. قبلا شوهرم اینجا بود فقط درو قفل میکردم بدون اینکه چِکِش کنم میومدم میخوابیدم الان با وجود اینکه اون هستش من باز هی میرم نگاش کنم ببینم خوب قفلش کردم یا ن‌ آخه شوهرم بخاطر اینکه صبح زود میره سرکار تو اتاق میخوابه منو پسرمم تو پذیرایی. بعد همش میگم نکنه من بخوابم درو خوب قفل نکرده باشم شوهرمم خوابش سنگینه بیدار نشه یکی بیاد بچمو بدوزده بره. یا مثلا روزایی که کار دارم میرم بیرون شبش صد بار نگاه میکنم چک میکنم ببینم قفل کردم یا ن. بعضی روزا کلا بیرون نمیرم درم قفله خب دیگه مطمعنن نباید برم نگاش کنم چون جایی نرفتم ولی باز میرم هی نگاش میکنم ببینم خوب قفله یا ن. بماند که روزایی که بیرون میرم وقتی برمیگردم تو اتاق و کمد دیواری و همه جا رو نگاه میکنم حس میکنم یکی اومده قایم کرده خودشو🤦‍♀️ شهر ما هم روانپزشک نداره کسی هم منو نمیبره یه شهر دیگه
مامان محیا(زندگی) مامان محیا(زندگی) ۱ سالگی
امشب همسری فیلش یاد هندوستان کرده میگه بچه دوم رو بیاریم 😑 نمیدونم کی مغزش رو شستشو داده که بچه ات از آب و گل دراومده الان نیاز به همبازی داره نمیدونم دچار افسردگی میشه در آینده تک و تنها میمونه، اینقدر حرف زد ها خیلی هاش یادم رفت میگم من اصلا به بچه فکر نمی‌کنم نظرم به تک فرزندی هستش چون نه روحی نه جسمی اصلا آمادگی اش رو ندارم برگشته میگه به نظر تو نیس که فقط این زندگی دوتامون هستش😒 چون تک و تنها دست تنها بچه بزرگ میکنم واقعا سخته من تازه چند وقتی هس که شب ها میتونم راحت بخوابم در طول روز اینقدر کار و فشار روانی رم هستش که شب از بدن درد و فکر و خیال خوابم نمی‌بره ،خودشم اصلااااااا کمک نمیکنه تو بچه داری مثلا میگم اون شیشه رو بشور بده بهم میگه من نمیتونم خودت پاشو، در این حد هستش، الان آقا میگه بچه منم گفتم بیا👍 خیلی تو این یدونه بهم کمک میکنی و کمک دستم هستی که فکر بعدی افتادی! خلاصه اون گفت من قبول نکردم دعوا شد و قهر کرده الان 😒