۵ پاسخ

من دخترجاریم 7 سالشه همیشه لخت مادرزادتوراه پله بودتالب بچموبوس میکردمن یه دعوابدی کردم الن دخترشوجمغ کرده

مراقب بچت باش زیادم نذار بااون بازی کنه خلاصه اونم بچست از یجایی یاد گرفته بی تقصیره ولی بزرگترش مقصر صددرصد هستش..

باید حساس باشی عزیزم دخترتون هنوز کوچیکه درکی از اینکه از خودش دفاع کنه یا فرار کنه یا بدونه کسی نباید به اندام خصوصیش دست بزنه یا اذیتش کنه نداره باید شما مراقبش باشی حتی با دخترای بزرگتر از خودشم تنهاش نزاری دورادور مراقبش باشی و خب بغیر از این موارد کلا نباید دوتا بچه رو تو اتاق باهم تنها گذاشت چون بچه آن ممکنه کارای خطرناک کنن(من میرفتم خونه دخترهمسایمون بازی میکردیم بچه بودیم یبار قیچی ابرو دم دست بوده میاره میگه بیا یکم چتری هاتو کوتاه کنم فاز آرایشگری آقا میزنه ابرومم باهاش میچینه😆)
کلا خطرناکه بچه ها چون این‌چیزها رو نمیتونن مدیریت کنن باید بزرگتر حواسش باشه
هرجا بودی فقط حواست به بچه ات باشه من حتی بدم میاد دختر عموهای دخترم گاهی بازی بازی هولش بدن یا از دستش اسباب بازی به زور بگیرن واسه همین همیشه از دور نگاشون میکنم که به خودشون اجازه نده اذیتش کنن

اینکه بوس کنه ودست بزنه بهش خیلی عجیب نیست،بچه است دختر،فکر کنم خیلی حساس شدی

به نظرم تو فقط باید مواظب دختر خودت باشی اگه بخوای بهشون بپیچی رابطه خانوادگیتون وارد حاشیه میشه میتونی کمتر رفت امد کنی

سوال های مرتبط

مامان رئیس جانم مامان رئیس جانم ۱ سالگی
،امروز خانه کودک خیلی شلوغ بود،منم پسرمو بردم اول اینکه هیچ بچه ای رو نمیزد یا اذیت نمیکرد فقط سرش به بازی خودش بود،رفت سر یه بازی که وسایل آشپزخونه بود،یه پسر تقریبا ۵ساله داشت بازی می‌کرد،پسر منم بی تفاوت رفت کنارش ایستاد اونم مشغول شد که پسره از دست پسرمن وسایل رو میگرفت و نمیزاشت بازی کنه میگفت دست نزن،پسر من برگشت نگاهم کرد با اعتراض گفت مامااااان!منم چیزی نگفتم و دستم رو تکون دادم که یعنی به من ربطی نداره،بعد خودش کوتاه نیومد اصلا،به پسره گفت برو برو و هلش میدادم اونور که بتونه بازی کنهl،پسره گفت این به من میگه برو،منم گفت خب تو نزاشتی بازی کنه،بعد پسره بیخیال شد رفت(البته تا آخر تایم همش به پسرم گیر میداد و توپ میزد سرو صورتش که من فقط تذکر دادم چون اونم بچه است به هرحال)ولی ازاینکه از خواسته اش کوتاه نیومد خیلی خوشم اومد ولی عذاب وجدان گرفتم که چرا توپ رو میزد به پسرم دعواش نکردم ولی ترسیدم پسرم خشونت رو یاد بگیره و مثل اون پسره بشه بعدها و سعی کمیکنم خودش بتونه از حق خودش دفاع کنه و سر هرچیزی واکنش نشون نده
مامان 🫒 گل دخترم 🫒 مامان 🫒 گل دخترم 🫒 ۱ سالگی
مادر شوهرم فک کنم مریضه . براتون تعریف کنم اون روز پاشد اومد بالا دخترم خ جیغ میزد صداش رفته بود پایین ‌ اول ک هی میگفت حوصلش سر رفته بچه منم گفتم پارک بردمش بازیشو کرده توی تراسم بردمش آب بازیشو کرده الانم گشنشه و خوابش میاد باز میگفت وای ای حوصلش سر رفته😊دلم میخواست بزنم تو دهنش.
بعد سریع یه چیز داشتم درست میکردم بدم بخوره دخترم دراومده اینجوری میکنه برنجم بهش،میدی بخوره 🙄 قیافه من 😕 گفتم آره هرروز ظهر و هر شب برنج میخوره عصرانه نمیشه برنج داد دیگ شام نمیخوره .
بعد رفتم دخترمو گزاشتم رو زمین دراز بکشه چرت بزنه نق میزد دراومده میگه وای کاش پستونک می‌خورد 🫥🫥🫥🫥🫥🫥🫥 میگم تو این سن مگ احمقم ب بچه پستونک بدم میگ دختر فلانی هنوز داره پستونک میخوره😳 گفتم اون نتونسته از بچش پستونکو بگیره ک هنوز بچش داره میخوره ((( اون بچه دوماه از دختر منم بزرگتره یعنی تقریبا دوساله هست))) .
خلاصه دخترم بیهوش شد خوابش برد . اونم پاشد رفت پایین .

امشب پدر شوهرم اومد دنبال دخترم پسر برادرشوهرمم باهاش بود از دختر من بزرگتره ۳سالو خورده ایشه . بردش پایین رفتم پشت پنجره اتاق ک گوش بدم ببینم چی میگن دیدم مادر شوهرم داره ب جاریم میگ ای بچش از دست ما هیچی نمیخوره فقط مامانش باید بهش غذا بده وااای ماشالووو شاهان ( پسر برادرشوهرم) همسن ای بود ماهرچی میدادیمش میخورد🫥🫥
خب زنیکه عوضی پفیوز دختر من غذاشو سره موقع من بهش میدم عوضیکه تعریف کنی بگی بچش همیشه سیره هیچوقت گشنه نیس با یه لحن بد داری بیانش میکنی. یعنی متنفررررم از این اخلاقای مسخرش ک بچه هارو باهم مقایسه میکنه .‌




دلم میخواد یه تفنگ داشتم خلاصش میکردم 😊😊😊