مامانا به نظرتون ویزیت آنلاین هم خوبه من بگیرم یا ن؟ آخه احساس میکنم زود سر هم بندیش میکنه و میره. من روز به روز داره وسواسم بدتر میشه خصوصا وسواس فکری. قبلا شوهرم اینجا بود فقط درو قفل میکردم بدون اینکه چِکِش کنم میومدم میخوابیدم الان با وجود اینکه اون هستش من باز هی میرم نگاش کنم ببینم خوب قفلش کردم یا ن‌ آخه شوهرم بخاطر اینکه صبح زود میره سرکار تو اتاق میخوابه منو پسرمم تو پذیرایی. بعد همش میگم نکنه من بخوابم درو خوب قفل نکرده باشم شوهرمم خوابش سنگینه بیدار نشه یکی بیاد بچمو بدوزده بره. یا مثلا روزایی که کار دارم میرم بیرون شبش صد بار نگاه میکنم چک میکنم ببینم قفل کردم یا ن. بعضی روزا کلا بیرون نمیرم درم قفله خب دیگه مطمعنن نباید برم نگاش کنم چون جایی نرفتم ولی باز میرم هی نگاش میکنم ببینم خوب قفله یا ن. بماند که روزایی که بیرون میرم وقتی برمیگردم تو اتاق و کمد دیواری و همه جا رو نگاه میکنم حس میکنم یکی اومده قایم کرده خودشو🤦‍♀️ شهر ما هم روانپزشک نداره کسی هم منو نمیبره یه شهر دیگه

۶ پاسخ

خوب یه بار امتحان کن شاید خوب باشه

من خیلی ویزیت آنلاین از اسنپ دکتر میگیرم
هم مشاور گرفتم هم مثلا پزشک و ماما
راضی بودم

همین ک خودت وسواست رو قبول داری خیلی خوبه ببین من ی مرکز روانشناسی تو تهران میشناسن خیلی عالیه کارشم انلاین در واقع اینا ی گروهن که زیر نظرشون قرار میگیری اینطور نیست که هی دکتر عوض کنن کارشون عالیه ب شرطی ک خودتم پیگیر باشی بهت قول میدم خوب بشی خیلی معروفن

برنامه دکتر ساینا نصب کن
من ویزیت آنلاین شدم خوب بود البته برای گوارش ویزیت شدم
بعد تا تو سوالات تموم نشه قطع نمیکنن
هم چت داره هم مکالمه هم تصویری
هرکدوم ک خودت بخوایی

روزا با بچه ت برو بیرون توکوچه برو ببین چیزی نیست مردم ببین فعالیتشون ببین بچه ت هم حال هواش عوض میشه تو خونه نشین

اینجوری کلا در عذابی که

سوال های مرتبط

مامان جوجه‍ طلآیی🐣 مامان جوجه‍ طلآیی🐣 ۱ سالگی
دیشب یکی از سخت‌ترین شب‌های بچه‌داری رو گذروندم.
چند شبه آرادو از شیر شب گرفتم و دیگه هم تابش نمی‌دم و دارم بهش یاد می‌دم خودش بخوابه. ولی دیشب… با اینکه پنج شب از شروع این روند گذشته بود، فوق‌العاده بی‌قرار بود.
هر نیم ساعت با گریه شدید بیدار می‌شد و شیر می‌خواست. وقتی می‌دید خبری از شیر نیست، خودش رو به در می‌کوبید که باز کنم و بره بیرون. وقتی منصرفش می‌کردم، آب می‌خواست و وقتی لیوان آب رو می‌دادم، روی من می‌ریخت و جیغ می‌زد.

ساعت شش صبح از شدت بی‌خوابی و خستگی دیگه نتونستم تحمل کنم و سرش داد زدم 😔😭
خدایا خیلی خسته‌ام… کاش مامانم کنارم بود که اینجور شب‌ها کمکم کنه.
ولی راه دوره و من تنها موندم. شوهرمم صبح باید می‌رفت سرکار، مجبورش کردم بره اتاق دیگه بخوابه چون بی‌خوابی براش خطرناکه؛ یه اشتباه کوچیک تو کارش می‌تونه جون آدما رو به خطر بندازه.

دست تنها بودم و خسته.
نمی‌دونم این روزا کی تموم میشه…
نمی‌دونم گریه‌های آراد از دندون بود، از دل‌درد یا چیز دیگه. فقط می‌دونم خیلی بی‌قرار بود بچم.

اینجور وقتا هول می‌کنم، نمی‌دونم باید چیکار کنم. حس می‌کنم خیلی بی‌تجربه‌م و یه مامان بد. خیلی خودمو باختم، خیلی… 😔
گاهی حتی به این فکر می‌کنم که کاش بچه نمی‌آوردم که حالا هم من و هم آراد این همه زجر بکشیم.