۸ پاسخ

عالی عافرین ولی سعی کن رو در رو با همسرت صحبت کنی اینطوری بهتره مظلوم رو در رو صحبت کن

سلام دوست عزیز من چن وقته ماجرای غزل رو دارم میخونم از پست های شما.خیلی خوبه که مراقب زندگیتون هسی، و همیشه به حس یه زن اعتماد کن، چیزی که حس کردی به احتمال زیاد درسته، اما عزیزم اینم در نظر بگیر که داری شاخک های شوهرتو فعال می کنی( من مهمم) ( با اینکه زن و زندگی دارم کسی میتونه دوسم داشته باشه)
‌... به نظرم هر چه کوتاهتر این قضیه رو تموم کن. برای ذهن خودتم تموم کن.

اینو فردا بفرستم براش؟

تصویر

ن نگو بهش ک غزل ناراحت شده
ببین مردا عاشق اینن ک بفهمن یکی دوسشون داره مگه دیگه ول میکنن؟ نزار بفهمه

اصلا نگو

درخواستمو قبول کن عزیزم

عزیزم اصلا کوتاه نیا و نزار بیشتر از این کش پیدا کنه..من اول عروسیم دختر خالم ۷-۸سالش بود هر روز میومد خونم و کلا عادت کرد ب ما .مسافرت و بیرون رفتن و همه چی با خودمون میبردیمش الان ۱۵سالشه شده اجل زندگیم، ب شوهرم وابسته شده یا حسی داره یا هرچیزی خدا میدونه ولی داره زندگیمو از هم میپاشه.شوهرم جون بچه هامو میخوره ک بچشم بچهامون بهش نگاه میکنه چون همش پیشمون بود ولی من از دختر خالم مطمئن نیستم، هروز زنگ و پیام میده ب شوهرم، هر اتفاقی راجب هرکدوم از اعضای خانواده میفته آمار ب شوهرم میده و امه چی با من قهره با شوهرم در ارتباط هست و ...منم هیچ کاری از دستم بر نمیاد شوهرم نمیخواد قبول کنه و پای اون همچنان تو زندگیمه، منو شوهر۱۶-۱۷روزه بخاطر دخترخالم فهریم اتاقشو جدا کرده با من صحبت نمیکنه کلا انگار من وجود ندارم تو خونه، منم هیچ کاری ازم برنمیاد فقط دختر خالم نفرین میکنم و ب خدا واگذارشده میکنم، ب خالم و شوهر خالم گفتم داره فتنه بپا میکنه و بین خودمو شوهرم اختلاف درست میکنه ب حرف هیشکی گوش نمیده و کار خودشو میکنه باز، شوهرم ب اندازه ایی ک فکر ناراحت نشدنه اونه و ب انداره ایی ک اون مهمه براش آرامش من بچه هوم مهم نیست، ب من میگه اون بچست تو زورت میاد بهش حسودیشو میکنی و از این حرفا ،خواهرانه بت میگم تا اول راهی کوتاه نیا و نزار چیزایی ک من تجربه کردم و دارم میکشم رو تو بکشی

نه هیچی نفرست ببین شوهرت متوجه میشه بلاک شده غزل یا نه ببین از بلاکی در میاره یا نه

سوال های مرتبط

مامان رایان🧸 مامان رایان🧸 ۲ سالگی
روز به شدت سختی داشتم ...خیلی خیلی خیلی سخت ...هفته ی اخیر سه تامون مریض شدیم
یکی دو روزه رو بهبود بودیم
هوا خوب بود دیشب با خودم گفتم آخيش جمعه است همسرم خونه است رایان رو می بریم پارک ...اما از صبح ک پاشد رایان ...چنان لج گرفت چنان اذیت ‌کرد ک از همون شروع روز دمق و کلافه بودیم ...سر درد از قبل داشتیم ده برابر شد از دست جیغ زدناش...گفتم اوکی میخوابیم پا میشیم بهتر میشه ..بعد ناهار خوابید پاشد افتضاح شد....جوری ک داد زدم رفتم تو اتاق به شوهرم گقتم حق نداری بیای سراغم یک ساعت تو اتاق گریه کردم شوهرمم عصبی بود کلافه بود اما چیزی نمی گفت میدونست مقصر من نیستم ....یه روز در هفته خونه ست بجای استراحت رایان بدتر میشه اخلاقش ....دلمم براش میسوزه
رفتیم با ماشین دور زدیم
با اینکه دلم میخواست بگم به شوهرم شما برید میخوام تنها باشم
شام بپزم ناهار فردا رو اوکی کنم اما گفتم بذار برم باهاشون
تنها با بچه تو ماشین اذیت میشه
رفتیم‌برگشتیم بدتر شد ....
سریع شام پختم دادم خوردن ناهار فردا شوهرمو درست کردم رفتیم بخوابن ساعت ۱۰ خوابیدن ....اما من طبق معمول خوابم نبرد ....خیلی خسته م
بجای اینکه امروز استراحت میداشتم و خستگی ۶ روز گذشته و مریضی خودم و پرستاری کردن برای بچه و همسرم از تنم در بره بدتر خسته شدم برای شروع هفته...
هر روز خسته تر از دیروز
مولتی ویتامین میخورم قهوه میخورم اهنگ شاد گوش میدم ..

اما رایان یه تنه نابودم کرد
کل امروز هی لج جیغ داد
ما هم اعصاب خورد داغون
مامان 🍫‌ساحل🧸🍼 مامان 🍫‌ساحل🧸🍼 ۲ سالگی