خواهرا دلم خیلی واسه پسرم میسوزه
من چند وقت پیش با مادرشوهرم که بالای خونش میشینیم دعوا کردم دیگه هم نرفتم خونشون پسرمم نمیزارم بره
چون خیلی تو تربیت بچم فضولی میکنه و منو دعوا میکنه که چرا فلان میکنی و فلان نمیکنی
پسر منم هر روز بیشتر وقتا پایینه چون ما تو روستاییم و تنهایه و حوصلش سر میره حالا بعضی وقتا من میبردمش یا شوهرم می‌برد
با مادرشوهرم دعوا کردم پدرشوهرم گفت بچرو درست تربیت نکردی😑
آخه بچه ای که ۲سالش نشده رو چجور باید تربیت کرد
بعدش هم مداااام بچم اونجا بوده و دو تربیتی شده
منم از وقتی اومدم بالا دیگه نمیزارم بچم بره
خودش بلده در رو باز کنه قفل میکنم که نره پله هامون هم خطرناکه خیالم جمع نیست
بعضی وقتا میره پشت در که شیشه ایه میبینه اینا میان و میرن بهونه میگیره و نق میزنه
دلم خیلی واسش میسوزه امشب دیگه باهاش گریه کردم
بخدا از دست اینا خسته شدم کم نکشیدم از دستشون .چیکار کنم بنظرتون.
مادرشوهرم هم حرفای بدی زد و توهین کرد وگرنه اینجوری قهر نمیکردم.

۲ پاسخ

دلت نسوزه عزیزم پسرتو سرگرم کن اونارو یادش بره

بدترین اشتباه اینه که کنار مادرشوهرت زندگی کنی اگه امکانش دارین خونه دورتر بسازید بچتو ببر بیرون خونه دوست فامیل سرگرم بشه با بچه ها

سوال های مرتبط

مامان ❀بنـد انگشتے❀ مامان ❀بنـد انگشتے❀ ۱ سالگی
اونایی که تاپیک قبلیمو دیدن راجع به اینکه مادرشوهرم دست میزد به سینه دخترم
منم چند بار با صدای بچگونه گفتم نکن ناحیه خصوصیه و چند بارم جدی گفتم نکنید دارم تربیت جنسی یادش میدم
برای بار هزارم دستشو کرد زیر دو بنده دخترم سینه هاشو کشید دخترمم زد رو دستش مادرشوهرم گفت وای نگاه کن چرا زد
منم شوهرم و پدرشوهرم نشسته بودن
گفتم آخه من هرروز دارم بهش میگم مامان اینجا خصوصیه کسی نباید دست بزنه بعد شما هم هر بار دست می‌زنید
اونم گفت من براي همه بچه هارو دست میزنم
منم گفتم آخه بچه بلوغ زود رس میگیره سینه هاش زود بزرگ میشه اینا تربیت جنسیه پدرشوهرمم معلوم بود تو سکوت داره گوش میده مادرشوهرم بلند شد رفت آشپزخونه دیگه نیومد قیافه گرفت منم بعد چند دقیقه رفتم پیشش و ازش سوالای بیخود پرسیدم که یعنی اصلا متوجه رفتارت نشدم که قهری
ولی بهتون بگم آدمی که هزار بار بهش میگی نکن محترمانه یا صدای بچگونه خودشو زده بخواب نمیشه بیدارش کرد چون فک میکنه من عروسم باید حرصم بده
یه بار تا دیروقت ساعت ۱۲ شب خونشون بودیم بچم دیگه می‌خورد درو دیوار و نق میزد به شوهرم گفتم تایم خوابش گذشته پاشو بریم از اونروز همش تیکه مینداختن چرا بیداره مگه تابم خوابش نگذشته یا زنگ میزدن ببینن بیداره یا خوابه مادرشوهرم رو اسپیکر بود داد میزد چیه می‌آید اینجا زود باید بخوابه چرا الان ۱۱ شبه بیداره درصورتی که من داشتم میخوابوندمش خلاصه شوهر بی زبونم که وابستشونه و حساب میبره ازشون مجبورم یه تنه بجنگم با قو مالظالمین