۱۰ پاسخ

عزیزم بچه داری اعصاب ادم رو به هم میریزه
هر دو خسته و عصبی بودید.حالا یه اتفاقی هم افتاده.
زنگ نزده چون اونم عصبی بوده.
بچه هارو برده ارامش داشته باشی لابد.بالاخره یکی باید اونارو نگه داره دیگه.
ازین به بعد وقتی پول میخوای وسط شلوعی و ناهار و اینا نگو.
شب وقتی بچه ها خوابن تو حالت ریلکس و ارامش با لوس بازی بگو😁
وقتی برگشتن بحث دعوا رو پیش نکش ولی بعدا توی ارامش بهش بگو میدونم تو هم خسته میشی ولی سعی کن جلو خودتو بگیری بچه ها یاد نگیرن

بمون خونه اونم تا شب بچه هارو میاره

وا....خدایا

عزیزم تو چرا ازخونه زدی بیرون اخه این چه کاریه

میان دیگ
زنگ اینا نزنیا
اومدم زیاد رو نده بهش
چه رفتاریه جلو بچه ها
بچه هات یکم بزرگترشدن برو دنبال کار دستت تو جیب خودت باشه الانم میتونی کار تو خونه کنی

کارتشم دستمه منم میخام برم عوض۱تومن ۲تومن بزنم به کارتم

😐😐😐 رفتار هردو اشتباه بوده چرا بری بیرون؟؟؟

خب ببره برمیگرده بیخیال بابا استراحت کن

به موهام رنگم نمیزارم خاک برسرم فقط چندتا لباس میخرم یه۲۰۰به لیزر و۱۰۰به ارایشگر میدم

چیکار کنیم عزیزم؟؟چطوز کمک کنیم

سوال های مرتبط

مامان 🧸مامان فندق 🧸 مامان 🧸مامان فندق 🧸 ۱ سالگی
امروز رفتم خونه مامانم، یهو دیدم دخترم نیست نامزد داداشم ب زور برده بودیش حمام ،اونقدر گریه کرد ک نفسش رفت ، ب زور ارومش کردم موقع ناهار شد پسرم لگد میزد گوشی بده گفتم باهام نیست. و ب زور دخترم خواب کردم پسرم چیپس میخورد تو گوش دخترم تو خواب دیدم عه همه بهم میگم بدبخت از دست بچه‌اش آرامش نداره. ده دقیقه دخترم خواب کردم وای بدخپاب شده بود ...از اون طرفم دیدم یکی هی آیفون میزنع. دیدم پسرم بوده آیفون میزده فرار میکرد .... و باز دیدم عه صدا همشون در اومد. منم ساعت سه اومدم خونه ناهار شوهرم دادم گفت من میرم با پسرم تو اتاق میخابیم گفتم بسلامت🤫✨ من موندم دخترم همش گریه بردمش حمام. آوردم عصرونه دادمش باز گریه بردمش کوچه. پسرم بیدار شد گریه نق شروع شد اونم با زور آروم مردم بلند شدم تی کشیدم جارو ملافه شستن ظرف. شام پختن .... دیدم دخترم پسرم همو کشتن .....🥴شام زهرمارم شد. دیدم که پسرم دسته تی زده تو سر دخترم .... ب زور الان نشوندمشون پای فیلم .....که خدایا کمکم کن باز پانیک لعنتی بهم دست داد اینم از امروز من. 🫶🫶
مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان آروین مامان آروین ۱ سالگی
سر شب آروین و مادر شوهرم داشتن رو تخت باهم بازی میکردن منم پذیرایی بودم یهو به صدای وحشتناکی اومد ،آروین از رو تخت افتاده بود زمین پشت سرش خوردخ بود به پارکت ،داشت گریه میکرد هون لحظه که گرفتمش بغلم استفراغ کرد
زنگ زدم اورژانس گفتن هوشیارع گفتم بله گفت بباشه بازم ببرش بیمارستان
تو راه اقا خوابش مبومد هی چشاش رو میبست منم داشتم رانندگی میکرد از ترس داشتم سکته میکردم
رسیدیم بیمارستان تا پرستار رو دید شدیدا گریه کرد انفدر گریه کرد که اکسیژنش رو ۷۹ نشون میداد
گفتن ببر عکس بگیرن از سرش رفتم پیش دکتر ،گفت نه لازم میست عکس یک ساعت بیرپن منتظر باش اگه دوباره استفراغ کرد عکس مینویم ،ولی خداروشکر حالش خوب بود و چیزی نشد اینطپر شد که برگشتیم خونه
ولی خیلی خیلی ترسیدم دستام میلرزید داشتم سکته میکردم،این اقا هم با اداهاش ترسمو بیشتر میکرد ولی خداروشکر اخرش خوب تموم شد 🤦🏻‍♀️❤️🥲😩
بعدشم تو خیاط بیمارستان دست میزد و نانای میکرد🤣
مامان مامان پرنسس🩵👼🏻🍼 مامان مامان پرنسس🩵👼🏻🍼 ۲ سالگی
دهنم صاف شد تا این بچه خوابید حالا اینقدر شیر میخوره از ۶صبح بیدار میشه شیر خوردن هر یه ساعت هر چیم خوراکی میدم بخوره و اب قبول نمیکنه میگه فقط ممی دیگ رمقی نمیمونه بیدارشم میخوابیم تا ۱۱ظهر به زور بیدار میشم پاهام گز گز میکنه موندم تو گل نمیتونم از شیر بگیرمش امشبم شوهرم کلی غر زد نهار بده شام بده اخرشم اینجوری تشکر کنه شوهرم میگ چیه همش کثیف کاری میکنه نمیدونم چی مالیده دخترم به مبلا کیک خریدیم براش روز دختر بود مالید به سر و صورت و لباساش کوکو بود شام همرو له کرد ریخت شوهرم میگ تو بد بارش آوردی همش کثیف میکنه همه جارو من همش در حال لباس شستنم اخر سرم لباساش از پوست رفت بس که شستم شوهرم میگ چه قدر لباس بخرم همش میشوری اینقدر غر زد گفتم ناراحتی بزن بیرون از خونه شوهرم گفت تو بزن بیرون منم با پرویی گفتم جام خوبه تو ناراحتی هر کی ناراحته بره پریودم هستم الارز امروز ۵بار دست شویی کرد سوخته پشتش دلم میخواد بمیرم الانم به زور خوابید بچم سر درد دارم خدااا
مامان مهدیار مامان مهدیار ۲ سالگی